سایت شعرناب محیطی صمیمی و ادبی برای شاعران جوان و معاصر - نقد شعر- ویراستاری شعر - فروش شعر و ترانه اشعار خود را با هزاران شاعر به اشتراک بگذارید

منو کاربری



عضویت در شعرناب
درخواست رمز جدید

معرفی شاعران معاصر

انتشار ویژه ناب

♪♫ صدای شاعران ♪♫

پر نشاط ترین اشعار

حمایت از شعرناب

شعرناب

با قرار دادن کد زير در سايت و يا وبلاگ خود از شعر ناب حمايت نمایید.

کانال تلگرام شعرناب

تقویم روز

يکشنبه 11 آذر 1403
  • شهادت ميرزا كوچك خان جنگلي، 1300 هـ ش
1 جمادى الثانية 1446
    Sunday 1 Dec 2024
    • روز جهاني مبارزه با ايدز
    مقام معظم رهبری سید علی خامنه ای و انقلاب مردمی و جمهوری اسلامی ایران خط قرمز ماست. اری اینجا سایت ادبی شعرناب است مقدمتان گلباران..

    يکشنبه ۱۱ آذر

    پست های وبلاگ

    شعرناب
    زندگی چیست ؟
    ارسال شده توسط

    مهدی دقایقی (شَه راز)

    در تاریخ : پنجشنبه ۱۰ مرداد ۱۳۹۸ ۱۲:۴۷
    موضوع: آزاد | تعداد بازدید : ۸۸۱ | نظرات : ۶

     "زندگی" زیبا ست 
     آشنا ُ مملو از عشق است، گویی در چهارچوبی عاشقانه با یک دنیا پر از لحاظات لذت بخش ادامه حیات می دهی...
    امّا درمقابل نمی دانم و نمی توانم درک کنم که چرا برخی از میان همین انسان ها، این اشرف مخلوقات باری تعالی نمی خواهد زندگی کردن را بیاموزد. 
    - از دوستی پرسیدم که آیا می دانی و می توانی زندگی کردن را برایم شرح دهی ؟  
    پاسخ داد؛ آری . 
    زندگی یعنی که در ثروت پدر غرق هر گونه گذران خوش باشی و بس . 
    با خود گفتم پس منظور وی این بود که زندگی فقط برای قشر ثروتمند تعریف شده و در این میان مستمندان و ضعفا حق زیستن نخواهند داشت و همین امر منافاتی بزرگ برایم بود تا با عقل منطق خویش پاسخش را قبول نداشته باشم .  
    - نزد هرکسی که فکر می کردم معلوماتش بیشتر از دیگران بود این سوال را مطرح کردم . 
    پزشک، مهندس، معلم، دبیر، استاد و حتی روحانی و .... و جالب اینجاست که قریب به اتفاق پاسخ ها شبیه به هم بود . 
    با این مضمون که ؛  
    زندگی یعنی هر روز صبح زود از خواب بیدار شدن و هرکس به نوعی در پی کار و تلاش و کوشش و کسب درآمد و اخذ روزی از خدای خود بودن برای رفاه، آسایش و خورد و خوراک خود و خانواده خویش . 
    و بعداز آن حضور در کنار خانواده و در نهایت خواب شب و دوباره باز روز از نو روزی از نو. 
     
    سال ها با این ذهنیّت من نیز به این زندگی ادامه دادم ولی منطقی که داشتم هیچ رضایتی از آن همه تعریف نداشت . 
    - در جستجوی پاسخ کتب فراوانی را مطالعه نمودم تا به بهترین پاسخ رسیدم ؛ 
    "زندگی" یک بازی بزرگ است که انسان نقش اول این بازی ست با این تعریف که این بازی اصولی و قوانینی مشخص و بسیار زیبا دارد .  
    اصولی از قبیل؛ انسانیت ، گذشت و اخلاق در مقوله عملکرد انسان ، گفتار نیکو در مقوله کلام و از همه مهمتر ذهن و فکری پر از آرامش به دور از هر تنش و استرسی در مقوله پندار.
     آری "زندگی" بازی بزرگ داد و ستد است از دورانی که پای به این دنیا گذاشته ایم تا زمانی که روزی از این میان برویم .
     در واقع هرآنچه که در زمین زندگی خود بکاریم که اگر آن بذر نیکی و مهربانی باشد به لطف پروردگار بزرگ چندین برابرش را برداشت خواهیم کرد و اگر بذر نفاق و کینه و بدی را کاشتیم همان به خودمان باز خواهد گشت .
    همانگونه که در کتاب مقدس و آسمانی قرآن کریم در سوره الرحمن آمده ؛ ای انسان اگر در این دنیا عمل نیک انجام دهی ده برابرش را به تو بازمی گردانم و اگر بد کنی همان را برایت مقدر می سازم .  
    دروغ بگوییم به ما دروغ خواهند گفت .
     دزدی کنیم از ما دزدی خواهند کرد.  
    غیبت کنیم غیبتمان را خواهند کرد. 
    خیانت کنیم به ما خیانت خواهند کرد. 
    خلاصه هر عمل بد و زشتی را در زندگی مرتکب شویم به خود ما بازخواهد گشت با این معنی که به خود کردیم . 
    اما در مقابل هر عمل شایسته و خوبی را انجام دهیم ایمان داریم که ده برابر آن به ما و زندگیمان باز خواهد گشت .
     اینگونه که به هر نحوی به دیگری کمک، لطف و مهربانی کنیم به ما کمک های بسیاری خواهند کرد .
     پس حال که ما می دانیم با انجام هر عمل صالح و نیکو پاداشی ده برابر را نصیب خود می کنیم دلیلی بر انجام دادن کارها و اعمال ناشایست نمی بینیم و نمی دانم که چرا برخی از این انسانها این همه ظلم و ستم را بر جان خود روا می دارند .
     چقدر زیباست این زندگی و چقدر زیباتر است خالق این زندگانی که قوانینی به این سودمندی را برایمان تعریف کرده و اجرا می کند .
    دیگر چه میخواهیم وقتی در حال صاحب چنین زندگی روی این کره خاکی هستیم . 
    زیبایی این زندگانی داشتن این زندگی ست .
    سجده شکر میگذارم خدای را که چنان رحمان و رحیم است که نمیتوانم جز این جبرانش کنم .....

    ارسال پیام خصوصی اشتراک گذاری : | | | | |
    این پست با شماره ۹۳۶۳ در تاریخ پنجشنبه ۱۰ مرداد ۱۳۹۸ ۱۲:۴۷ در سایت شعر ناب ثبت گردید

    نقدها و نظرات
    زهرا حکیمی بافقی (الهه ی احساس)
    دوشنبه ۱۴ مرداد ۱۳۹۸ ۱۴:۴۹
    خندانک خندانک
    خندانک
    مهدی دقایقی (شَه راز)
    مهدی دقایقی (شَه راز)
    دوشنبه ۲۱ مرداد ۱۳۹۸ ۰۱:۱۸
    سپاس خندانک خندانک
    ارسال پاسخ
    محمد باقر انصاری دزفولی
    شنبه ۱۲ مرداد ۱۳۹۸ ۰۸:۵۵
    مقااله خوبی بود
    درود ادیب دانا
    زندگی زنده ماندن و زندگی خوبی برای خود وجامعه مان ساختن است
    و باید برای زنده ماندن معنا وهدف داشته باشم وهمیشه بسوی کمال وترقی حرکت کنیم
    خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک
    مهدی دقایقی (شَه راز)
    مهدی دقایقی (شَه راز)
    يکشنبه ۱۳ مرداد ۱۳۹۸ ۰۴:۰۳
    سپاس فراوان جناب استاد انصاری عزیز
    فرمایش جناب عالی متین ولی متاسفانه درحال حاضر غریب به اتفاق مردم تو کشورمون دیگه زندگی نمی کنن بلکه در تلاشن که فقط زنده بمونن و نتیجه این نه تنها جامعه رو رو به ویرانی میکشونه بلکه هیچ قدمی هم به سوی ساختن و پیشرفت و ترقی نمی تونه برداره و هم عقیده ام با شما که انسان باید هدفش رسیدن به کمال باشه که بازهم متاسفانه دیده نمیشه. خندانک خندانک خندانک
    ارسال پاسخ
    محمد باقر انصاری دزفولی
    شنبه ۱۹ مرداد ۱۳۹۸ ۰۹:۵۹
    درود. درود برشما
    شاعربزرگوار
    خندانک خندانک خندانک خندانک
    تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.



    ارسال پیام خصوصی

    نقد و آموزش

    نظرات

    مشاعره

    شاهزاده خانوم

    دیر زمانی ست که بارانی ام
    میر حسین سعیدی

    نای خاموش لبانت این دلم را تازه کرد ااا عاشق بی ادعا را صاحب آوازه کرد
    شاهزاده خانوم

    یک وجب از پنجره پرواز کن ااا گوش مرا معرکه ی راز کن
    نادر امینی (امین)

    توبودی دردل شب ناله کردی این دل وامانده را بیچاره کردی اااا به کنج خلوتی رفتی وباغم خانه کردی ااا ندیدی عاشقت درمانده شد از آه شبگیر وتولیکن اااا به شب را تا سحر بردر غمخانه ات داغ دلم را تازه کردی ااا دردلم دلشوره افتاد لیلی ام از بس فغان کرد جان بداددر گوشه میخانه من اااا هاتف آمد دادم ندا غمگین مباش می خور که لیلی عاقبت دیوانه کردی اا عقل در ره پیرطریقت پای لنگان است اااا لیلی ومجنون را تا ابد برسر جام قدح بشکسته ای درمانده کردی ااا عاقبت عشق وخرد درمرز مجنون با رخ لیلی بهم پیون خورند اااا آنگه که مجنون چون اسیر گیسوی لیلی شد و آن خانگه ویرانه کردی
    شهرام بذلی

    در دل تنگ ما بسی روزنه ی خیال نیست اااا شوق تو دارد این دلم عشق که وصف حال نیست

    کاربران اشتراک دار

    محل انتشار اشعار شاعران دارای اشتراک
    کلیه ی مطالب این سایت توسط کاربران ارسال می شود و انتشار در شعرناب مبنی بر تایید و یا رد مطالب از جانب مدیریت نیست .
    استفاده از مطالب به هر نحو با رضایت صاحب اثر و ذکر منبع بلامانع می باشد . تمام حقوق مادی و معنوی برای شعرناب محفوظ است.
    1