دوست دارم سرو باشم در گذرگاه دل تو
بی نشان و سر بریده راوی داغ دل تو
می نگارم من کوبیسمی با رئال بی روح غم
مستقل از این هیاهو حاکم راز دل تو
جنگلی ترسیم کنم من با دو رنگ شک و ابهام
بشکفم ، شادی ببخشم همره آب و گل تو
مکتب واقع گرایی قاتل وحی و خیالم
یک دروغ عارفانه می شود سر منزل تو
بشکنم سرحد تابو را برای روح سرکش
پا برهنه ره بروبم ، به شوق منزل تو
یک حریق سبز یشمی در اوج مستی من
با غرور نم کشیده علت نامعلول تو
منزجر از بیت خسته درون باتلاق شرم
منجمد در شعله ی شب می سوزم در محفل تو
تاخت و تاز اسب وحشی رام چشمان کبودت
فرض و حکم وادی عشق ، مسیر باطل تو
بید مجنون و گیوتین همدم شب های تارم
مرگ مجنون های ترسو پیشکش آن لیلی تو
اشک شمشاد یتیمی ، ماتم کاج حسودم
می کُشد پروانه ام را با خصال زائل تو
بد گمانی های مردم ، بچه مثبت های بی فکر
این دوئل خانمان سوز پیشکش ناقابل تو
خودکشی نخل بی کس ، تیتر جنجالی امشب
آخرش هم یک بهانه قصه ی مستقبل تو
این سیگار نیمه روشن حاکی عمق فجایع
فاحشه های نجابت در به در مستأصل تو
در تيمارستان متروک خودزنی های پیاپی
قاتل یک مازوخیسمی در کنار سمبل تو
می نوشم چای گسی را به یاد زخم سر باز
یک جهان گیجی و گنگی حاصل بی حاصل تو
#ژکا_گرجاسی
دلنوشته زیبایی است
قوافی؟