شما برگزیده شدی
آنزمان که قصه سیب را در گوش مادرم نجوا کردی و قصه بودن را برای من در دلت نوشتی
شما برگزیده شدی
آنزمان که مهر تو دستانم را گرم می کرد و من به بهانه آغوشت بر سجاده ات لبخند می زدم
شما برگزیده شدی به پیامبری دل من آنزمان که بوی قرآن خواندنت
بیدارم می کرد و نماز خواندنت هوشیارم
شما برگزیده شدی
آنزمان که در پشت نگاه باز شما راهم را یافتم
شما برگزیده شدی
آنزمان که تک تک نام های محبوب را با تک تک بوسه هایت در جیب فردایم می دوختم
شما برگزیده شدی
آنزمان که مرا آینده تمام خوبیهایت می خواندی
شما برگزیده شدی
آنزمان که مرا باخودت برای یافتن بهترین الگو به شهر آرامش و بزرگی کنار مسجدالحرام کشاندی و عطوفت و مهر و اخلاق و بزرگی را از آن بیت کوچک بر راهم نشاندی
شما برگزیده شدی
آنزمان که دستم را در دست دینی گذاشتی که جبرئیل برای بزرگیش می آمد و می رفت
شما برگزیده شدی
و این سوال را آویزه گوش زندگیم کردی که به کدامین راه قدم بگذارم و راه که را پیشه کنم تا مستقیم ایستاده باشم ؟
پدرم تو مبعوث شدی برای هدایت من و منهای دیگری که پشت نگاه تو زندگی را آغاز می کنند
پدرم تو مبعوث شدی به پیامبری دل من ...
پ مثل پیامبر ... پ مثل پدر...
بسیار زیبا
دعوتید به غزل « صیدِ دل » ام ، سپاس