سایت شعرناب محیطی صمیمی و ادبی برای شاعران جوان و معاصر - نقد شعر- ویراستاری شعر - فروش شعر و ترانه اشعار خود را با هزاران شاعر به اشتراک بگذارید

منو کاربری



عضویت در شعرناب
درخواست رمز جدید

معرفی شاعران معاصر

انتشار ویژه ناب

♪♫ صدای شاعران ♪♫

پر نشاط ترین اشعار

حمایت از شعرناب

شعرناب

با قرار دادن کد زير در سايت و يا وبلاگ خود از شعر ناب حمايت نمایید.

کانال تلگرام شعرناب

تقویم روز

جمعه 2 آذر 1403
    21 جمادى الأولى 1446
      Friday 22 Nov 2024
        مقام معظم رهبری سید علی خامنه ای و انقلاب مردمی و جمهوری اسلامی ایران خط قرمز ماست. اری اینجا سایت ادبی شعرناب است مقدمتان گلباران..

        جمعه ۲ آذر

        پست های وبلاگ

        شعرناب
        عشق بازی یا بازی با عشق
        ارسال شده توسط

        شعله(مریم.هزارجریبی)

        در تاریخ : يکشنبه ۱۲ خرداد ۱۳۹۸ ۰۵:۴۴
        موضوع: آزاد | تعداد بازدید : ۱۶۵۶ | نظرات : ۳

        سلام
         
        اگر دقت کرده باشید چند وقتی است مد شده میگویند فلان وسیله قدیمی اش فقط بچه هم بچه های قدیم ماشینم ماشینهای قدیم نونم نونهای قدیم.
         
        کلا قدیمی ها بیشتر مد شده اند .ویک موضوعی که بیشتر جلب توجه میکند این است که میگویند عشق هم عشقهای قدیم.
         
        میگویند عشقی که تهش با بلاک تمام شود عشق نیست.یا مرد اونیه که اسمش بره تو شناسنامه ات نه بیو پروفایلت.خوب اینها هم برای خودش حرفیست.ولی راه عشق از کجا کج و کوله شد؟
         
        عشق که خود عشق نشده بود از قلب من و شما شروع شد.از همان بدو تولد که انقدر بیهوده نبود ما بیهوده اش کردیم.ما عشق بازی نکردیم ما با عشق بازی کردیم.وقتی کنار گزینه های انتخابمان اسامی خودروهای لاکچری را پررنگ کردیم وقتی مارک گرایی را چسباندیم به تن این عشق بی نوا وقتی اوج حال و صفایمان شد پرسه زدن در پارتی های رنگارنگ وقتی دنبال عروسکهای پلاستیکی رفتیم و رویایمان شد چهره ی جوهانسون در فیلم اونجرز (همان انتقام جویان خودمان).وقتی عشق را مثل توپ هی پاس دادیم به یکی دیگر اخرش توپ هم گم شد و عشق شد بازیچه.
        یک جا به بنده گوشزد کردند تو از دنیا عقبی حیف این قریحه شاعری که به تو دادند .تو قرصهایت را نشسته میخوری که این حرفها شده دغدغه ات بگرد خوش باش یادت برود از گمشده ها .اما من دنبال ادرس درست رفتن را بیشتر دوست دارم تا گم شوم.
         
        ما در عصر فیلمهای فردین و بهروز وثوق رشد کردیم نه این سریالهای کشکی دوغی ترکی که ته ماجرا میشود
         
        دوست من دوست داره با دوست تو دوست بشه دوست داری که دوست من که دوست داره با دوست تو دوست بشه دوست بشه؟پرتقال فروش را پیدا کنید.
         
        یک زمانی سر مردم گول مالیدند گفتند بیایید فرش کهنه بدهید فرش نو تحویل بگیرید مردم هم ساده بی ریا فرشهای دستباف گرانبها را دادند و فرش ماشینی گرفتند .بعد که فهمیدندکلاهی که سرشان رفته به قامت هیکلشان است دیگر دیر شده بود.و ما عشق ناب دادیم هوس بی انتهاگرفتیم.ما محبت دادیم شهوت گرفتیم.ما وفاداری دادیم خیانت گرفتیم.ما دل دادیم سنگ گرفتیم.
         
        کوفتش بشود هر که اینهمه خوبی را از ما گرفت الهی همان اوایل حنجره اش گیر کند خفه بشود.
         
        در میان اوار های احساسمان در زیر گرد و غبار فراموشی مان اینه زلالی پنهان است .شاید باید خانه تکانی کنیم.شاید باید چشمهایمان را بشوییم.بیایید امشب یک جور دیگر عاشق باشید.
         
        امشب یک شاخه گل بگذارید کنار یک بیت شعر یک فنجان چای امشب با چشم باز عاشقی کنید.و همسرتان را دعوت کنید به محبتی صادقانه.(اگر مجردید از نامزدهاتون میتونین مایه بزارین😀).
         
        بیایید عشق ورزی را یاد بگیریم .عاشقی را یاد بگیریم. این روزها خواهدگذشت با عشق یا بی عشق ولی میتوانیم با عشق زندگی کنیم و خوشبخت باشیم و میتوانیم بی عشق زندگی کنیم و در روزهای اخر زنده بودنمان پر حسرت به گذشته نگاه کنیم.
        شعله
         

        ارسال پیام خصوصی اشتراک گذاری : | | | | |
        این پست با شماره ۹۲۹۳ در تاریخ يکشنبه ۱۲ خرداد ۱۳۹۸ ۰۵:۴۴ در سایت شعر ناب ثبت گردید

        نقدها و نظرات
        ایمان اسماعیلی (راجی)
        يکشنبه ۱۲ خرداد ۱۳۹۸ ۱۵:۱۲
        احسنت بانو خیلی هم عالی خندانک
        دهه شصتی هارو با بقیه مقایسه نکنید خندانک
        خیلی خوب نوشتید بهروز وثوقی و فردین و خوب اومدین
        دیگر مرا مرنجان ای بی لیاقت ای عشق
        دوری کن از خرابات سنگ صداقت ای عشق
        و....
        دست از سرم جدا کن این زخم را رها کن
        هرگزمخواه این دل آید سراغت ای عشق
        مانا باشید به مهر گرامی


        منصور دادمند
        دوشنبه ۱۳ خرداد ۱۳۹۸ ۱۳:۱۲
        بسیار زیبا بود خندانک خندانک خندانک خندانک
        بقول شاه نعمت الله ولی عشق بازی عشقبازی نیست
        اما یک شعراز ایشان
        صورت و معنی درین دعوا یکیست
        عاشق و معشوق ما یعنی یکیست
        گر هزاران صورت است ای نور چشم
        در نظر ما را همه معتی یکیست
        عاشقان مست و مجنون بی حدند
        آشکار و نهان لیلی یکیست
        آریا بهزادی نژاد(آریامهر)
        جمعه ۱۷ خرداد ۱۳۹۸ ۰۲:۲۴
        بسیار زیبا نوشتید و حرف های بجایی بود و خواندنی. و مرا به فکر فرو برد که چه شد که عشق شد هوس. و به عقب برگشتم. به روز اول انسان. به روزی که حوّا را هوا برش داشت و آدم از آدمیت به دور شد. به روزی که پسر نوح بخاطر معشوقه دست از پدر شست. به این فکر کردم که خسرو و شیرین درست بود یا فرهاد و شیرین؟ چرا یک دختر و دو پسر؟ بیشتر فکر کردم. اگر مجنون می‌دانست لیلی قبل از او دلباخته ی ابن ملجم مرادی بوده باز مجنون لیلی بود؟ اگر فرهاد می‌دانست شیرین همخواب خسروست باز برایش تیشه میزد؟ به زمان حال برگشتم. دوست دختر دوستم که از خواهر دوست دخترش خوشش اومد دوست دخترشو با دوستش دوست کرد که خودش بره با خواهرش دوست شه و دوستش در آخر با دوست دخترش ازدواج کرد. کمی گیج کنند اما واقعی. دیروز شندیم که میخان طلاق بگیرن. خب. انتظاری غیر از این هم نمی‌رفت. رابطه ها اینچنین شده و دیگه رنگ و لعابی به نام عشق نیست و فقط بازیست. سنت های کهنه و خرافی و اشتباه برای ازدواج در سن کم چنین نتیجه ای دارد. طرف هنوز دهنش بو شیر میده کلش بو قرمه سبزی میخاد زن بگیره. ظاهر رو میبینه عاشق میشه. دوشیزه بنده وکیلم؟ فبلتم و مبارکه. یک سال بعد بزرگتر و پخته تر میشه میبینه دوشیزه قبل از اون الا ماشاالله خدا بده برکت بیست نفری رد داده. مرد دیگه حالیش نیس فرهاد باشه یا مجنون. هنگ میکنه. یا طلاق یا به تلافی میره پی خیانت و ریشه ی شک کاشته میشه و تهش زندگی رو کثافت میگیره. هی میگن مجنون هی میگن فرهاد. والا اونا هم اسمشون جاوید موند چون تهش به زندگی مشترک نرسیدن که این چیزا رو بفهمن. هرچند لیلی و شیرین اون زمان هم مثل الان نبودن و به قول متن شما اونا هم قدیمیشون خوب بود. صد البته که این داستان را میشه بلعکس هم نگاه کرد و مقصر را فقط جنس مونث ندانست. مصائب تلخیست که در زندگی روزمره ی جامعه ی ما در جریانه.
        موفق باشید و پیروز
        تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.



        ارسال پیام خصوصی

        نقد و آموزش

        نظرات

        مشاعره

        میر حسین سعیدی

        لاله و گل نشانه از طرف یار داشت ااا بی خبر آمد چنان روی همه پا گذاشت
        ابوالحسن انصاری (الف رها)

        نرگس بخواب رفته ولی مرغ خوشنواااااااگوید هنوز در دل شب داستان گل
        میر حسین سعیدی

        رها کن دل ز تنهایی فقط الا بگو از جان ااا چو میری یا که مانایی همه از کردگارت دان
        نادر امینی (امین)

        لااله الا گو تکمیل کن به نام الله چو چشمت روشنی یابد به ذکر لااله الا الله چو همواره بخوانی آیه ای ازکهف بمانی ایمن از سیصد گزند درکهف بجو غاری که سیصد سال درخواب مانی ز گرداب های گیتی درامان مانی چو برخیزی ز خواب گرانسنگت درغار مرو بی راهوار در کوچه و بازار مراد دل شود حاصل چو بازگردی درون غار ز زیورهای دنیایی گذر کردی شوی درخواب اینبار به مرگ سرمدی خشنود گردی زدست مردم بدکار
        میر حسین سعیدی

        مراد دل شود با سی و نه حاصل ااا به کهف و ما شروع و با ه شد کامل اااا قسمتی از آیه سی ونه سوره کهف برای حاجات توصیه امام صادق ااا ما شا الله لا قوه الا بالله اال

        کاربران اشتراک دار

        محل انتشار اشعار شاعران دارای اشتراک
        کلیه ی مطالب این سایت توسط کاربران ارسال می شود و انتشار در شعرناب مبنی بر تایید و یا رد مطالب از جانب مدیریت نیست .
        استفاده از مطالب به هر نحو با رضایت صاحب اثر و ذکر منبع بلامانع می باشد . تمام حقوق مادی و معنوی برای شعرناب محفوظ است.
        2