جمعه ۲ آذر
|
دفاتر شعر عبدالله خسروی (پسر زاگرس)
آخرین اشعار ناب عبدالله خسروی (پسر زاگرس)
|
آدمها بی موقع ورق میخورند
با آنکه روزهای زندگی سرد میگذرد و
آدمها بیروح هستند
این بار من به زندگی رودست زدم
زیر تابوت تنهایی را خالی کردم
دلم را پی ولگردی بردم
تا از خاطرات تلخ قدیم
رهایی پیدا کنم ..
داغ یک خاطره روحم را می آزارد و
چراغ دلم را خاموش کرده است
روزگار بر دلم زخمی نشاند
گذشت زمان جراحتش را پوشاند
ولی خاطرات
هیچوقت گم نمی شوند...
تنهایی راه خود را پیدا می کنند
بی هوا می آیند
تنهایی ات را به آتش می کشند..
دل من خسته است
بعضی وقتها مجبورم
با آنکه بغض دارم بخندم..
روزهای پیشین بود
میان آنهمه نگاه بازار
رد نگاه غریبه ای آشنا
مرا تا انتهای کوچه عاشقی
وتنهایی برد ..
عاقبت
زیر باران بی چتر رها کرد ورفت ...
عاشقی کلبه ای دارد
پر از تنهایی و دلتنگی...
دلتنگی هایم را روی کاغذ زمزمه میکنم
زمزمه های دلتنگی
متعلق به دلهایی است
که با احساس زندگی می کنند...
لعنت به این ساعتهای دلتنگی
که زود زنگ میخورند.
عبدالله خسروی(پسرزاگرس)
|
|
نقدها و نظرات
تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.