باز نوا...
باز نغمه....
باز صدای پای باد....
و باز چک چک طراوت های باران....
و من مانده ام....
در فروغ شبستان تنهایی....
با یک دنیا بغض در نهاد خفته....
آه....
نگین چشمانت....
گوهر تبسم هایت....
چه دلخوشی عارفانه ای بود....
آن دم...
که دستهای مرا....
در آغوش دستانت فشردی....
و جهانم را به تنفس های مقدست....
مبتلا کردی...
دل بر بام و عرش چشمانت....
بی وقفه در پرواز عشق بود....
و چه پروازی بود....
که با هرلبخند تو....
باد....
شور مستانه پرواز مرا....
به تحریک در آورده....
و بالهای فرسوده ام را....
به نرمی یک مهربانی....
نوازش میکرد....
آری...
از تو پرواز آموخته ام....
از تو پر زدن آموخته ام....
از تو پریدن با دنیا دنیا سادگی آموخته ام....
اما....
رسم شوریده کردن...
فراق نبود....
باکی نیست....
به یادت....
قلم میزنم به دفتر تنهایی....
با اندک جوهر اشک....
آری....
تو نیستی....
اما نبض تبسم های تو....
هنوز هم....
شبهای تار مرا....
به لرزه در آورده....
و برق چشمانت....
همچون درخشندگی ماه شب چهارده....
آسمان تاریک دلم را....
به نور عشق دعوت میکند....
تو رفتی....
تو رفتی اما....
نغمه های شیرین صدا کردن هایت....
مرهم اشک های بی انتهای منست....
و این مرهم....
تا به ابد....
تسکین دل داغدارم خواهد بود....
آه...
آه چه زیبا لحظه ای بود....
آن دم که نگاه زلالت....
چشمه آلوده ی جانم را....
پاک کرده....
و سرشت پاک بهشت مانندش را....
بر صفحه پر غبار دل تنهایم....
چونان خورشید تاباند....
مهربان من...
تو رفتی...
تو رفتی و من مانده ام با بیت الاحزان دل....
تو رفتی اما نوازش صدایت....
هنوز....
تنها دلخوشی دل بی تابم....
در آدینه های زمستانیست.....
تو رفتی و مرا....
با انبوهی از بیت های نسراییده....
و غزل های به گل نشسته....
تنها گذاشتی....
تو رفتی اما ندیدی....
که در پی قدم هایت....
این دل صد بار زنده میشود و جان میدهد....
گله ای نیست جانان من....
میروی اما....
در آسمان تنگ دلت...
برای دل تنهای من هم....
اندک جایی بگذار....
تا ستاره ای شوم....
در وسعت اقیانوس زلال آسمان دلت....
برگرد...
برگرد ای تمام بی انتهای من....
برگرد....
تا با آمدنت....
جلوه ی عشق....
بر دل تاریکم نقش ببندد....
برگرد....
تا زلف پژمرده آلاله ها را....
با تبسم هایمان....
به حیاتی زیبا....
دعوت بدهیم....
برگرد....
تا گل های رنگ از رخسار رفته را....
به سادگی یک لبخند....
میهمان کنیم....
مهربان من برگرد....
برگرد که دلم....
شب تا سحر....
نجوای دلتنگی سر میدهد....
برگرد....
که تنها خوشی دل ناخوشم....
خنده های شیرین تو....
بر دل شوریده تنهای منست.....
برگرد...
برگرد....
بسیار زیبا و طولانی بود