درد را در آب میپوسد هوا
آب را در چاه می سوزد لبا
تشنهها در خوز میغلطن صدا
خونها با واژه میرویند نگاه
نفت را خونابه میریزد جلا
هور را آوازه مینوشد سراب
گرد را سد سازه میپاشد حساس
بیشه را دیواره میپوشد ملات
هفت خانم هشت خونم خرقه بود
هشت نسلم هفت اصلم وصله بود
هر کسی آمد ز فصلش قصه بود
چرخ میگردد به دورش غصه بود
رنگ در رنگ است چهره، کورهها
در لعابش چند نژادم سوخته بود
قصه اصل فصلهستی رد خون
شرح وصل مشکبودی شط رود
قصه آغازش هزاران دور از
شرح زبور
بند نافی که گره آبداده با
اسلاف نوح
بحث باران، چشمه گریان، دشنه تیز و
رود کور و بوی سود
خط پایان، ساربانان، سینه خیس و
سوز اود و مرگ بود
~~~~~~~~~~
(دوبیتی غوغای خصلت )
کمی ناراحتن مردم ز دولت
و من گیجم ز این غوغای خصلت
که گفتن بود برادر پشت بر پشت
پدر را هم پسر فن میزند غلت
~~~~~
اگرچه حکایت این دو بیتی
روزمرهگی روز است
اما اشاره ای
به عبرت تاریخ ، مفید حال و آینده ،
برادران یوسف
یعقوب و پسران
قابیل و هابیل
آدم و قاتیل
تلخ جامگان تمدن بشری
سلسله حکومت پادشاهان نسبی
و حال که رسوخی تمام قد
در بن و بیخ خانواده
به وفور
این مقوله ی
افسوس قرهقروت جهنم قوت
قابل تامل است خلقتی که فراموشکرده
تمام پیشینهاش
و کپ کبه و دل دبه که حادث از ،
مانکنی
کت و شلوار و اتو خورده
در میان اینهمه ابزار لیز لوکس
که براقاند برای شکست نور
و تجزیه می کنند آهن و آلات کار کردهی گرما سوخته و
قالپاغههای فرهیختهی فر ریختهی ره پخته را
به ظن خودشان برای میل یار(د)ی ایدهای نو
آروین مردادماه ۱۴۰۰
بسیار زیبا و مبین مشکلات جامعه بود
موفق باشید