زمانی که حقیقت آزاد نیست؛ آزادی حقیقت ندارد. ژاک پرور شاعر برگهای خزانی از فرانسه
در شعر زن خاورمیانه تنانگی بر اروتیک الویت دارد. تنانگی بمعنی تصویر تن و آزادی زن در تخیل در جامعه مذکر است. در جامعه گذاری تبلور فردیت مدرن، برخی حقوق اجتماعی زن را بمثابه شهروند در بر می گیرد: عشق، تولید مثل، سقط جنین، ورزش رقابتی جهان، ارث، طلاق، سفر، پوشاک، شهادت دادگاهی، تحصیل، اشتغال، امنیت بدنی، بیمه پزشگی، سفر، پرورش اطفال، امنیت در اینترنت از ایذای پیامی.
واژه اروتیزم مذکر قدمت 1000 ساله دارد؛ ولی در اروتیزم زنانه تنانگی مرحله ماقبل آن است. گاهی با استعارات سنتی مذکر، آرزوهای عشق خشگ افلاطونی- تنانگی با عبارات بصری زیبا ولی جویده و فرو خورده بصورت کلاژ/ کلایدوسکوپیک/ 40تیکه تصویر می شود.
در عشق تنانه راوی من است؛ نه سوم شخص یا راوی کلان محاط بر صحنه شعری. باید شعر تنانگی را در 4 نوع زیر برشمرد: 1- راوی مذکر در توصیف خود یا مرد- مانند سطور فردوسی در باره رستم. 2- راوی مذکر در توصیف زن مانند برخی سطور فردوسی در باره تهمینه. 3- راوی زن در باره خود یا زن مانند: در تني که شبنمي ست/ روي زنبق تنم. فروغ. 4- راوی زن در توصیف مرد فروغ فرخزاد:
معشوق من
انسان ساده ایست
انسان ساده ای که من او را
درسرزمین شوم عجایب
چون آخرین نشانهء یک مذهب شگفت
در لابلای بوتهء پ س ت ان هایم
پنهان نموده ام.
استعاره "زنبق تنم" را فروغ برای مادگی بکار برد- در دهه 40ش در جامعه پیشامدرن تهران. این تصویری زیباست با توجه به هایبرد نوین سرخ زنبق. در تنی که شبنمیست/ روی زنبق تنم. آرزوها- فروغ.
اینشتاین گفت: تخیل از دانش برتر است. این برای فرهیختگانی چون ابن سینا با دانش انسیکلوپدیک ثقیل است. لذا حافظ چون اینشتاین، خیال/ تخیل را بر منطق/ دانش الویت داد: گفتم که بر خیالت راه نظر ببندم/ گفتا که شب رو است این، از راه دیگر آید. حافظ خیال را بر حس بصر سر دانسته؛ آنرا همه جانبه می داند نه تنها 1 حس. حافظ عشق را بیمرز می داند که در تصور محدود نمی شود.. این تصویر درست است زیرا عشق در فعلیت 1000 ها رویداد، گفتار، اقلام را دربر می گیرد. علل زوال عشق هم مهمند.
در حالیکه دانش تخصص 1-بعدی است؛ تخیل محتوای چند-بعدی داشته که در قالبهای گوناگون علمی مانند شیمی، ریاضی، فیزیک و هنری مانند شعر، نقاشی، موسیقی، معماری تبلور می یابد. باید خلاقیت را ارج بیشتری گذاشت تا دانش که استادان دانشگاهی دارند-خوب هم هست؛ ولی دانش خلاق ابداعگر جهشی نبوده؛ بلکه برای پیوستگی فرهنگ ضروری است.
در شعر تغزلی -چه تخیلی چه واقعنگاری- من، تو، گوشه دنج – مصالح عمده اند. تو دربرگیرنده تخیلات، عواطف، آمال، نیازها، ایده آلهای "من" می باشد. تو نوعی نوستالوژی به افراد گذشته، کمال پرستی، زیبایی لحظه است. گاهی دریافت، تصویر طرف، عکس هنرپیشه ای را در بر می گیرد. گوشه دنج می تواند مکانی مانند باغ ارم، زمانی مانند خاطره ای ناتمام در حافظه، قابی زیبا از فیلم، خلاقیت بدیع، لایه ستر بر غریزه بدوی باشد. روشن است نقطه مقابل تخیل واقعیت مستقل از باور فرد است. واقعیت چیزیست که وقتی به آن باور نداشتی، باز هم موجود است.
اذهان بزرگ درباره عقاید می گویند. اذهان میانه در باره رویدادها می گویند. اذهان کوچک در باره آدمها می گویند.-النور روزولت. آیا شاعر در باره عقاید، رویدادها یا خود می گوید؟ فردوسی در باره خرد، راستی، پاکی و روایات اسطوره ای شعر گفت. فروغ در باره گناه، مردم، زیبایی، تنهایی و زندگی خود شعر گفت. اخوان به رویدادها و ذهن خود پرداخت.
شعر هنر کلامی تخیلی است. پس با فرمول پندار، گفتار، کردار زرتشت؛ تخیل در پندار در فرم گفتار است که با کردار شاعر توفیر دارد. تخیل با واقعیت زندگی شاعر متفاوت است. ژول ورن در خانه با تخیل سفر به زیر دریاها و کرات سماوی می کرد؛ بدون ترک خانه اش در پاریس سده 19م. شاعر می تواند تنها، متاهل، زاهد باشد ولی در تخیل از لذات، عشق، افقهای دور بنویسد.
یعنی وقتی از آرزو، وصل، پوست در کتاب یا نقد سخن می رود ربطی به واقعیات زندگی شاعر نداشته؛ صرفا تخیل و خلاقیت مداقه می شود. گاهی دلیل تخیل شرایط نامساعد شاعر یا غربت دل دورپرواز در تن اسیر است. طوطیی داشتم که از او پرسیدم: بزرگترین غربت چیست؟ گفت: بزرگترین غربت؛ هنگامی است که دل ات در جهانِ تن ات غریب باشد. از کتابِ: توتیای طوطی و پندِ بی بند.
واشکافی آثار ربطی به زندگی خانوادگی شاعر نداشته؛ بلکه بررسی متن، تخیل، زبان شعری است. این در مورد امیلی دیکنسون و دیگران نیز صادق است؛ لذا باید به مصونیت نقد نسبت به تنانگی در شعر نظر داشت. برخی اصحاب مذکر وقتی شعری تنانه یا عشقی از زن می بینند؛ فکر می کنند دعوت به همبستری برای ایشان است. در جامعه مدرن زن آزادی بیان داشته؛ بدون مزاحمت کلامی مردان قبیله.
در حالیکه شعر تبلور تخیلات زن یا مرد در یک متن است؛ نه واقعیت ژورنالیستی با پیام، آدرس دادن، قربان و صدقه رفتن عتیق پدرسالارانه؛ سپس برای "نه" زن به ویار یکجانبه مردان قبیله فحاشی و تهدید کردن. درست مانند نوجوانان تازه بالغ خودشیفته در خیابان که عدم حجاب زن را جواز سلطه مذکر برای ایذای کلامی یا بدنی زن می انگارند.
این خفاشهای عتیق با شعرهای سوزناک سنتی در شبکه های مجازی کمین کرده تا فانتزی بدون رضایت طرف، خود را سوار کرده یا هورمون تستاستروم نرینگی خود را بسوی یک انسان زن با ابیات سوزناک سنتی حوالت دهند که شعر تخیلی ش از عشق و حرمان می گوید. آنها یک طرفه برایش پیامهای مکش مرگ ما با عکس رز سرخ و کامنت "تن نازنین شما از چشم بد دور" می فرستند. البته ستایش زیبایی انسانی است ولی منطق باید در گفتار، رفتار، تصمیم گیری، اراده فرد مذکر نظارت کند؛ نه به طور یک طرفه در ذهن مریض خود توطئه برای شاعر زن کند.
در جامعه گذاری اظهار علاقه مرد به زن پدرسالارانه عمودی با احترام لفظی تو خالی condescending، خواهر نامیدن می باشد که بنا به فروید پندار زنا با محارم را در خود پنهان دارد. مرد ابیات تغزلی کلاسیک به نیت تله انداختن و افقی کردن یا ازدواج قبیلگی برای کنترل کردار زن را بکار می برد. با غلو در آه و ناله های عشقی سلطه گر و بظاهر سوزان، خود را نرمدل جا زده؛ بمحض ازدواج صفات سلطه قبیلگی مذکر را برملا می کند.
در خانه شوهر با فرهنگ قبیلگی، زن به خدمه بدون مزد در بیگاری تمام عمری، ضعیفه جنسی بنا به اراده شوهر، والده برای تولید مثل تبدیل می شود. او در پایان حیات شوهر مستمری و مالکیت ناچیز داشته؛ محتاج فرزندان می شود؛ اگرچه عمری به کار خانگی پرداخته. در این فرهنگ زن به شکوفانی استعدادهای ذاتی، آموزش عالی، شغل احتماعی نایل نشده؛ مرد ثروت اندوزی کند؛ اطفال او هم از پرورش مدرن بی بهره می مانند- مانند عربستان.
در اینجاست که سلطه گر جدید، شوهر، جانشین سلطه مذکر در خانواده می شود. زن بخاطر آبرو و فشار اقوام زیر بار این سلطه می رود؛ گاهی کتک، کنترل مالی، عدم تملک زن در مایملک مشترک، بداخلاقی، فحش، خشونت جسمی و عاطفی بر زن اعمال می شوند که بر کودکان اثر سوء دارند. آنها این دور باطل سلطه- اسارت را در آینده تکرار می کنند. لذا اسارت زن در جامعه گذاری و حتی جامعه مدرن تداوم می یآبد.
فرهنگ قبیلگی عقیم، محلی، گذشته گرا، محدود، ناهمزمان با جهان امروز است؛ اخبار، مطالعه، علم، سینما، کتاب، دانشگاه بی معنی اند. این فرهنگ تکرار دگمهای عتیق، تقلید مرجع، عدم خلاقیت بوده؛ از تمدن معاصر قطع و به گذشته وصل است. در تمدن قبیلگی برای هر 2 طرف یک زوج، نقشهای ثابت با آبرو، حیثیت، شرف، عورت، خوشنامی- اسارت زن و تربیت پیشامدرن کودکان، ایستایی فرهنگی جامعه مانند عربستان را تداوم می کند. در جامعه قبیلگی آزادی فردی معنی ندارد؛ همه با دگمهای رسوم دینی پدرسالاری امر ونهی می شوند. سلطه مذکر در خاور میانه یکی از علل عقبماندگی از غرب است.
در حالیکه فرهنگ مدرن جهانی دائما در حال پویش، گسترش، تعمیق است. این فرهنگ در 5 قاره گسترده و رو به پیش است. در فرهنگ مدرن زن حقوق مدنی داشته؛ بمجرد تضییع این حقوق بوسیله شوهر، وکیل یا قانون رابطه را دادگاهی و فسخ کرده؛ زن از اسارت/ تکفل/ قیومیت آزاد می شود. البته در جامعه گذاری با اشتغال معدود برای زنان، برخی زنان اسارت با مسکن و نان را به آزادی بی پناهی ترجیح می دهند.
در تمدن قبیلگی آزادی فردی وجود ندارد. رسومات متحجر و دگمهای دینی یک نظام سلطه
عمودی با زعیم مذکر در راس و زن و بچه و احشام تحت قیومیت اویند. رزا لوکزامبورگ 1870-1919، انقلاب روس 1918 می گوید: آزادی همواره آزادیِ کسی است که به گونهای دیگر میاندیشد. این یک واقعیت مطلقا غیرقابل انکار است که بدون آزادی نامحدود مطبوعات، بدون آزادی مطلق تجمع و تشکل، سلطهی تودههای گستردهی مردم تصورپذیر نیست. آزادی تنها برای طرفداران دولت، برای اعضای یک حزب، هرچند پرشمار باشند، آزادی نیست. آزادی همواره آزادیِ کسی است که به گونهای دیگر میاندیشد
اشعار زنان خاور میانه دریچه ای به دریافت روان آنها در جوامع گذاری از پیشامدرن به مدرن اند. در فرهنگ پیشامدرن آثار ادبی زنان ناچیز است. در فرهنگ مدرن آثار ادبی غالبا غربی اند. آمال زنان با حقوق فردی قانونی و پایمالی این حقوق بوسیله زعمای قوم در این شعرها در بازه زمانی نیم قرن تا 100 سال گذشته با چند نسل متبلور می شوند.
بخش عمده این آمال آزادی پوشاک، جفتیابی، حضور اجتماعی، تحصیلات/ اشتغال/ سفر، مالکیت بر تن خویش برای تولید مثل و لذت طبیعی زنانه می باشد. لذا در شعر زن در نبود تنانگی رک، تنانگی استعاری و فروخفته را باید واشکافی کرد تا به روان زن خاور میانه اشراق یافت. انتزاع عشق کلاسیک مطلق و بیزمان است. در حالیکه در مدرنیزم عشق هم مانند همه پدیده های انسانی چرخه حیات دارد: از نقطه ای آغاز شده، به اوج میرسد، سپس با مرگ/ جدایی افول می کند.
یک دلیل برای استعاره دور زدن ممیزی فرهنگی/ دولتی است. در ممیزی فرهنگی، شاعر بویژه زن، نمی تواند احساس خود را رک/ مستقیم بیان کند؛ لذا استعاره را جانشین می کند تا با حجب ذاتی یا گزینه ارادی زیر چمبر کلمات دیگر منظور خود را نهان کند. ولی در شعر برخی مقولات انتزاعی با استعاره، حسی/ بصری گاهی سمعی می شود. شاعر 2 نخ فکری نو/ کهنه یا تجریدی/ حسی را با هم می ریسد. با تداخل تناوبی پاره عبارتها از 2 فکر، بیان کلامی را با خلاقیت استتار camouflage می دهد.
در سده 21م نقد کتاب بسبک گذشته می تواند نباشد که یک کتاب مجزا از فعالیت روزانه شاعر واشکافی شود. اکنون باید نقد کتاب را با مناسبات برخط، زمان واقعی، اطلاعات روزانه شاعر در شبکه مجازی اجتماعی تکمیل کرد. پس متن کتاب منجمد نبوده؛ بلکه با تردد شاعر در وب متن کتاب پویا، به روز، برخط می شود.
حتی نقاد و شاعر گفتگو برای روشنی نکاتی در کتاب می توانند داشته باشند. نقد کتاب شعر را می توان با فعالیتهای اینترنتی مانند علایق و تردد فیسبوک شاعر برای درک ترکیبات شعری همراه کرد. لذا همچون سده 20م سکونت در یک شهر شایعه یا آشنایی با شاعر را ممکن می کرد؛ فیسبوک در جهان مجازی امکان شناخت از شاعر و آثار او را برخط و دسترس پذیر می کند.
فیسبوک کمک به گذار از فرهنگ امتی، خلقی، فله ای، قبیله ای پیشامدرن به فرهنگ حقوق مدنی فردیت مدرن می کند. به فرد پسند، گزنیش، ارتقای فکری پویا ارایه می کند. وقتی به مندرجات حال و حرف Status خانه می نگری، 1000 ها مطلب سیاسی، فنی، خبری،
فرهنگی، ویدیو، جنسی، تحلیلی، تصویری، طنز، صوتی، گزینه گویی بزرگان خردگرا، غذایی، جانوری همراه با پسند و نظرات دوستان را می بینی. شاعر شبکه مجازی را برای نشر اشعار و افکارش و تبادل آرا با دوستداران بکار می برد. آیا تبادل آرای برخط اثری بر آفرینش شعرهای بعدی دارند؟
در مثلت روان-شعر-جامعه، می توان از 2 رابطه متقابل/ دیالکتیک روان-شعر و جامعه-شعر در مورد تبلور روان یا محیط شاعر در کلامش گفتگو کرد. تنانگی اگرچه امری فردی است؛ ولی در یک فرهنگ و زبان مشخص، در شعر تبلور می یابد. پس می توان متن شعر را با روان و جامعه شاعر واشکافی کرد. در تحلیل/ نقد می توان روش تقلیلی را هم از علوم طبیعی وام گرفت. پس تاثیر جامعه بر شعر و شعر بر جامعه، بیرون از مرزهای واشکافی رابطه روان با شعر قرار می گیرند.
محمود صباحی، جامعهشناس ساکن آلمان، در زمینه جنسیت در جامعه گذاری میگوید: جنسیت، بنا به میشل فوکو در تاریخ جنسیت چیزی جز تاریخ قدرت نیست. یعنی جنسیت بنا به فرهنگ خاور میانه، یک حقیقت ایستای ازلی و جاودانی و حتی یک پدیده کاملاٌ طبیعی نیست، بلکه بدن پدیدهای سیاسی است. بدن موضوع سیاست است و نه اخلاق. این قدرت سیاست است که بدن را منکوب و بیمار میکند. به همین خاطر بدن باید هوشیارانه از حریم و از نحوه بودن خودآگاهی داشته باشد؛ بر آن پایه، با بدنهای دیگر نیز بیامیزد. چنین بدنی یک بدن فعال سیاسی است. سیمون دوبووار، نویسنده فمینیست در باره فرانسه دهه 60م می گوید: ما زن و مرد داریم؛ نه چیزی به نام مذکر و مونث. سیاست یعنی شناخت و مبارزه برای رستن از این مناسباتی که حتی حق فعال بودن در رفتار جنسی را فقط به یک طرف ماجرا یعنی مرد واگذار میکند.
در ادامه میآید: در ایران نیز از ابتدای قرن بیستم، حکومتها از ابزارهای دولت مدرن برای کنترل بدن و به خصوص سکسوآلیته زنان استفاده کردهاند. یک نمونه آشکار، یکسانسازی پوشش زنان است. درست است که جامعه ایران همواره جامعهای مذهبی بوده اما جمهوری اسلامی برای اولینبار فرصت پیدا کرد که یک قرائت خاص شیعی 12امامی از اسلام سیاسی را
در جامعه گسترش دهد؛ تنوع مذهبی در بین قرائتهای مختلف شیعی، ادیان مختلف و ناباور به دین را کمرنگ سازد.
در ادامه آمده: بنا به نظریهپردازان مختلف فمینیست، گفتمانهای ملیگرایانه همواره به دنبال کنترل بدن زن هستند. پوشش، اخلاق جنسی و بدن زن- نقش مهمی در بازتولید نمادین این گفتمانهای ایدئولوژیک دارند. در این گفتمانها زن باید در چارچوب نظام خانواده به عنوان مادر به صورت مادی و معنوی، نسل آینده را بازتولید کند. بنابراین تلاش میشود که زنان به عنوان ناموس ملت از نقش مادری و همسری تخطی نکنند. http://www.radiozamaneh.com/85507#.UfFCxo3VDTp
ضایعه اجتماعی عدم مشارکت زنان در جامعه گذاری به مدرن، شکوفانی استعداد ذاتی نیمی از جمعیت کشور را حذف می کند که روی نسل بعدی هم اثرات ناگوار دارد. در صحنه جهانی کشورهای خاورمیانه با یک دست مذکر باید با غرب با 2 دست مرد و زن و نسل در راه کودکان سالم فکری رقابت بیفایده کنند. در مبارزه زنان برای حقوق مدنی مساوی مردان و جوانان می توانند همدوش با زنان در این راه باشند. لایه هایی از قشر مردان به فرهنگ مدرن دست یافته اند.
بیژن باران
ممنون استاد
پست خوبی بود
خسته نباشید