سایت شعرناب محیطی صمیمی و ادبی برای شاعران جوان و معاصر - نقد شعر- ویراستاری شعر - فروش شعر و ترانه اشعار خود را با هزاران شاعر به اشتراک بگذارید |
|
|||||||||||||||||
کلیه ی مطالب این سایت توسط کاربران ارسال می شود و انتشار در شعرناب مبنی بر تایید و یا رد مطالب از جانب مدیریت نیست .
استفاده از مطالب به هر نحو با رضایت صاحب اثر و ذکر منبع بلامانع می باشد . تمام حقوق مادی و معنوی برای شعرناب محفوظ است. |
غزل زیباییست بزرگوار
نکاتی که عرض میکنم تماما نظریات بی بنیان و دلیل است و هیچ نیازی نیست آنها را جدی بگیرید.منتها این قسمتی از دیدگاههای بنده به شعر و خصوصا غزل است.
غزل عموما گفتگویی شورانگیز و پراحساس مابین عاشق و معشوق است. با در نظر گرفتن این خاصیت غزل، همیشه استنباط میکنم اگر این گفتگو رودررو و بی واسطه صورت بگیرد در ذهن و قلب مخاطب اثر بخشی و ماندگاری بیشتری دارد. بماند که آخرین غزل ارسالی بنده گفتگوییست خیالی مابین معشوق با خودش ، و عاشق رفته است!
منتها این بنظر یک قاعده ی جواب داده شده است که غزلهای بی واسطه ،کاریزمای بیشتری ایجاد میکنند.
البته در غزل شما نیز این قاعده وجود دارد ، و فقط گاهی عاشق بجای معشوق خدا را مورد خطاب قرار میدهد. ولی نکته ای که به گمانم اثر بخشی این گفتگو را مقداری کم میکند مسیر خاتمه ، و به صورت مشخص ردیف " شدن" است.
وقتی میتوانیم با توجه به گفتگوی دو طرفه ، از " شدم" " شدی" " شوی" " شوم" و و و استفاده کنیم به اعتقاد بنده نباید این همه حرف زیبا را با ردیف " شدن" به یک گفتگوی کلان و عمومی تبدیل کرد.
امیدوارم متوجه منظور بنده شده باشید چون من معمولا بد توضیح میدهم.
معشوق را بنشانید روبروی خود ، و بگویید اینگونه است که من میگویم، اینگونه باش، اینگونه کردی،اینگونه میشوم
نه اینکه ،اینگونه شدن خوب است.
البته آن ام یک سبک روایت است و به طور قطع ، غلط هم نیست.
ولی این هم نظر بنده است.
اگر ذهن شمارا در اختیار داشتم و ۷ اسفند در وجود شما رخنه کرده بودم وادارتان میکردم بنویسید
هرگز نیاید نازنین،بی چشمه ای دریا شوم
باید زنم بر موج ِ دل،در ساحلی پیدا شوم
مارا نیارد ناخدا ،آسوده در ساحل ولی
ای کاش در دریای جان با چشم تو تنها شوم
آن قاف در بالا تویی افتاده در دامان منم
کی میشود بی لطف تو تا منزل ات بالا شوم
و الی آخر
مانند استاد شهریار که فرمود
"آمدی" جانم به قربانت ولی حالا چرا
بی وفا حالا که من "افتاده ام" از پا چرا
صریح و بی پرده و مثلا ایشان نگفتند
"آمدن"جانا خوش است اما زمانش کی بُوَد
بی وفایان تا که عاشق بر زمین افتد رسند؟!
البته مجدد عرض میکنم مثال دوم هم یک راه روایت است
منتها نظر بنده به راه اول نزدیک تر است
و گمانم همین صراحت و گفتگوی دونفره است که غزل استاد شهریار را و امثال آنها را ماندگار کرده.
موفق باشید و مابقی عرایضم را به زمانی دیگر موکول میکنم که بیش از این اوقات شریف شما دوست بزرگوار را نگیرم.
موفق و پیروز باشید عزیز✋🌺
نکته ی مهم، استادان را خطاب قرار دادید ولی شاگردان آمدند
امیدوارم رنجیده نشده باشید 🙏🙏🙏