سایت شعرناب محیطی صمیمی و ادبی برای شاعران جوان و معاصر - نقد شعر- ویراستاری شعر - فروش شعر و ترانه اشعار خود را با هزاران شاعر به اشتراک بگذارید

منو کاربری



عضویت در شعرناب
درخواست رمز جدید

معرفی شاعران معاصر

انتشار ویژه ناب

♪♫ صدای شاعران ♪♫

پر نشاط ترین اشعار

حمایت از شعرناب

شعرناب

با قرار دادن کد زير در سايت و يا وبلاگ خود از شعر ناب حمايت نمایید.

کانال تلگرام شعرناب

تقویم روز

يکشنبه 27 آبان 1403
    16 جمادى الأولى 1446
      Sunday 17 Nov 2024
        مقام معظم رهبری سید علی خامنه ای و انقلاب مردمی و جمهوری اسلامی ایران خط قرمز ماست. اری اینجا سایت ادبی شعرناب است مقدمتان گلباران..

        يکشنبه ۲۷ آبان

        غزل مثنوی باران...

        شعری از

        غفار محمدی

        از دفتر روجا نوع شعر دلنوشته

        ارسال شده در تاریخ چهارشنبه ۴ ارديبهشت ۱۳۹۲ ۱۸:۱۴ شماره ثبت ۱۱۵۱۴
          بازدید : ۱۰۷۳   |    نظرات : ۸

        رنگ شــعــر
        رنگ زمینه
        دفاتر شعر غفار محمدی
        آخرین اشعار ناب غفار محمدی

        دلم گرفتــــه برايـم زِ دست تـو خاتون
        منم! اسيـــر دو چشمان مست تـو خاتون
        مرا به دســت غزلــهاي بي رمــق دادي                 
        به دســـت عقـربه اي خسته و دمق دادي
        به اين بهــانه كه در طـالعـت نبـودم من
        رفيـــق بي كلـك و ساده ات نبـودم من
        تو را قســم به همــان شب، درون آبادي
        سـلام و فاتحـــــه و بعـد خــون آبادي
        چكيــده از رگ دست ودو جوي چشمانم
        به اين بـــهانه كه پس داده اي دو دستانم!
        همــــان دو دســت گرفتارِ دور گردن تو
        و پنجــــه هاي ُپر از التــماسِ  بودن تـو
        همان دو دست پُراز رعشه هاي يك شاعر
        غــروب و خاطــره و انـزواي يك شاعر
        تو را قســم به همين مثــنوي،  غزل بانو
        كه نـم گرفته  و تـو مي شوي غزلْ ، بانو      
        *نشســـته شعر غريبـم به پاي آن باران
        نشســـــته منتـظر و ردّ پــاي آن باران
        درون كوچـــه ي خسته دوباره مي پيچد
        صــداي گريه ي من، هايُ هايِ آن باران
        و شــــــانه هاي مرا تا هميـشه لرزانيد
        دو تار موي تو در جــاي پاي آن باران
        به روي سطــر غزلها ببين كه  مي بارد
        خيال يخ زده ات را ،هــــواي آن باران
        و شاعرانه ترين شعر من،خودش راكُشت
        كنـــار پنجـــره ي آشـــناي آن باران
        و چكـّـه چكّــه، رگي در سكوت آبادي
        تمـــام خون خودش را به جاي آن باران
        نثار تشنـــه ي گل كرد و از تپش افتاد
        به يـــادِ خاطـــره ها ، انتهاي آن باران
        *اگركه لحظه ي باران هنوز يادت هست
        و بوسه بوسه ي باران هنوز يادت هست
        اگر به رسم گذشتــه ، ترانه مي خواهي
        وعاشقـــي بجز از من ،دگر نمي خواهي
        نگاه سبـــــز خودت را بيـــاد من آوَر
        براي من غزلــي  بـــوي ياسمــن آوَر
        براي من كـــه گرفتـــارِ  بوي كافورم
        براي من،كه عزيز، از تو_نازنين _دورم    
        ۰
        اشتراک گذاری این شعر

        نقدها و نظرات
        تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.


        (متن های کوتاه و غیر مرتبط با نقد، با صلاحدید مدیران حذف خواهند شد)
        ارسال پیام خصوصی

        نقد و آموزش

        نظرات

        مشاعره

        کاربران اشتراک دار

        محل انتشار اشعار شاعران دارای اشتراک
        کلیه ی مطالب این سایت توسط کاربران ارسال می شود و انتشار در شعرناب مبنی بر تایید و یا رد مطالب از جانب مدیریت نیست .
        استفاده از مطالب به هر نحو با رضایت صاحب اثر و ذکر منبع بلامانع می باشد . تمام حقوق مادی و معنوی برای شعرناب محفوظ است.
        6