دوشنبه ۳ دی
|
دفاتر شعر عبدالله خسروی (پسر زاگرس)
آخرین اشعار ناب عبدالله خسروی (پسر زاگرس)
|
دیشب روی زمین نبودم
انگار میان این مردم نبودم
دوش مست خیالات بودم
سوار بر روزای خوش بودم
بی پروا وغزلخوان همچون
دیوانگان به خلوت کوچه ها زدم
شب بی دردی بود به خیالم
با خیال مدهوشم آرزو کردم
کاش زندگی کابوس نداشت
حال خراب میان آدما وجود نداشت
زیستن به هر قیمت وجود نداشت
خوشبخت بودن برای بعضیها
در حد رویاهای شبانه نبود ..و
کاش وکاش وهزاران کاش...
به انتهای شبگردیهام که رسیدم
از خیالات بیرون شدم
بدجور از خودم دلگیر شدم
به گمانم یا دیشب شب کثیفی بود
یا من آدم بی معرفتی بودم
که میان این روزهای درد ورنج
در تنهایی شبهایم خیال خوش کردم..
بعضی وقتها آدمها تنهاترین
بی معرفت های دنیا هستند...
عبدالله خسروی (پسرزاگرس)
|
|
نقدها و نظرات
تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.