سایت شعرناب محیطی صمیمی و ادبی برای شاعران جوان و معاصر - نقد شعر- ویراستاری شعر - فروش شعر و ترانه اشعار خود را با هزاران شاعر به اشتراک بگذارید

منو کاربری



عضویت در شعرناب
درخواست رمز جدید

معرفی شاعران معاصر

انتشار ویژه ناب

♪♫ صدای شاعران ♪♫

پر نشاط ترین اشعار

حمایت از شعرناب

شعرناب

با قرار دادن کد زير در سايت و يا وبلاگ خود از شعر ناب حمايت نمایید.

کانال تلگرام شعرناب

تقویم روز

شنبه 3 آذر 1403
    22 جمادى الأولى 1446
      Saturday 23 Nov 2024
        مقام معظم رهبری سید علی خامنه ای و انقلاب مردمی و جمهوری اسلامی ایران خط قرمز ماست. اری اینجا سایت ادبی شعرناب است مقدمتان گلباران..

        شنبه ۳ آذر

        پست های وبلاگ

        شعرناب
        افسانه مه آلود هاکو و پرشا نگاره بیست و هشتم
        ارسال شده توسط

        مازیارملکوتی نیا

        در تاریخ : جمعه ۱۸ تير ۱۳۹۵ ۱۰:۴۵
        موضوع: آزاد | تعداد بازدید : ۴۰۳ | نظرات : ۲

        نگاره بیست و هشتم
        سرزمین موجودات فولادین در فرمان ساروو
        صدای به هم خوردن فولاد آبدیده در لشگری که انتها نداشت/این امیدو در قلبم زنده میکرد/ که با بودن این سربازان /کمتر /انسانی/ در این جنگ نابرابر از بین میره/به فرمانده ساروو نگاه کردم که با تمام عظمتش در مقابلم زانو زده بود / فرمانده لشگرموجودات فولادین /کنار هم/ لشگری بینایت/ سربازانی که تمام تنشون صیقل داده شده بود در آتش/ تا /برنده وبرق آسا ترین ضربه ها رو /در حین اینکه تحمل میکنن ولی /هیچ آسیبی نبینند / از نک انگشت تا فرق سر/فولاد آبدیده/ بدون هیچ منفذی برای حتی گرفتن هوا / این یعنی موجوداتی که توی اون محفظه هستند /حتی نیازی به هوا هم ندارند / غذا ؟ /آب ؟/تنها چیزی که از یک آدم زنده میشد در این پاره های فولاد پیداکرد/شیا نورانی سرخ رنگی بود که انگار به جای چشم ازش استفاده میکردند / باناباوری میدیدی که هیچ حرکتی ازشون سر نمیزنه انگار تا اراده فرمانروای پوشیدهاز پولادشون اراده نکنه/ساروو/مردی که در نبرد قبلی با ملکه سرما /همسر ودو دختر دوقلوش رو از دست داده بود / دختران مو طلاییش و همسری که به زیبایی خورشید بود و در وفاداری به ساروو /تا اونجا که در توانش بود /با مزدوران ملکه دره نای جنگیده بود و در نهایت تنها چیزی که ازاونها برای فرمانه پولادین مانده بود/پوست سر دور تا دور بریده شده هر سه اونها بود که بعد از موم اندود کردن فرمانده / اون رو عاشقاه و در هر شرایطی به همراه خودش داشت/در توبره کوچکی درکنار پهلوش /که از جونش هم بیشتر /از اون توبره محافظت میکرد/با این فکرها /بدون اینکه بدونم /قطره های اشک از روی گونه هام سرازیر شد و چند تایی از اونها/روی دستان فرمانده افتاد / که جلوی من زانو زده بود/به آرومی سرش رو تا زانوی من بالا آوزد و با تمام وجود با نگا ه به زانو بند فولادی من کرد و گفت : شه بانوی من/امروز به این اشکها سوگند میخورم /که اینبار تاوان و قیمت دلیل جاری شدن این گوهر ها رو خواهد داد / نمیتونستم به این مردکه تنها دلیل زنده بودنش ملکه سرما بود /در این شرایط بیشتر نگاه کنم / بعد از اینکه قدمی از کنارش گذشتم / بهش امر به ایستادم کردم /میدونست باران اشکها از کجا و به چه دلیل بر دستانش باریده / پشت به پشت من از زمین بلند شد و وقتی که سوگندش رو به وفاداری به من با صدای مبهمی که از ارتش هولناکش به گوش میرسد پیوند میزد / من بر شباک سوار بودم /صدای زیبای بالهای خشن و قدرتمند شباک من با ازدحام فریادهای یکپارچه ارتش فولادین در هم آمیخته بود در گوشهام /به سوی آفتابی که بر فراز اردوگاه ارتش بزرگ من در حال طلوع کردن بود / و با شادمانی از اینکه یکی دیگه از متحدانم رو به این نبرد متصل کرده بودم / در پرواز بودیم با شباک / به سردی و فصل سرما نزدیک میشدیم به آرامی و معنی این جمله این بود که تا زمان نبرد بزرگ چیزی نمونده بود /برای من زمانی باقی نمونده بود تا برای این نبرد آماده بشم با لشگری از متحدانم / ودر این سوز عجیب که بوی تن ملکه دره نای رو به مشامم هدیه میکرد / چیزی جزبریده های خون سربازانی که قرار بود برای این هدف بزرگ از بین برند رو حس نمیکردم/ حالا تقریبا هوا تاریک بود و من با تمام وجود به سمت تقدیرم در این سرزمین عجیب پیش میرفتم /من/دختری از ...

        ارسال پیام خصوصی اشتراک گذاری : | | | | |
        این پست با شماره ۷۱۹۷ در تاریخ جمعه ۱۸ تير ۱۳۹۵ ۱۰:۴۵ در سایت شعر ناب ثبت گردید

        نقدها و نظرات
        جمیله عجم(بانوی واژه ها)
        جمعه ۱۸ تير ۱۳۹۵ ۰۹:۵۷
        خندانک خندانک خندانک
        خندانک خندانک خندانک خندانک
        ممنوننننن بسیارزیبا بود خندانک خندانک
        خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک
        خندانک خندانک خندانک خندانک
        خندانک خندانک خندانک
        خندانک
        مازیارملکوتی نیا
        جمعه ۱۸ تير ۱۳۹۵ ۱۳:۴۹
        درود
        خواهر داشتن قشنگ بود و من نمیدونستم
        ممنونم از حضورتون خواهر
        تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.



        ارسال پیام خصوصی

        نقد و آموزش

        نظرات

        مشاعره

        کاربران اشتراک دار

        کلیه ی مطالب این سایت توسط کاربران ارسال می شود و انتشار در شعرناب مبنی بر تایید و یا رد مطالب از جانب مدیریت نیست .
        استفاده از مطالب به هر نحو با رضایت صاحب اثر و ذکر منبع بلامانع می باشد . تمام حقوق مادی و معنوی برای شعرناب محفوظ است.
        1