جمعه ۲ آذر
|
دفاتر شعر یخ فروش جهنم(نادرروشنی)
آخرین اشعار ناب یخ فروش جهنم(نادرروشنی)
|
اون ماهی دم قرمزه که
پولکای سفید داره
بابا بیا نگاش بکن
اون زبله ٬همون٬آره
دوسش دارم خیلی یاد
قد تموم ماهیا
بابا حواست با منه؟
بابا٬بابا٬توروخدا...
فکر بابا جای دیگس
زیاده قرض و قوله هاش
داشت میومداشکای اون
رو صورتو رو گونه هاش...
چجور بگه به دخترش
پول واسه ماهی نداره؟
حقوقی که به اون میدن
به خونه راهی نداره....
بیچاره دخترک میگفت
شاله بنفشو نمیخوام
تو ماهیو برام بخر...
من کیفو کفشو نمیخوام!
غصه عالم اومده...
نشسته رو دوش پدر
وقتی با التماس میگه...
بابا اونو واسم بخر...
خدای من تورمو...
حتی تو ماهی میشه دید
هر یه دونش برابره...
با یه کیلو گوشت سفید
بابا راشو کشیدو رفت
تا دخترش دل بکنه
کاری به ذهنش نیومد
تا بچشو آروم کنه....
بین۲راهی مونده بود
یه بغض سنگین تو گلوش
ازیه طرف باباش میرفت
از یه طرف ماهی فروش
شاهد اون ماجرا بود
فکری به ذهن اون رسید
داره میخنده دخترک
انگاری اشتبه میدید...
ماهی فروش عیدی داده
اون ماهی دم قرمزه رو
میگه بابات داره میره...
اینو بگیر٬بدو برووو...
دویدو رفت سمت باباش
ماهیشو هی نشون میداد
شادی میکرد اون کوچولو
خنده امونش نمیداد....
تو روزگار ما هنوز
آدم خوب فراوونه
دختر قصمون داره
ماهی رو میبره خونه
سروده شده در۲۳/۱۲/۹۱
|
|
نقدها و نظرات
تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.