شرافت تنها مهرهی عشق بود که هرز گشت ( بداهه از استاد حاج فکری احمدیزاده ملحق)
ولی نه ، هرگز ، چنین نیست
عشق همیشه با شرافت است
زلال مثل آینه
مست مثل شراب
پاک و بی آلایش مثل ترانه
بی شرافتی هرزگی است نه عشق بی مهره
شرف عشق
شرافتم دو چشم تو به دل رساله کردهام
نوایِ اشکِ عشقِ را به جان حواله کردهام
به جام دل نریختم بجز شراب ناب را
اگر شکسته کوزهام دریغ و ناله کردهام
زلال کرده نام تو پیالههای گریه را
اگر نما کدر شده سبو مچاله کردهام
زدی تو چنگ و طبل را دلم به رقص پا شده
اگر که خسته گشتهام سرا تفاله کردهام
گرفتهام از آینه به وقت سایه ماه را
خرابه گشته کلبهام ، حساب ضاله کردهام
من از نگاهِ بوی تو جهانِ مهر دیدهام
اگر گسسته بند من دلم به چاله کردهام
به عینک عکس تو زدم ببویم عطر ژاله را
اگر که دیده کج شده خودم زباله کردهام
اطاق ، رنگ تو زدم سرای مهر تو شود
سفید روشنی شده ، به نور هاله کردهام
اگر که ابر تیرهای حجاب ماه تو شده
به نام هرزگی از آن به غم مقاله کردهام
تقدیم به استاد حاج سید فکری احمدیزاده (ملحق) مدیر محترم سایت وزین شعر ناب
شاگرد نوازی نمودید امیدوارم که بتوانم خادم قلم گوهر بار شما و باقی تاجسران در سایت خودتان شعرناب باشم و بمانم به دعای شما و عنایت خداوند
شرمنده که دیر خدمت رسیدم به بزرگواریتان ببخشید برای همین تیک سبز ردم