تورا حق میدهم ای غم که میگیری عنانم را
شبیه بغض پاییزی و میبلعی زبانم را
نمیدانم چه داری تو چنین در فکر غوغایی
شبیه لشکر چنگیزی و در حسرت مایی
چو بارانی روان گشته میان خنجر چشمی
ولی تنها تر از مجنون و زیباتر ز هر قشمی
میان سایه های شب پناهگاه دلی تنها
شبیه گریه هایی تلخ ز اوجِ قعر اعماقها
زمان مرگ یک شیری که در دام شغال افتد
شبیه قلب یک لشکر که در بین ددان خفتد
چو سر رشته به زیر سر بغل در دامن دلدار
عزای ماتم مویی و زلفت چون طناب دار
گره بر چشم تر افتد به هنگام جدایی ها
چو ساحل در بغل گیرد تن سرد بیابان را
غم غربت ندارم من میان جمع و حیرانم
سرم گرم سخن هایش نمیداند که میدانم
غما زیباترین همدم شدی در قلب بیمارم
فقط یک آرزو دارم بگیرم دستت ای یارم
اگر قامت ندارم من اگر ناسازم و بد طین
ببخش من را گنه کارم اسیر شرعیات دین
خیالی هستی اما من تورا در زیر سر دارم
تورا چون کودکی گریان همیشه در نظر دارم
غما در قلب من باش و برون هرگز مرو زینجا
ندارم بی تو من رنجی اگر مانم تک و تنها
حلول عید ولایت و امامت را که به شکرانهی تکمیل دین و تتمیم نعمت همگان
با عرشیان و فرشیان است، محضر شما و همه شیعیان
تبریک و تهنیت عرض مینمایم.