دل نگران عبور از دریای پر تلاطم زندگی
گاهی با موجها هم سفرم
آشوبم از لحظه برخورد با ساحل
اما امیدوار به وجود خالق
انسانها با امید زنده اند
بارها دراین جمله تعقل کردم
پس چه شد مارا
که در دریای زندگی بر کشتی سوار
وبا ناخدای سر جنگ داریم
زنانمان با کشف حجاب عقده ها وخستگی را خالی
ومردانمان دیگر رگ غیرتشان باد نمی کند
در برابر آزادی ...خفت ...بردگی
شاید رگی وجود ندارد ؟
گرد غم در چهره شهر بیداد می کند
از خون های به ناحق ریخته
دلتنگی ها چندین برابر ونگرانی ها بیشتر
بر کالبد تن می رقصند
گویی خبر از مرگ لاله های عاشق ندارند
جوانان بر موج باد سوارند
بی هدف وپر ادعا بر مرکب پوچ می رانند
به کجا چنین شتابان !!!!
جهل جای عقل مگر می شود ؟
واما من چگونه خودم را به تو بسپارم ای باد
نگرانی ام را کجا فریاد بزنم مادامی که تو از من نگران تری
دلتنگی مادران شهرم را در پی عزیزان خود
نمی بینی ؟
اشک کودکان بی پدر شده دل نگرانیت را دو چندان نکرده که باز هو هو می کنی ؟
چرا دمی کز نمی کنی تا صدای جز جز دل مادران گوش ات را نیازارت !
خدای من ناخدای بی همتا
آشوب وفتنه کم میشود اما
زخم های بعد از آن نیاز به تیمار دارند
چه کسی آنها را مرهم می نهد
جز صبر جمیلت به بازماندگان
ومن بی نهایت به تو محتاجم
دریاب مرا از این وسوسه ی غربال زمان
نگذار جز هبوط ماندگان روزگار باشم
مردم را از تاریکی ظلمت رهایی ده
چشمانشان را در چشمه ی زلال حکمتت شستشو کن
وقلب پاکشان را برای تپدن قلبهای بی گناه
مکان امن قرار ده
دستشان را از دامن وجودت کوتاه مکن وبه حال خود وامگذار
منجی خود را بر آنان آشکار کن
تا از غربال ایمان به راحتی عبور نکنند
امین
وافوض امری الی الله
سلامها بر جناب معظمی دغدغهمند سرا
دلنوشتهای بسیار عالی و دردمندانه رقم زدید
فقط با این بخش موافق نبودم..
زنانمان با کشف حجاب عقده ها وخستگی را خالی
در برابر آزادی ...خفت ...بردگی ؟؟؟؟
تا ببینیم.. برداشت شما از آزادی چه باشد
و در نهایت..
اللهم عجل لولیک فرج