يکشنبه ۲ دی
مرگ پلکها شعری از بنت الهدی خواجه
از دفتر بدرود نوع شعر آزاد
ارسال شده در تاریخ جمعه ۲۰ اسفند ۱۴۰۰ ۰۱:۵۳ شماره ثبت ۱۰۸۲۸۸
بازدید : ۱۷۷ | نظرات : ۱۰
|
دفاتر شعر بنت الهدی خواجه
آخرین اشعار ناب بنت الهدی خواجه
|
آن روزها تنها یک لحظه بودند
انسان های شریف، بی نام و نشان می مردند
کشته میشدند
و در نیمه شبی ب خاکهای سرد باران خورده سپرده میشدند
شبیه هیچ مرگی شنیدنی و دیدنی
کسی در میان توده ی دود سیگار
شکلی می سازد
پر درد
از دختران دریده شده
تعارف زده
و زنان بیوه شده ی سلولها
شانه های فرو ریخته و ناموزون مردی اندیشمند
که در خاطر فردی اش
در کافه ای نیمه تاریک
در خیالچه اش غرق شده
گوشه ای آرام
با قهوه ای تلخ
وفضایی پر دود و خاکستری رنگ
و دستی نیمه جان
ُدود سیگارها را می نگرد
سلولهایی تنگ و تاریک
اتاقهایی تاریکتر
نور گرد وصندلی های چوبی آلوده ب بو و رنگ خون
بازجویانی وقیح و بی شرم
گیسوهایی آفتاب نخورده پریشان
صدایی بلند می آید
آرام پلکهای چشم مرد اندیشمند فرو می افتند
نور گرد می لرزد
می میرد
با خنکی آب ی ک از سطلی آهنی برسرش ریخته میشود
باز میگردد...
.
.
جنگ چیز خوبی نیست.
🪔
پ ن: (کتاب ضلل الله، رضا برهانی.شعرهای زندان.بخش تلخی رو داره.به همین معنا، کتاب خاص و ممنوعه ای ک اتفاقی میون سمساری کتاب های دسته دوم خریدم، سالها پیش از پیرمردی ک حالا نیست و بساطش هم جمع شد بعد مرگش)
یادمه دوست واستاد بزرگی رو میشناختم ک کار و قلمی آزادی خواه و مقاوم داشت. که باعث آشنایی من با دنیای قوی ترین و شریف ترین انسانهای زمین شد.
نوشته های دهه بیست واندی سالگی.بدون ویرایش ی قوی...
نشر بدون ذکر منبع ممنوع
روحتون قوی و پایدار
|
نقدها و نظرات
|
سپاسگزارم.بله اشتباه شده بود | |
تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.
بسیار زیبا و پر معنی است
مبین مشکلات جامعه