بهنام طبیعت، بهنام حیات. بهگردونِ پیوستهیِ کاینات.
بهنام طبیعت، بهنام زمین. بهنام اَتُم های جان آفرین.
سلام.
شرمنده ام که کاری از پیش برنامه ریزی نشده، باعث شد تا نتوانم پاسخ محبت و همدردی شما گرامیان فرهیخته را ، ذیل دو سوگنامه ای که برای پدر و خواهر درخاک خفته ام ، برای تسلی دل داغدار من نوشته بودید، بدهم. وقتی دیدم که بسیاری از شما خوبان، اینگونه با جملاتی زیبا ابراز همدردی کرده اید ، سبک شدم. من 4سال است برای پدرم و 2 سال هم برای خواهرم تسلیت شنیدهام . اما سوگند به خاک هر دو، هیچوقت، تا بدین پایه از همدردی دیگران، احساس سبکی نکرده بودم. آنهم تسلیت کسانی که هرگز ندیدمشان. من باور دارم این معجزه عشق است که بواسطهی شعر، در دلهای ما، شکل گرفته است.
ما که خود از اهالی کوی عشقیم. و تصور میکنم پس از قدر دانی از شما خوبان، همگی ، به جهت اینکه دست طبیعت، ما بندگان ناچیز را به قدرت خلق کلام بیاراست و توانایی خلق کردن بخشید. سزاست که سجده شکر به درگاه جان جهان به حای آریم ، هرچند به فرموده شیخ اجل:
بنده همان به که زتقصیر خویش، عُذر به درگاه خدای آورد.
ورنه سزاوار خداوندیش، کس نتواند که به حای آورد.
در ازل پرتو حسنت ز تجلی دم زد عشق پیدا شد و آتش به دل عالم زد
عقل میخواست کزان شعله چراغ افروزد برق غیرت بدرخشید و جهان برهم زد
مدعی خواست که آید به تماشاگه راز دست غیب آمد و بر سینه نامحرم زد
در انتهای کلامم ،مراتب تشکر و قدردانی خود و مادر داغدارم را از شما خوبان اعلام میکنم.
امیدوارم هماره گل خنده بر لبان پرمهرتان شکوفا باشد.
خانم ها و آقایان :
مینا محمدی . محمد حجازی . سید حاج فکری احمدی زاده . معصومه عرفانی . سمانه هروی . علی دهمره . سیدعلیرضا رییسی . ژیلا راسخ . شهلا فراهانچی . ابوالفضل عظیمی . اعظم خواجه اف . خالدبایـزیـــدی . عـبــاس یزدی . مریم مرشــــدی . طلعت خیاط پیــشه ( طلا) . بیــدل جلگه . منوچهر منوچهـــری (بیـــدل) . زیتـا ضیـایی . سمــیرا شریفی . امیر محمــدی . شهاب احمدی . بهونه راد . پیمان ولی عبــدی و محمد علی شیردل .
همهی سپاسم پیشکش حضورتان . مِهرتان مستدام.
امیرحسین مقدم. یکشنبه 20 اسفند 1391 . ساعت 4 بامداد
.................................................................................................
آخرین سروده ام را تقدیم میکنم به همه اعضای ناب انجمن مجازی شعر ناب.
غزل عسل چشم
عســـل چَـــشــم
امیرحسین مقدم
عجب شور و شری داری عسل چَشم،
فریبا پیکری داری، عسل چَشم.
زلال رود، در چَشم تو جاریست،
روان، چشمِ تَری داری، عسل چَشم
نگاهت در دل آئینه بنشست،
به چَشمت، گوهری داری، عسل چَشم.
از آن گوهر، یکی هم سهم من شد،
که در انگشتری داری ، عسل چشم.
به قلبم تیر مُژگانت نشسته،
به مُژگان، لشگری داری، عسل چشم.
همه صورتگران، مستِ نگاهت،
عجب صورتگری داری، عسل چشم.
تورا دست طبیعت، از چه گِل ساخت؟
چنین، مُشکعنبری داری ، عسل چشم.
سراپای وجودت را گُل آراست.
گل نیلوفری داری عسل چشم.
لبانت غنچه ای از آن گُل سرخ،
گلی در اختری داری ، عسل چشم.
به سینه نو گل نارنج آویخت،
چه نیکو منظری داری ، عسل چشم.
عجب شور و شری داری عسل چَشم،
.................................................
17 / 12 / 1391
ضمنن، دوست بزرگوار و شاعر گرامی ، سرکارخانم شهلا الوند ( که البته از اعضای شعر ناب نیستند) دو بیتی دارند که بعد از نشر این غزل در fb طی کامنتی به اطلاع من رساندند. به جهت حفظ حقوق ایشان عین متن پیام بانو الوند را ذیل غزل می آورم.
عجب شور و شری هستی عسل چشم. / بلانیلوفری هستی عسل چشم.
تو می خندی و من می نوشمت سیر، / چه شیرین دلبری هستی عسل چشم.
شهلا الوند.
با درود به اس... عزیز جناب مقدم. سروده زیبایی است . این دوبیتی را قبلن به اینصورت من نوشته ام ..... ا
گر برایتان امکان دارد ..... در گیومه بذارید.