مردمان به داد رسید دیوانه حیدر شدم
تشنه زیارت پادشه نجف شدم
گر بپرسند این علی کیست که دیوانه شدی
تاسحر میگویم از خیر و فضیلات علی
آنکه در حین سجودش زکاتی میدهد
آنکه جان بنت احمد فدایش میشود
آنکه بر دین محمد عصای محکم است
آنکه در لشکری از قلوب کفار وحشت است
آنکه ایثارگاه او در بالین محمد است
آنکه در خندق و احزاب نصیر احمد است
آنکه از شهامتش عالمی در تَحَیُّر است
آنکه درب خیبری می کَنَد از بطن و بُنش
آنکه تنها لایق جای نبوت بوده است
آنکه در غدیر خم محبوب حضرت بوده است
تنها راه کشتن اش حین نماز خواندنش است
آنکه از عدالتش هر مسکینی بی حاجت است
آنکه در شه نشینی دست فقیران می گیرد
آنکه بر قاتل خود خُلق کریمان میگیرد
ای علی
سر به افلاک زده است ز عشق تو ضرب دلم
که تواند گیرد جای تو را در دل من
مگر این درد و جراحت چیست بر دل من
که فقط عشق تو باشد برش مرهم درد
منزوی ام ز بشر وقتی تو باشی صنمم
حیدر اندر دل ماست حال و هوایی دگر است
هرکه باشد شافی اش در روز محشر مرتضی
روحش هرگز مشود به رنگ دوزخ مبتلا
اگر این دل به عشقِ به علی مطهر است
بارالها مگذار دلم به دوزخ برود
نه به انسان نه به هرکس نه به هر خلق دگر
به همانند نیستی پس کیستی حیدر من
گر روی به هرکجا، به هرسماء، هر عالمی
مگر از کجا بیابی همچو مرتضی علی
یا حیدر کرار
علی مرتضی علیه السلام