سلام
چند سطر برای یادآوری
آموزش وپرورش نه در عنوان بلکه در معنای مهم خودش در تمدن جامعه بشری زیربنای همه ی اتفاقهای اقصادی سیاسی علمی در اون جامعه هست
آموزش و پرورش مقدمه ی فرهنگ سازی
و فرهنگ کنش های اجتماعی
و کنشهای اجتماعی پایه گذار امورات سیاسی
و سیاست مشخص کننده جهت گیری های اقتصادی و روابط خارجی خواهد بود
بزرگترین نشانه عدم اعتماد به نفس و ضعف یک جامعه اینه که بخواد این سلسله مراتب رو خیلی زیرو رو بکنه
وقتی در یک کانون فرهنگی بجای جامعه شناسی فلسفه روانشناسی در نمودهای مختلف شما بخوای میوه ی سیاسی برداشت کنی
درست شبیه این هست که از کودک دبستانی بخوای درآمد اقتصادی مستقل داشته باشه
همون طور که پول درآوردن ،، آینده تحصیلی این کودک رو که مقدمه درآمدهای دائم تهدید میکنه ،
برداشت میوه ی سیاسی از محفل فرهنگی هم به فرهنگ سازی ضربه میزنه ، نتایج بلند مدت و محکم و تثبیت شده رو فدای یک کف و سوت و هورای موقتی نکنیم
اخیرا برای محفل ما هم همین اتفاق افتاده و به وضوح مباحث فرهنگی و جامعه شناسی کمرنگ تر شده و در عوض
حرفه ای دهن پر کن ، فحش ، تهمت ، شعارهای سیاسی بولد شده
نمیدونم آیا تونستم منظورم رو دقیق انتقال بدم ولی انتظار دارم برای برون رفت از این دام ، فکری بينديشيم
جسارتا به ما یاد دادند که بزرگترها باید بالای مجلس بشنينند ولی اگه بالای مجلس زبون داشت فریاد میزد که نشستن اینجا مسولیت داره
سپاس از توجه شما
نمیدونم شاید درست مطلب رو متوجه نشدم ولی با فحاشی و تهمت زدن همیشه مخالف بودم و هستم من معمولا پست های وبلاگ رو بیشتر اهمیت میدم تا اشعار دوستان چون گاهی اشعار بی محتوایی رو مطالعه کردم که اگه من حای مخاطب خاص اون شاعر بودم حتما باهاش برخورد فیزیکی داشتم .چون بعضی اساتید درخواست کردند موضوعات سیاسی رو قلم بگیریم و سرمان را ببریم داخل همان غزل خودمان .همان عشق و عاشقی و لیلی و مجنون ولی ازینها ابی گرم نمیشود برای زخمهایی که بر تن مردممان نشسته ما رسالت داریم حقیقت را بگوییم ما شاعران درباری نیستیم که در مدح دروغ بسراییم و جیب پر کنیم .جیبهایمان خالی است از سکه های دروغ الوده از عشقهای شهوت الوده از نگاه های هوس الوده ما با شعر غسل دادیم روحمان را .
دلمان میخواهد از گل و بلبل بنویسیم دلمان میخواهد بنویسیم از عشق و محبت ولی زخمها نمیگذارند و این مشکلات چون زنجیر سلسله وار به هم متصلند از اقتصاد بگیر تا اجتماع تد سیاست تا دین تا ما تا مایی که این دنیا را کنار هم ساختیم.
کاش میشد حافظ بودیم یکسره می معنوی مینوشیدیم و شاخه نبات را به کنار داشتیم و خیام بودیم شاید حتی خوب بود فردوسی بودیم ولی این که هستیم نبودیم.اینکه درد بکشیم از درد هموطنمان و هر روز خون بگرییم .کاش