سایت شعرناب محیطی صمیمی و ادبی برای شاعران جوان و معاصر - نقد شعر- ویراستاری شعر - فروش شعر و ترانه اشعار خود را با هزاران شاعر به اشتراک بگذارید

منو کاربری



عضویت در شعرناب
درخواست رمز جدید

معرفی شاعران معاصر

انتشار ویژه ناب

♪♫ صدای شاعران ♪♫

پر نشاط ترین اشعار

حمایت از شعرناب

شعرناب

با قرار دادن کد زير در سايت و يا وبلاگ خود از شعر ناب حمايت نمایید.

کانال تلگرام شعرناب

تقویم روز

دوشنبه 3 دی 1403
    23 جمادى الثانية 1446
      Monday 23 Dec 2024
        مقام معظم رهبری سید علی خامنه ای و انقلاب مردمی و جمهوری اسلامی ایران خط قرمز ماست. اری اینجا سایت ادبی شعرناب است مقدمتان گلباران..

        دوشنبه ۳ دی

        پست های وبلاگ

        شعرناب
        داستان ادم برفی
        ارسال شده توسط

        علی کارگر( پیرو)

        در تاریخ : دوشنبه ۱۱ دی ۱۳۹۶ ۰۴:۲۳
        موضوع: آزاد | تعداد بازدید : ۵۲۲ | نظرات : ۲

        از زیر در  آب جاری شد به گمانم آدم برفی
        پشت در داردگریه میکند آن قدر گریه کرد که 

        تازانوی من اب گرفته شد.باید به دنبال
        چاره ای بگردم تا گریه ی ادم برفی را بند 

        بیارم.در را باید به زور هم که شده باز کنم
        تا ببینم پشت در چه خبر شده.باید در این 

        اب ها شنا کنم تا به کلید در برسم
        .چند دقیقه ای دست و پا زدم تا به کلید 

        برسم.کلید را برداشتم و دوباره دست و پا زدم
        شالاپ شالاپ.کلید را به زور فشار دادم 

        و در باز شد.واااااای چه ادم برفی بزرگی
        .این ادم برفی هم زمان با گریه دارد اب می 

        شود.نگاهی به صورتش انداختم
        .چشمی نداشت پس چه جوری داشت گریه میکرد
        .باید یک فکری می کردم تا چشمانش را سر جایش بگذارم.ولی این فکر خیلی بداست
        .فعلاٌ که ادم برفی بدون چشم دارد
        این قدر گریه می کند و این قدر اب جاری شده
        اگر چشمایش را بگذام دیگر اب به کجا می رسد؟؟؟؟ باید فکر دیگری بکنم برای جلو گیری از اب شدن ادم برفی ان را باید در جای سرد بگزارم.نگاهی به بیرون 

        انداختم باز یک مشکل دیگر.الان فصل تا بستان است.معلوم است که ادم برفی اب 

        میشود.ولی اگر فصل زمستان است پس چه جوری ادم برفی ساخته شده است.اهان

        جواب درست را فهمیدم. او از زمستان به دنبالم امده.به نظرم زمستان وقتی می 

        خواستم ان را بسازم یادم رفته چشمانش را بگذارم.برای همین اومده به دنبالم.یک 

        دفعه یخچال به ذهنم امد.باید ادم برفی را تا زمستان در ان جا نگه دارم.


         داستان ادم برفی

        ارسال پیام خصوصی اشتراک گذاری : | | | | |
        این پست با شماره ۸۵۱۳ در تاریخ دوشنبه ۱۱ دی ۱۳۹۶ ۰۴:۲۳ در سایت شعر ناب ثبت گردید

        نقدها و نظرات
        رعنا بهارلویی  تخلص باغبان
        دوشنبه ۱۱ دی ۱۳۹۶ ۱۷:۳۳
        درود برشما جناب پیرو
        احسنت بسیار عالی درود برشما
        مریم باغ شیرین(فاطمه)
        پنجشنبه ۱۴ دی ۱۳۹۶ ۲۰:۱۰
        خندانک
        تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.



        ارسال پیام خصوصی

        نقد و آموزش

        نظرات

        مشاعره

        کاربران اشتراک دار

        محل انتشار اشعار شاعران دارای اشتراک
        کلیه ی مطالب این سایت توسط کاربران ارسال می شود و انتشار در شعرناب مبنی بر تایید و یا رد مطالب از جانب مدیریت نیست .
        استفاده از مطالب به هر نحو با رضایت صاحب اثر و ذکر منبع بلامانع می باشد . تمام حقوق مادی و معنوی برای شعرناب محفوظ است.
        2