غزل 1
قاصدک
ای قاصدک من ! خبر از یار نیامد
بی واهمه؛ غم آمد و غمخوار نیامد
هر چه که زدم چنگ به حلقوم دل؛افسوس
یک ناله؛ از آن مخزن الاسرار نیامد
یک عمر نوشتم که میاید ؛ ولی اصلا
آن سایه ی افتاده به دیوار...نیامد
"تا کی بنشینم لب این بام و بگویم"
این ماه من انگار نه انگار... نیامد!
می خواستم امشب بخرم نازش و ...اما
آن یوسف دل بر سر بازار نیامد
چندیست دراین فکر و خیالم که چرا باز
آن روسری آبی گلدار نیامد!
تا کی بنشینم سر این راه و ...بگویم
ای قاصدک من ! خبر از یار نیامد
محمدحسین _حیدری زرنه
غزل 2
ای کاش، دلم تشنه ی این باده نمی شد
با پای خودش راهی این جاده نمی شد
چون زلزله ی بم دلم از بیخ می افتاد
این شعر اگر لحظه ای آماده نمی شد
آگاه نمی شد ز سرافرازی من کس
این سرو اگر پیش من افتاده نمی شد
تا درک کنم پیچ و خم عشق تو را، کاش
راه حل این مسئله ها ساده نمی شد
خوشبخت ترین مردجهان می شدم امروز
این کار اگر دست دلم داده نمی شد
محمدحسین حیدری زرنه
درود و برقرار باشید