سایت شعرناب محیطی صمیمی و ادبی برای شاعران جوان و معاصر - نقد شعر- ویراستاری شعر - فروش شعر و ترانه اشعار خود را با هزاران شاعر به اشتراک بگذارید

منو کاربری



عضویت در شعرناب
درخواست رمز جدید

اعضای آنلاین

معرفی شاعران معاصر

انتشار ویژه ناب

♪♫ صدای شاعران ♪♫

پر نشاط ترین اشعار

کانال تلگرام شعرناب

تقویم روز

پنجشنبه 15 خرداد 1404
  • قيام خونين 15 خرداد، 1342 هـ ش
  • زنداني شدن حضرت امام خميني -ره- به دست مأموران ستم شاهي پهلوي، 1342 هـ ش
9 ذو الحجة 1446
  • روز عرفه - روز نيايش
Thursday 5 Jun 2025
  • روز جهاني محيط زيست

حمایت از شعرناب

شعرناب

با قرار دادن کد زير در سايت و يا وبلاگ خود از شعر ناب حمايت نمایید.

هر جا که هستید همان جا نقطه آغاز است،تلاش بیشتر امروز،سازنده فردای متفاوت شماست. آندرو متیوس

پنجشنبه ۱۵ خرداد

پیله ناک و پروس

شعری از

سیده نسترن طالب زاده

از دفتر خمیازه های رستیک، مادرزادیند نوع شعر سپید

ارسال شده در تاریخ شنبه ۲۰ آذر ۱۴۰۰ ۲۰:۵۴ شماره ثبت ۱۰۵۵۴۸
  بازدید : ۲۵۱۶   |    نظرات : ۰

رنگ شــعــر
رنگ زمینه
آخرین اشعار ناب سیده نسترن طالب زاده

چتر گیسوانم را میگشاید باد،
بوران می آید
سینه سرخها ، با نخستین برف میخوانند ...
چه میشود کَرد،
برای این سیاهی و سپیدی و سرخی، آخَر ؟
تنپوش بارانیم را
به صدفهای آرمیده میبخشم
مرواریدناک و غمگین
گریسته اند..
چشم میدوزم به توتم آینه
به قایقهای گریبان عاشقانگی
و ملکه ای زیبا، به خواب می رود
نه شبگردی میفهمد
نه یاوه گویی میشنود...


.
.
.
پرسیدی کیستم؟
آه، منم
خورشید تافته ای
در کلیسای جامع آغوشت
شمع ها قلبم را می بوسند
میسوزند
خاموش میشوند..

با آوازها و نتها
و شیشه های ترد تکیلا
بر طبل میکوبد، شب
میدانم
نه اربیل
نه استانبول
و نه تهران
همیشه جنگ را ، اوهام پراکنده آغاز خواهد کرد


.
.
.

باز
دسامبر دیگری آمد،
و بر اندام حرمون ، توری از یخ پوشاند
من
آسمانی اشغالم
در آغوش گرم تو ، حیران..
با انگورهای بنفش پیراهنم
با خراج طلافام کفشهایم
چه بی سر و پا ،
باد در آغوشمان میپیچد
ما چون اسبان وحشی، رها
در ساحلی دور میدویم
میرویم تا راهی ناپیموده ...
در خاورمیانه ، اگرچه
همیشه جنگ است
من به بیرقهای زرد تهی ، نمی اندیشم
نه به مرز
نه به رنگ
مثل درختی تناور
مثل خطی خونین ، در مصحفی کهن
با کبوترانی سپید
در گنبدهای مشرقیم..
برای استشاره ی آفرینش
یا الفبای انسان ..، آمده ام...
آری....
زمستان آمده بود
من بودم و تو
تو بودی و من
لابه لای آلاله های آبی آرمید ،خیالت
در پی کوهستانهایی ممتد
و باران، پشت به پشت پنجره
نفس شهر را  بند می آورد
شعر و  شیشه های عطر، بهم  آمیخت
پژمرده شد شب ساتن گلها
پاییزان پرتره های گس
پر از نقوش نارنجی  پوپکهای شرقی شد
اکنون
پیله ناک و پروس،
به تب  دستانت  فکر میکنم
و  به جاده های بلوطی بیگاه
در   پیچاپیچ رهای همه ی پرندگی ها..




 
۱
اشتراک گذاری این شعر

نقد و آموزش

نظرات

مشاعره

سید مرتضی سیدی

زهی رفیق که با چون تو سروبالاییست ااا که از خدای بر او نعمتی و آلاییست اااا وجود مبارکتان هم معرفت و صدق و صفا ست
غلامرضا مهدوی (مهدوی)

جوابت می دهم از جان اا سلامی بی طمع هرچند می دانم اا که پنداری در این دنیای پر تزویر و پر دوز و کلک اا گاهی سلامی گر کسی گوید اا سلام گرگ را ماند اا که دندانهای تیزش را اا قفای پرده ی گفتار مهرآمیز خود مستور می دارد اا شاگردی می کنم عزیز
سید مرتضی سیدی

تویی که بر سرِ خوبانِ کشوری چون تاج ااا سِزَد اگر همه ی دلبران دَهَندَت باج اااا سلام و عرض ارادت استاد مهدوی عزیز التماس دعا ااا ج
غلامرضا مهدوی (مهدوی)

مرحبا آجرک اللهبزرگا مردا اااا نیست در دست تو جز نسخه ی حاجات و برات
سید مرتضی سیدی

تو بخشیدی روان و عقل و ایمان ااا وگرنه ما همان مشتی غباریم ااا تو با ما روز و شب در خلوت و ما ااا شب و روزی به غفلت می گذاریم ااا نگویم خدمت آوردیم و طاعت ااا که از تقصیر خدمت شرمساریم ااا مباد آن روز کز درگاه لطفت ااا به دست ناامیدی سر بخاریم ااا خداوندا به لطفت با صلاح آر ااا که مسکین و پریشان روزگاریم

کاربران اشتراک دار

محل انتشار اشعار شاعران دارای اشتراک
کلیه ی مطالب این سایت توسط کاربران ارسال می شود و انتشار در شعرناب مبنی بر تایید و یا رد مطالب از جانب مدیریت نیست .
استفاده از مطالب به هر نحو با رضایت صاحب اثر و ذکر منبع بلامانع می باشد . تمام حقوق مادی و معنوی برای شعرناب محفوظ است.
1