هیچکس مثل من عاشق دلخسته نخواند
غزل کوچهٔ چشمان تورا
هیچکس چون من شیدا نسرود
شعر موزون قد سرو تورا.
در دل اما چه سرودی ،؟
که سیاه است مرا دفتر شعر؛
و به هر شاخهء بیت غزلم ،
پیچک غم پیچیده .
و نگاهم،
سر پس کوچهء اشعار غمین ،
یخ زده است .
ٔ واژه هم بر سر پرسوز قلم ماسیده.
چیست در سینهٔ تو می طپد ؟
اما به جفا؛
آمر اینهمه بیداد و خطا ؟؟؟
کیست آلوده کند خاطر عشق ؟
و زند طعنه به رخسار وفا.
در سراشیبی این دار فنا ؛
عَلَم از غیض کند ؛
دار مرا .
تو تمنای دل خستهٔ عاشق بودی ،
تو شقایق بودی ؛
بر سر موج بلند احساس ،
تو خطر دیده و قایق بودی .
گذرِ عمر مرا باعث و بانی و امید ؛
تو به تقویم صفا،
شوق دقایق بودی.
بی تو اما ،
دل من خسته و تنگ ؛
شعر تصنیف دلم ،
بی آهنگ ؛
شیشهٔ صبر و امیدم
بر سنگ ؛
آرزوها همه بردار آونگ ؛
قامت فصل بهارم ،
بی رنگ .
خنده بر روی لبم خشکیده ؛
آخرین حرف فرو خورده به بغض ،
در گلو ترسیده ؛
و فرو دستِ حقیر ،
بی حضورت به تسلط ؛
سرهنگ.
بی تو اما؛
همه جا زردی سوزان خزان
داس در کف به سر سبزه وزان ،
میشود میر غضب با شنل قرمز تب ؛
تا کند نقش به رخسارهء من ؛
مُهری از اینهمه بیدادِ روان..
و در این برهه ،
دل خورده قفا ؛
می بَرد دست دعا
جانب دامان خدا.
و نویسد به ورودی خودش نام تورا.
می کند نذر ،
که خشکد به خزان شاخ جفا.
می رود بدرقهٔ قطرهٔ اشک ؛
می بُرد دست خطا ،
مات ، زلیخای وجود.
میزند عکس تو بر سینهٔ عشق ؛
میدمد در دل خورشید صفا ؛
تا فرو آردش آن سوز دما ؛
به امیدی که ازین حادثه ها ،
بکنی میل کمی سوی وفا ؛
و شود غنچهء احسان تو ، وا
تا بلغزد قدم چشم تو بر جانب ما.
اینک ای شعلهٔ عشقم،
به در آ .
ای خزان گذرایم،
به سر آ .
داس بی رحم خزان ،
برده به مسلخ نفسم ؛
تا کنی زنده ام اینک ،
به بر آ.
تا کنی زنده ام اینک
به بر آ.
سیدرضاموسوی راضی
با درود به پیشگاه شما عزیزان همراه.
دکلمهء تقدیم شده از این شعر سالها پیش توسط سرکار خانم مرضیه ابراهیمی دوبلور و گویندهء سینما و تلوزیون انجام پذیرفت و بعدها ویرایش اندکی در شعر صورت گرفته که شاهد هستید. لازم دیدم این نکته را بعرض شما خوبان برسانم.
برای شما و برای خانم دکتر مرضیه ابراهیمی آرزوی درخشش روزافزون دارم.
ارادتمندتان ، س.ر. موسوی ( راضی)
نیمایی بسیار زیبایی بود .
همراه با خوانش دل انگیز صدا پیشه ی عزیزمان .