انسانِ عادی و صرفا مقلّد در درازای عمر باورها و خصایصِ رایجی را بنابر موقعیّتِ اجتماعی و شرایطِ خانوادگی و نیز فرهنگِ رایج و سنّتِ متداول در یک جامعه و همچنین مطابقِ غرایزِ بنیادینش در خود می پرورد و پس از چندی به آنها عادت می کند و ناخودآگاه پیروشان می گردد که می تواند یک عمر زندگیِ او را تحتِ کنترل و سیطره در آورند.
چنین انسان هایی اغلب بدونِ آنکه بدانند و عمری دریابند پس از چندی و وقتی خصایصِ خاصی در ناخوداگاه شان به هر شکل طیِ روندِ تکرار و اصرار جای گرفت و اندک اندک موجودیّت یافت و هر روز بر قدرتش افزوده گشت و نقشی تعیین کننده در چگونگیِ عملکرد و واکنشِ شخص ایفا نمود مقابلشان عاجز و ناتوان می گردند و بدونِ زحمتی دو چندان در صورتِ کسبِ آگاهی از زیانبار بودن شان نمی توانند از دستوراتِ آنان سرباز زنند و رویه ای عقلانی و منطقی را مطابق با هر رویداد در پیش بگیرند.
متأسفانه بشر وقتی به رویه و یا خصیصه ای عادت می کند اغلب حتّی آنزمان که از آن لطمه و آسیب و زیان دیده و دچارِ مشکل و بهران و رنج و عذاب می گردد نیز نمی تواند و در واقع قادر نیست یا به هیچ وجه این فکر در ذهنش خطور نمی نماید تغییرِ موضع داده و وضعیّتش را تصحیح نماید جز آنکه پدیده ای روشنگر او را از خوابی دیرینه بیدار نماید.
انسان در وضعیّتِ عادت گمان می برد همه چیز در زندگیش عادّی است و مشکلات و تنش ها و بهران ها ریشه یِ بیرونی داشته و باید برایِ احقاقِ آنچه او حقّ می پنداردش تلاش نموده و با هر چیز و هر کسی بجنگد.
عادت به هر چیز وقتی باعثِ زیان و آسیب و ضرر باشد و انسان را دچار مشکل و بهران نماید در نهایتِ زندگی را سمتِ رکود و شخص را سویِ فلاکت و بدبختی و سرخوردگی و افسوس و پشیمانی و رنجش و خستگی و بیزاری و عاقبت انزوا هدایت می کند.
آدمی لازم است بسیار مراقب باشد غلامِ حلقه به گوش و آماده به خدمت برایِ فرامین و اوامرِ هیچ خصیصه و عادتی نگردد و محکم و مقتدر مقابلِ زورگوییِ هر فشارِ درونی برایِ اجرایِ نوعِ خاصی از کنش و واکنش که او را از رسیدگی به همه جوانب زندگی باز می دارد بایستد و همواره فرایندهای فکری و عملیش را بازبینی و در صورت لزوم تصحیح نماید.
انسان لازم است بیاموزد قبل از هر کنش و واکنش اندکی درنگ نموده و شرایط و موقعیّت را بسنجد و با در نظر گرفتنِ همه یِ جوانب و بنابر وضعیّتِ کنونیِ یک واقعه (چه خوب یا بد.) اتّخاذِ تصمیم به شکلی مناسب کند.
آدمی با در پیش گرفتنِ چنین رویه ای می تواند هر چه مهیّاتر برایِ ادامه یِ سفر زندگی باشد و ایمن تر مسیرِ بودن و تجربه کردن و آموختن و سودبخشی و خدمت را طی نماید.
بشر لازم است به این سئوال پاسخ بگوید که آیا در واقع او موجودی بیچاره و بدونِ اختیار است و هیچ ماهیّتِ استقلال برایِ تصمیم گیری مطابق با منافعِ دراز مدّتش و آنچه شأن و منزلتی برتر به او ببخشد را دارد یا خیر ؟ .
اگر آدمی به این پرسش پاسخی واقع گرایانه و نه با ذهنیّت و دیدگاهی بسته و خرد ستیزانه و نیز بدونِ داشتنِ برهانی منطقی و روحیه ای حق به جانب و طبقِ روندی که عادت نموده است برایِ خود و گرفتنِ مجوّز بی تکلیفی و مسئولیّت گریزی دلسوزی نماید بدهد می تواند امیدوار به پیشرفت و رشد و بالندگی باشد.
انسان طبقِ اصولی بنیادی و آنچه دستگاهِ آفرینش بر اساسِ آن بنیان گشته است حق دارد و مختار است بین دو رویه یِ خیر و شر ، پاکی و پلیدی و خوبی و بدی و بخردانه و نابخردانه که هر یک عواقب و پیامدهایِ برشمرده شده یِ خاصِ خود را دارند یکی را انتخاب نماید و در آن مسیر زندگی نموده و موجودیّتش را با شاخصه هایِ گزینش شده اش ساخته و معرّفی نماید .
به نظر بنده هستی جسم خاکی را خام تشکیل می دهد و به زمین هدایت می کند و این انسان است که پس از آن چه با کمک دیگران و آزموده ها و دانش موجود در محیطِ زندگی و یا حتّی بدونِ کمکِ آنان (البتّه در هر دو صورت پیشینه تاریخی و فرهنگی وداشته های محیطی و دیگران در تصمیم گیری انسان حتّی مخالف با جهتِ جاری کمک می نمایند.) به طور مستقل با تکیه بر خرد و پژوهش در یک نوآوری شخصی شخصیّت خود را می آفریند .
در واقع وضعیّت ، موقعیّت و شرایط و هر چگونگی دیگری نمی تواند انتخابِ انسان را لااقل از وقتی که استقلال فکری پیدا نمود و توانست مستقلا کسب آگاهی نماید و خوب را از بد و درست را از نادرست تشخیص دهد توجیه کند.
البتّه بر هیچ انسانی پوشیده نیست که مسیرِ راستی و فرایندِ نیکویی روندی سازنده و ترقّی بخش می باشد و آنچه پیام هایِ بنیادیِ هر شخص و نیز تجاربِ موجود در پهنه یِ زندگی گواهی بر حقّانیّتش دارد و آدمی در صورتِ تمایل داشتن جهتِ دست یابی به آرامش و رضایت و افتخار و ارزش و نیز شأن و منزلتِ والا و شایسته راهی ندارد جز خود را با زیبایی ها مطابقت داده و همانگ سازد.
انسان لازم است دریابد خردِ او برایِ این به او اعطاء گردیده است که آنچه به نفعِ عزّت و دست یابی به درجه یِ رفیع و شأنِ شایسته یِ اوست و می تواند از تمامیِ جوانب موفّقیّت و کامیابی را به او ارزانی بخشد و چراغی گردد تا آدمی در چاله ها و چاه هایِ محلکِ فساد و تباهی و پلیدی نیفتد و دچارِ بهران و عذاب و مشکل و زیانِ همه جانبه نگردد را انتخاب نموده و امنیّت و آرامش و رضایت و افتخار را به وجودش هدیه نماید.
آدمی اگر خوب به پشتِ سر بنگرد و گذشته را مرور نماید در خواهد یافت که بازتابِ همه یِ انتخاب ها و باورهایش از جمله کیفرِ خیالاتِ بی منطق و توهّماتِ بی پایه و اساس و خودفریبی ها و تلاش هایِ بی حاصل و بهانه جویی هایِ بازدارنده اش طی سال هایِ عمرش در وحله یِ نخست به خودش باز گشته و در عمده یِ موارد فقط او بوده که آسیب و زیان و خسارت و ضرر اساسی دیده و از بسیاری جهات ورشکسته شده است.
انسان لازم است بپذیرد اوست که در هر حال ضرر و زیانِ اصلی را متحمّل می گردد زیرا دیگران مسئولِ زندگیِ خود می باشند و می توانند انتخاب هایی متفاوتی داشته باشند و راه شان را از هر کسی با داشتنِ نسبت هایِ حتّی نزدیک در صورتِ تشخیص تغییر داده و حق دارند رابطه شان را با هر آنچه موجبِ آسیب می شود قطع نمایند.
این یک قانونِ کلّی است که انسان ها اغلب بدونِ در نظر گرفتن نسبت ها از هر نوع پس از مدّتی و نیز وقتی چندین بار با کسی به مشکل برخورده و شخصی را آسیب رسان و زیان آور و آزار دهنده تشخیص داده و ناهمگون و بی ثباتش یافتند و بودن در کنارش را چون شکنجه ای قلمداد نمودند و غیرِ قابلِ تحمّل ، رابطه یِ خود را با او قطع نموده و مسیرشان را تغییر می دهند.
انسان ها معمولا و عمدتا وقتی از کسی ناامید می گردند و درمی یابند که او قصدِ تجدیدِ نظر در برخوردِ و رفتارِ زیانبارِ خود ندارد و در کل نمی تواند روابطی مسالمت آمیز و منطقی و دوستی و محبّتی دوسویه را بپذیرد ، دیدشان نسبت به شخص عوض شده و از کانونش چه قلبی و یا جسمی دور و تمایل شان را از بودن در کنارش از دست داده و در صورت امکان راهِ خود را عوض و مسیرِ تازه ای را در پیش می گیرند.
پس نتیجه این می شود که دیگران در صورتِ زیان دیدن و تشخیصِ می توانند از یک شخص دور شوند و زندگیِ شان را از آسیب و خطر دور سازند امّا آیا کسی می تواند از خود جدا شود و از درد و رنج هایِ همیشگی مصون بماند ؟ مسلما خیر و لازم است یارانی دوست داشتنی را در خود داشته باشد .
انسان نمی تواند از خود فرار کند و با دنیایِ وجودش قطعِ رابطه نماید و مجبور است همیشه با ماهیّت و هویّتِ پلیدش همسفر گردد و وزنه و کوله بارِ سنگین بدبختی ها و مشکلات و مجموعه ای از مسایلِ زجر دهنده و بهران ها و تنش ها و درگیری هایِ شدید و اغلب لاینحل را مداوم و در همه یِ لحظات ، حتّی گاهی در خواب حمل و تحمّل نماید.
آدمی در چنین شرایطی بی تردید نمی تواند توان و نیرویِ قابلِ توجّه ای برایِ پرداختن به مسایل و مواردِ دیگرِ زندگی داشته باشد و به همین علّت در جنبه هایِ مختلف دچارِ شکست و آسیب و زیان می گردد.
انسان هایی چنین به طورِ معمول همواره با خود در جنگ و ستیز بوده و وقتی شخصِ حقیقی در زندگیِ آنان یافت نمی شود هم در خیال نبردی دایمی با هر کس و هر چیز که در ذهن می توانند متصوّر گردند را ترتیب می دهند و اوقاتِ خود را چنین عبث سپری می سازند و انرژی و قابلیّت های شان را هرز می دهند.
آدمی لازم است بپذیرد وقتی به امراضی محلک در حیطه یِ اخلاق و رفتار و باور دچار می گردد و هنگامی که سال هایِ مدید با عاداتی ناپسند و نیز مخاطره انگیز زندگی کرده و هر لحظه فشارهایِ بزرگی از درون برایِ اجرایی ساختنِ فرامینِ مخرّب بر او تحمیل می گردد خود را به درمانگری مطمئن سپرده و طیِ مدّتی مشخّص از نگاهِ او و نستقل از ذهنیّت هایش به دنیا و مسایل نگریسته و خط و مشی و شیوه و روشِ پزشکِ معالجش را دنبال نماید.
انسان گاهی لازم است به این نتیجه برسد که افکار ، اندیشه و باورها و طرزِ تفکّر و شیوه یِ زیستنش به هیچ دردی نخورده و موفّقیّتی برایش به همراه نیاورده است و باید الگویی مطمئن و موفّق را بیابد و برگزیند و از راهِ درست و منطقی و بسیار خردمندانه و آگاهانه و با مطالعه و بررسی و براوردِ کافی و کامل پیروی از آن را در دستور کارِ زندگیش قرار دهد.
انسان گاهی لازم است دست از لجاجت و اصرار برایِ ادامه یِ روندی که در همه یِ ارکانِ زندگی یعنی دنیا و معنا و معاشرت موجبِ آسیب و زیان و ضرر بوده و شکست هایِ مختلفی را برایِ او به ارمغان آورده دست شسته و تغییرِ موضع دهد و با فروتنی و نیز به نفعِ خود در حرکتی خردمندانه سمتِ بهبودِ شرایط و دست یابی به رشد ، مسیرش را عوض نماید.
آدمی اگر به عنوانِ یک شاهد و به صورتِ عینیّت گرایانه (مستقل از ذهنیّتِ و داشته های قبلی خود و بدونِ پیش درامد و قضاوتِ قبلی و فقط به عنوانِ شاهد.) به خود بنگرد و وجودش را مورد نظارت و مراقبت قرار داده و به همین منوال به مسایل و موضوعاتِ زندگیش نگاه کند و روندِ بودنش را تحتِ براورد و بررسی و تحلیل دراورد می تواند درس هایِ ارزشمند و سازنده ای از اکنون و تجاربِ گذشته اش بیاموزد و به نتایجِ جدید و راهبردی و مفیدی نایل گردد.
انسان با چنین روندی می تواند از نو خود را بازسازی و دوباره شخصیّتی ارزشمند و شایسته و برازنده را با زدودنِ زشتی ها و آنچه ناپسند و آسیب رسان می بیند و درک می کند و نیز انتخاب هایِ درست و زیبا خلق نماید و از دد و دیوهایی که خواسته یا ناخواسته و یا به دلیلِ غفلت در درونش ساخته و پرداخته و پرورش داده و اکنون بزرگترین دشمنش گشته اند رهایی یافته و فرشته ای پاکیزه و نجات گر را جایگزین سازد.
خرد امکانی را در اختیارِ انسان قرار داده است تا بتواند البتّه با سعی و کوشش و تلاش و تحقیق و بررسی و مطالعه یِ پیگیر ابزارهایِ راهبردی و مفید و پیشرفته ای را یافته و به زیباترین و بهترین شکل با زندگی و شرایط و وضعیّت هایِ مختلفِ آن که همیشه در حالِ تغییر و تحوّل می باشد مواجه گردد و مشکلاتِ خود را در همه یِ زمینه ها مدبّرانه برطرف و مرتفع سازد و به موقع با وسایلی درست پیچ و مهره هایِ شل را در هر بخش اگر لازم شود سفت و قطعاتِ مستحمل را تعمیر یاتعویض کند و استوار و یکنواخت و متعادل گام بردارد و پیش رود و خدماتِ خوب و محصولِ قابلِ قبولی را از کارگاهِ وجود به محیطِ زیستش عرضه کند.
بشر لازم است بکوشد خود را به وضعیّتی برساند که بتواند مشیّت و رسالت هایِ اصلیش را با کمک گرفتن از امکاناتِ موجود در محیطِ زیستش انجام دهد و آنها ، همانا رسالت های اصلیش بر اساسِ شواهدِ موجود و مدارکِ قابلِ ارایه طبقِ اولویّت چیزی نیستند جز آموختن و تجربه کردن ، ساختن و خلق نمودن و خدمت رسانیدن و نجات بخشیدن است.
انسان وظیفه دارد وقتی از برکاتِ بی حد و حصرِ زمین استفاده کرده و راحت و بی دغدقه از آنچه لازم دارد تا انرژی و نیرو بگیرد و بتواند به اهدافِ اصلیش بپردازد بهره مند می گردد سود و فایده ای به کیفیّتِ زندگی در چنین محیطی برساند و چگونه زیستنی زیباتر را برایِ هر چه کمتر آسیب دیدنِ این کانون طراحی و سازماندهی کرده و ارایه نماید و اینگونه بدهکاریش و دینش را ادا سازد.
در نتیجه یِ همه یِ گفتارِ ذکر شده می توان چنین اثتنبات نمود که آدمی لازم است نقشِ خود را در صحنه یِ زمین خوب ایفا نماید و وجودش رضایتبخش و مفید گردد و بودنش ارزشمند و شایسته قلمداد گردد تا بتواند هر چه راحت تر از هر لحاظ و سبک بال تر به راهش در مسیر زندگی ادامه داده و عاقبت و سرانجامی نیک را در خاطرِ همنوعانش و برای اعتلا زندگی در زمین رقم زند.
پایان