سایت شعرناب محیطی صمیمی و ادبی برای شاعران جوان و معاصر - نقد شعر- ویراستاری شعر - فروش شعر و ترانه اشعار خود را با هزاران شاعر به اشتراک بگذارید

منو کاربری



عضویت در شعرناب
درخواست رمز جدید

معرفی شاعران معاصر

انتشار ویژه ناب

♪♫ صدای شاعران ♪♫

پر نشاط ترین اشعار

حمایت از شعرناب

شعرناب

با قرار دادن کد زير در سايت و يا وبلاگ خود از شعر ناب حمايت نمایید.

کانال تلگرام شعرناب

تقویم روز

دوشنبه 5 آذر 1403
  • روز بسيج مستضعفين، تشكيل بسيج مستضعفين به فرمان حضرت امام خميني -ره-، 1358 هـ ش
24 جمادى الأولى 1446
    Monday 25 Nov 2024
      مقام معظم رهبری سید علی خامنه ای و انقلاب مردمی و جمهوری اسلامی ایران خط قرمز ماست. اری اینجا سایت ادبی شعرناب است مقدمتان گلباران..

      دوشنبه ۵ آذر

      پست های وبلاگ

      شعرناب
      عاشقانه های یک شغال(1)
      ارسال شده توسط

      ابوالفضل رمضانی (ا تنها)

      در تاریخ : دوشنبه ۸ خرداد ۱۳۹۶ ۰۲:۳۵
      موضوع: آزاد | تعداد بازدید : ۹۷۶ | نظرات : ۲۱

      عاشقانه های یک شغال!قسمت اول
       
      آفتاب تیزی بر سر و کله ی خیابان می بارید،سنگ ها از فرط گرما اگر رویشان میشد قیه میکشیدند.آسفالت های خیابان میدرخشیدند و قیافه ی کهنه ی پر از لک و پیس خود را به رخ آدمیان میکشیدند.جدول های ناشیانه رنگ شده ای که حالا سال ها از عمرشان میگذشت خیابان را به دونیم میکردند.جدول هایی که یکی درمیان رنگ شده بودند،یکی آبی یکی سفید که حالا پس از گذشت سالها خاکستری میزد.
      وسط بلوار از سبزه و گل و بلبل زیادی خبری نبود،کچلک زده بوده و با فاصله شمشاد کاشته بودند که آن ها هم دلشان میخواست از تشنگی گریه کنند.
      شمشاد ها را شبیه کوزه قیچی زده بودند یکی دوتا را هم خراب کرده بودند اما کسی دم نمیزد.
      در یک طرف بلوار مسجدی بود. دوتا گلدسته داشت بسی آسمان خراش و بلند و نخراشیده،هر دو آهنی بودند و نوک تیز،متولیان مسجد روی هرکدام یک بلند گو کار گذاشته بودند که وقتی اذان میدهند هیچ مادر مرده ای خواب نماند!
      البته این هم یک نوع ارشاد بود به شیوه ی خودش!
      در مسجد سبز بودو بزرگ. حیاطی سیمانی داشت با چاله چوله های بسیار زیاد گویا کلنگ برداشته باشند و تعمدی کفش را سوراخ سوراخ کرده باشند. خلاصه که حسابی گله به گله بود.
      موقع نماز هم یکی دونفر جلوی در می ایستادند و ملت را زیر نظر میگرفتند که کی با پای چپش وارد میشود کی با پای راستش،بعدهم برایش افسانه ها میساختند و حرف ها میزند.
      زمین های کنار مسجد همه موقوفه بودند،بیشترشان را ساخته بودند و فقط یک ساختمان ناتمام مانده بود.چند  وقتی بود که اقدامی هم نمیکردند. روز ها چهره خیابان را زشت میکرد و شب حالتش را موحش.
      اما انگار حکمتی بود که کسی به فکر ساختنش نمی افتاد.
      روز ها شغالی در آنجا به اسایش می پرداخت و شب های توی خیابان به ابراز وجود.
      با این کار حسابی خواب را از همه سلب میکرد.
      شغالی با تک و پوز کریه و چشم های هاج و واج و عجیب و غریب،دماغی یغور و موهایی دو رنگ که بالای سرش سیاه میزد و  الباقی زرد.نسبت به شغال هایی که دیده بودم خیلی زیر نقش تر بود و سرعتی تر. اما همین شغال چست و چابک هراز گاهی از دست آزار این و آن در امان نبود و گاهی با چوبی،بیلی،سنگی چیزی  از او استقبال میکردند.
      شب ها آدم ها از دستش خواب نداشتند، روزها او از دست آدم ها.
      انگار شده بود یک عمل متقابل که از روی عادت و روزمرگی باشد. یکی دوباری هم رفته بود خانه ی همسایه ها و مرغ هایشان را به کتم عدم برده بود و دلی از عزا دراورده بود،تا اینکه این روابط ناحسنه!تبدیل شده بود به عناد و ستیز، تا جایی که احساس میکردم این شغال برای آن هایی که بیل به سرش میزنند جیغ و زوزه ی سفارشی اماده میکند.
      ای کاش میشد برایش زن بگیریم تا سر به راه شود و با آدمیزاد یکی به دو نکند اخر او که نمیدانست آدم ها پایش که برسد به خودشان هم رحم نمیکنند چه برسد به یک شغال پتیاره!
      ادامه دارد...
      ابوالفضل_رمضانی (ا.تنها)
       
       
      پ ن : منتظر نقد دوستان و اساتید عزیزم هستم. اگر قابل نقد باشد.سپاسگزارم

      ارسال پیام خصوصی اشتراک گذاری : | | | | |
      این پست با شماره ۷۹۸۶ در تاریخ دوشنبه ۸ خرداد ۱۳۹۶ ۰۲:۳۵ در سایت شعر ناب ثبت گردید

      نقد و آموزش

      نظرات

      مشاعره

      ساسان نجفی(سراب)

      نیست جز عشق خالق هستی نام و نشان دلم
      میر حسین سعیدی

      مست از فدا نمودن سر را جدا نمودن ااا بر سر نیزه رفتن عشق از خدا ستودن ااا اشاره به حدیث قدسی من عشقنی عشقته وااا ن
      نادر امینی (امین)

      من از آنروز دیوانه لایعقل بشدم روی ماه توبدیدم سوی میخانه شدم تن وجان را برهیدم به فراموشی دل بشکستم دل خودرا سوی میخانه شدم بدر میخانه رسیدم همه دیدم مدهوش زخود وبیخودی اکنون برستم به نهانخانه شدم درنهانخانه نیافتم جز سرگشتگی روح وروان وزنهانخانه شتابان سوی بتخانه شدم چو نهانخانه و بتخانه ومیخانه همه بی روح بدیدم یکسره سوی ازل تاختم و سوخته هشیار شدم
      میر حسین سعیدی

      ما سر ز تن و دل ز جهان رسته و مستیم ااا بر زلف چلیپا دل خود بسته شکستیم ااا نزدیک دل شکسته شد منزل آن یار ااا در دل دل خود شکسته هستیم
      نادر امینی (امین)

      مستیم وزنیم دف چو دوعالم همه عشق است رقصیم وبنوشیم زقدح می که فرزانه عشقیم دیوانگی عبد همه پرتو ذات است یاهو کنیم برهنه گیتی چو دردانه عشقیم

      کاربران اشتراک دار

      محل انتشار اشعار شاعران دارای اشتراک
      کلیه ی مطالب این سایت توسط کاربران ارسال می شود و انتشار در شعرناب مبنی بر تایید و یا رد مطالب از جانب مدیریت نیست .
      استفاده از مطالب به هر نحو با رضایت صاحب اثر و ذکر منبع بلامانع می باشد . تمام حقوق مادی و معنوی برای شعرناب محفوظ است.
      1