چهارشنبه ۵ دی
|
آخرین اشعار ناب پروانه آجورلو
|
ضجه
نگاه کن!
این منم؛
که با خاطره ی سقط واژه ها
هرشب؛
درون سینه ی این شهر ضجه می زنم
و پیوسته درون دایره ی روزگار
می نشینم؛
از عمممممممممق فاااااااااااجعهههههه
فریاااااااااااااااااااد
می زنم
احساس من امروز؛
درون کاسه ی شک، غلط می زند مداااااام
شکی
کی
کی
ی
ی
ی
که ویران نموده، تمام هستی ام
و نشخوار می کند این ذهن لعنتی
تمااااام باور و تردیدهای کهنه ام
تو چه دانی؟؟؟
چه دانی؛
طعمش به تلخی ریشه های قاصدک!
می چکد؛
هر لحظه بر حلق و این زبان الکنم
وانگاه آوااااااااااار می شود پرتو حقیقتی
بر متروکه های این روزگار بی نفس
هر دم آااااااااااه جگر سوز می کشد ز جهل
این دل؛
که به سوگ خاطره ها نشسته است
و
سر در گریبان؛
مویه می کند این احساس بی رمق
بر روزها و سال های بر باااااااااااااد
رفته اش
|
|
نقدها و نظرات
|
درود جناب صادقی مهرتان را سپاس
| |
تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.