چه خوب است جای هر درگیری و جنگ با هم صحبت کنیم راجع به فرهنگ
شناسیم طرز رفتار خلایق و خوش باشیم کنار هم دقایق
به جای کشمکش با فرد غاصب نشانِ آن دهیم راه مناسب
لجاجت حاصل خوبی ندارد گلوی بی گناهان را فشارد
همیشه گفتمان و دیپلماسی بُود آن بهترین کار اساسی
مراد من از این منظومه این است که گویم بحث فرهنگ دلنشین است
از این منظر نگاهی کن به اقلید که جای غُصه ها قدری بخندید
کلوخ پز را بدون شک و تردید فقط در شهر اقلید می توان دید
چنین سُنت که از عهد قدیم است مُسلم ثبت ملی چون "هلیم" است
برای اینکه بشناسی کلوخ پز بگویم شرح آن را تا کنی حظ
در اینجا هر کسی قدری زمین داشت درونش سیب زمینی می توان کاشت
و هنگامی که آن محصول برداشت کلوخ را می کند در جایی انباشت
و می چیند کلوخ را شکل کوره سپس آتش کشد در آن تنوره
همینکه از حرارت کوره تابید و رنگش از کبودی سرخ گردید
زغالهای درونش را به بیرون هدایت می کنند بر طبق قانون
نهند سیب زمینی را به جایش و با بیل ستم کوبند به جانش
زنند بر فرق آن تا که شود خاک نبایستی در آن پیدا شود چاک
پس از آن ساعتی باید امان داد و سرگرمی شود خدمت به افراد
زمانی که گذشت یک ساعتی بیش فراخوانده شود هر حاضری پیش
در آرند از درون سیب برشته دهند لیلا و مهسا و فرشته
نمک، فلفل و سُس هم در کنارش و لیمو را دهند قدری فشارش
به آرامی سپس آن نوش جان کن گوارای وجودت، امتحان کن
هر آنکس فصل پاییز آید اقلید بدون شک کند از کوره بازدید
امیر سجادی
دهم آبان هزار و چهار صد
بسیار زیبا و شیرین بود