سایت شعرناب محیطی صمیمی و ادبی برای شاعران جوان و معاصر - نقد شعر- ویراستاری شعر - فروش شعر و ترانه اشعار خود را با هزاران شاعر به اشتراک بگذارید

منو کاربری



عضویت در شعرناب
درخواست رمز جدید

معرفی شاعران معاصر

انتشار ویژه ناب

♪♫ صدای شاعران ♪♫

پر نشاط ترین اشعار

حمایت از شعرناب

شعرناب

با قرار دادن کد زير در سايت و يا وبلاگ خود از شعر ناب حمايت نمایید.

کانال تلگرام شعرناب

تقویم روز

سه شنبه 4 دی 1403
  • ميلاد حضرت عيسي مسيح عليه السلام
24 جمادى الثانية 1446
    Tuesday 24 Dec 2024
      مقام معظم رهبری سید علی خامنه ای و انقلاب مردمی و جمهوری اسلامی ایران خط قرمز ماست. اری اینجا سایت ادبی شعرناب است مقدمتان گلباران..

      سه شنبه ۴ دی

      مازوخیسم

      شعری از

      ژکا گرجاسی

      از دفتر ژکائیسم نوع شعر غزل

      ارسال شده در تاریخ سه شنبه ۲۵ آبان ۱۴۰۰ ۲۲:۰۵ شماره ثبت ۱۰۴۸۳۰
        بازدید : ۲۱۵   |    نظرات : ۱۵

      رنگ شــعــر
      رنگ زمینه

       
      دوست دارم سرو باشم در گذرگاه دل تو
      بی نشان و سر بریده راوی داغ دل تو
      می نگارم من کوبیسمی با رئال بی روح غم
      مستقل از این هیاهو حاکم راز دل تو
      جنگلی ترسیم کنم من با دو رنگ شک و ابهام
      بشکفم ، شادی ببخشم همره آب و گل تو
      مکتب واقع گرایی قاتل وحی و خیالم
      یک دروغ عارفانه می شود سر منزل تو
      بشکنم سرحد تابو را برای روح سرکش
      پا ‌ برهنه ره بروبم ، به شوق منزل تو
      یک حریق سبز یشمی در اوج مستی من
      با غرور نم کشیده علت نامعلول تو
      منزجر از بیت خسته درون باتلاق شرم
      منجمد در شعله ی شب می سوزم در محفل تو
      تاخت و تاز اسب وحشی رام چشمان کبودت
      فرض و حکم وادی عشق ، مسیر باطل تو
      بید مجنون و گیوتین همدم شب های تارم
      مرگ مجنون های ترسو پیشکش آن لیلی تو
      اشک شمشاد یتیمی ، ماتم کاج حسودم
      می کُشد پروانه ام را با خصال زائل تو
      بد گمانی های مردم ، بچه مثبت های بی فکر
      این دوئل خانمان سوز پیشکش ناقابل تو
      خودکشی نخل بی کس ، تیتر جنجالی امشب
      آخرش هم یک بهانه قصه ی مستقبل تو
      این سیگار نیمه روشن حاکی عمق فجایع
      فاحشه های نجابت در به در مستأصل تو
      در تيمارستان متروک خودزنی های پیاپی 
      قاتل یک مازوخیسمی در کنار سمبل تو
      می نوشم چای گسی را به یاد زخم سر باز
      یک جهان گیجی و گنگی حاصل بی حاصل تو
       
      #ژکا_گرجاسی 
      ۱
      اشتراک گذاری این شعر

      نقدها و نظرات
      عباسعلی استکی(چشمه)
      جمعه ۲۸ آبان ۱۴۰۰ ۱۰:۲۰
      درود بزرگوار
      دلنوشته زیبایی است
      قوافی؟ خندانک
      ژکا گرجاسی
      ژکا گرجاسی
      جمعه ۲۸ آبان ۱۴۰۰ ۱۰:۵۵
      درود جناب استکی عزیز
      بله در بعضی موارد قوافی از لحاظ ساختاری متناسب نیست
      ولی اشکالی در خوانش شعر ایجاد نمیشه خندانک
      ارسال پاسخ
      فاطمه بهرامی
      پنجشنبه ۲۷ آبان ۱۴۰۰ ۰۸:۵۱
      درود بسیار زیبا بود
      ژکا گرجاسی
      ژکا گرجاسی
      پنجشنبه ۲۷ آبان ۱۴۰۰ ۰۹:۳۸
      زیبایی در نگاه شماست بانو بهرامی خندانک
      ارسال پاسخ
      حسین قائدی
      پنجشنبه ۲۷ آبان ۱۴۰۰ ۱۶:۲۳
      سلام
      ژکای عزیز
      زیبا بود موفق باشی خندانک خندانک خندانک
      ژکا گرجاسی
      ژکا گرجاسی
      پنجشنبه ۲۷ آبان ۱۴۰۰ ۱۷:۴۳
      تشکر حسین جان
      زیبایی در نگاه شماست خندانک
      شما هم موفق باشی خندانک
      ارسال پاسخ
      آذر مهتدی
      پنجشنبه ۲۷ آبان ۱۴۰۰ ۲۱:۴۳
      درود جناب ژاکا گرجاسی گرامی
      شعر زیبا با ترسیم دنیای خاصی بود
      قلمتان چرخان و نویسا
      مانا باشید
      خندانک خندانک خندانک
      ژکا گرجاسی
      ژکا گرجاسی
      پنجشنبه ۲۷ آبان ۱۴۰۰ ۲۳:۳۸
      سپاس از نظرتون بانوی ادیب
      به مهر خواندید خندانک
      ارسال پاسخ
      سعید ساعدی
      جمعه ۲۸ آبان ۱۴۰۰ ۱۵:۰۵
      بسیار زیبا و خوش آهنگ خندانک خندانک
      ژکا گرجاسی
      جمعه ۲۸ آبان ۱۴۰۰ ۱۵:۴۳
      سپاس جناب ساعدی عزیز خندانک
      امیر عباس معظمی
      جمعه ۲۸ آبان ۱۴۰۰ ۲۰:۴۹
      سلام عزیز دل بسیار زیبا بود
      ایام بکام
      ژکا گرجاسی
      ژکا گرجاسی
      جمعه ۲۸ آبان ۱۴۰۰ ۲۲:۱۸
      سلام بر دوست خوبم
      مرسی که پای شعر بنده نظر گذاشتی خندانک
      ارسال پاسخ
      طوبی آهنگران
      جمعه ۲۸ آبان ۱۴۰۰ ۲۲:۰۸
      در وجود ما هزاران گرگ و خوک

      صالح ناصالح و خوب خشوک

      حکم آن خورست کآن. عالی ترست

      چون که زر پیش از مس آند آن زرست

      ساعتی گرگی در آید در بشر

      ساعتی یوسف رخی. هم چون. قمر

      دل ترا در کوی اهل دل کشد

      تن تو را در حبس آب گل کشد

      هین غذای دل بده از هم دلی

      رو بجوی اقبال را از مقبلی

      آب گل خواهد در دریا رود

      گل گرفت پای آب را می کشد

      گر رهاند پای خود را از دست گل

      گل بماند خشک و او شد مستقل

      آب ما محبوس گل مندست هین

      بحر رحمت جذب کن مارا از طین

      سلام این شعر زیبا از حضرت مولا نا

      بس می گوید شیرین از حال ما

      کی شود ما از گل برمانیم جان

      سوی در یا رقس کنان چون موجها

      ما چه محبوس مانده ایم در نفس خیش
      بحر رحمت جذب کن مارا از طین

      کاش یر آن شتابیم تا نگردد در ما درشت

      چو در وجود ما می گردد تا به کشت
      و از فریدون مشیری

      هر که گرش را بیندازد به خاک

      رقته رفته می شود انسان پاک
      ژکا گرجاسی
      ژکا گرجاسی
      جمعه ۲۸ آبان ۱۴۰۰ ۲۲:۱۹
      شعرتون زیبا و قابل تامل بود بانو آهنگران ادیب خندانک
      ارسال پاسخ
      تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.


      ارسال پیام خصوصی

      نقد و آموزش

      نظرات

      مشاعره

      کاربران اشتراک دار

      محل انتشار اشعار شاعران دارای اشتراک
      کلیه ی مطالب این سایت توسط کاربران ارسال می شود و انتشار در شعرناب مبنی بر تایید و یا رد مطالب از جانب مدیریت نیست .
      استفاده از مطالب به هر نحو با رضایت صاحب اثر و ذکر منبع بلامانع می باشد . تمام حقوق مادی و معنوی برای شعرناب محفوظ است.
      1