لغت نَثر یا چانه پراکندگی و پراکندن معنی میدهد. در اصطلاح ادبیات، نَثر به سخنی اطلاق میشود که به رعایت وزن و قافیه پایبند نیست. در مقابل نظم، حالت نثر به سبک گفتاری روزمرّه نزدیکتر میباشد. کاربرد نثر بیشتر در توضیح واقعیات و بحث در مورد اندیشهها و نظرات است. در رسانهها، فیلمها، فلسفه، نمایشنامه، تاریخ، زندگینامه، نامهنگاری، مقالهنویسی نشریات و دانشنامهها بیشتر از نثر بهره میگیرند.
گونهها
نثر را بر پایه کاربرد به گونههای زیر تقسیم میکنند:
روایی
این نثر، داستانی حقیقی یا اختراعی را به طریقی بیان میدارد که جذاب باشد. نمونههای آن رمانهای بوف کور و کلیدر هستند.
استدلالی
این نثر، بخردانه و ذهنی است و کاربرد آن ترغیب خواننده به باورداشت چیزی است مانند سیر حکمت در اروپا اثر محمدعلی فروغی یا اسلامشناسی اثر علی شریعتی.
نمایشی
اینگونه نثر بیشتر بصورت نمایشنامه نوشته میشود مانند جاننثار اثر بیژن مفید و حسنکچل نوشته علی حاتمی.
آموزشی
کاربرد اینگونه نثر انتقال اطلاعات است، برای نمونه کتابهای درسی، دانشنامهها و کتابهایی همچون تاریخ بیهقی.
کندوکاوی
کتابهای تخیلی فکری یا در موضوعات تفریحی، مقالههای جُنگهای ادبی و کتابهای درباره تفکر مذهبی در این گونه قرار میگیرند مانند فیه مافیه اثر مولانا.
رویهمرفته سبک نوشتاری نثر تا اندازهای مهم است ولی در بیشتر نوشتهها مفاد مهمتر از سبک است.
نثر را بر پایه شکل نوشتاری به گونههای زیر تقسیم میکنند:
نثر مُرسَل یا نثر سبک خراسانی یا نثر دوره اول یا نثر بلعمی[۱]
نوشته ای است ساده و از پیرایهها و آرایشهای ادبی خالی است. در حقیقت، نثر مرسل سادهترین وسیله برای بیان مقاصد نویسنده است. نخستین نوشتههای بازمانده فارسی بعد از اسلام تا آخر قرن پنجم هجری، بجز نوشتههای فارسی خواجه عبدالله انصاری، همه به نثر مرسل است . تاریخ بیهقی، با آن که از نظر میزان اصطلاحات و لغات، اندکی از نثر هایی شبیه تاریخ بلعمی دشوار تر است، اما هر دو نثر مرسل محسوب میشوند. از اواخر قرن پنجم به بعد نثر مرسل به عنوان شیوه ای متداول مطرح نبود و بتدریج آثار نثر رو به دشواری نهاد و در آنها دگرگونی هایی پدید آمد. با این وجود در دوران معاصر، دوباره نثر مرسل به صورت شیوه ای غالب مطرح شد و امروزه تقریبا تمامی آثار روزنامه ای، مقالات و کتب علمی و درسی به صورت نثر مرسل است.
نثر مسَجّع/آهنگین
نثر مسجع نوشته ای است که در آخر جملات آن کلمات هماهنگ یا همان سجع آمده باشد. جملات در نثر مسجع آهنگین میباشند و در بعضی از موارد ممکن است این متون با شعر/نظم اشتباه شوند. قدیمیترین نثر مسجع موجود و شناخته شده مناجات نامه و کنز السالکین خواجه عبدالله انصاری در قرن پنجم میباشند و از جمله دیگر آثار شناخته شده در این سبک کتابهای مقامات حمیدی، گلستان سعدی (656 ه.ق.) و بهارستان جامی ( قرن 9 ) میباشند.
نثر شکسته/عامیانه/محاوره ای
نوشته ای است که به همان صورت محاوره ای که بین مردم رایج است نوشته میشود. نثر شکسته یا عامیانه، در دوران معاصر به وجود آمد و کسانی چون علی اکبر دهخدا و جلال آل احمد، در بعضی از آثار خود از آن استفاده کرده اند، اما امروزه کاربرد آن بیشتر در متونی همچون طنز، جملههای نقل قول مستقیم، دیالوگهای نمایشنامه، فیلمنامه و داستان و نیز بیش از همه در وبلاگ نویسی، خاطرات و روزنوشت دیده میشود.
نثر نویسان[ویرایش]
میرزا رضی
یکی از نثر نویسان آغاز کار قاجاریه میرزا رضی منشی الممالک، فرزند میرزا شفیع آذربایجانی، است. میرزا رضی از خانوادهای برخاسته، که از عقاید صوفیگری پیروی میکرده اند، ولی این امر او و پدر وی را از رسیدن به مقامات عالیه دولتی باز نداشته است. میرزا شفیع مستوفی نادرشاه بود و میرزا رضی پس از فوت پدر در دولت کریم خان زند و پس از او دربار آغا محمد خان قاجار منصب استیفا داشت و رسائل و نامهها و فرامین عمده را به عربی و فارسی و ترکی و جغتایی تحریر میکرد و چون نوبت پادشاهی به فتحعلی شاه رسید در دربار او عزت و احترام بیشتری یافت و مشهور است که به هنگام سلام هم لوله قرطاس و هم خنجر الماس به کمر میزده است.
میرزا رضی به ترکی و گاهی به فارسی و عربی شعر می سرود و " بنده " تخلص میکرد. رضا قلی خان هدایت دو قصیده فارسی او را در مجمع الفصحاء ضبط کرده است.
صاحب ترجمه به سال 1222 ه. ق. به بیماری سل در تهران درگذشت و در نجف مدفون شد. وی هنگام مرگ شصت و پنج سال داشت.
میرزا رضی وقایع جنگ فرانسه و اتریش و روس ( 1805 م) را که از لسان اروپایی به ترکی ترجمه شده بود، برای مطالعه فتحعلی شاه، به زبان پارسی ترجمه کرده است. رساله "عشق و روح" و "حسن و دل" نیز از منشآت اوست و از مشاهیر مکاتیب وی نامه مفصلی است که از قول فتحعلی شاه به ناپلئون اول نگاشته و تمام آن در "زنبیل" فرهاد میرزا معتمدالدوله چاپ شده است.
او را تاریخی است به نام " زینةالتواریخ " که به فرمان خاقان کبیر نگاشته. تاریخ مزبور تالیف دسته جمعی است که گذشته از میرزا رضی، که مولف اصلی بوده، معتمد الدوله نشاط و عبدالرزاق بیگ دنبلی، متخلص به مفتون، و شخصی به نام میرزا عبدالرحیم اشتهاردی در تحریر آن دست داشته اند.
فاضل خان[ویرایش]
میرزا محمد از طایفه بایندر ترکمان، روز چهاردهم ذیحجهً سال 1198 ه. ق. در گروس به دنیا آمد. در شانزده سالگی یتیم ماند و به عسرت بزرگ شد. چندی پس از مرگ پدر، به عراق و جاهای دیگر سفر کرد و خط و انشایی فراهم آورد. پس به تهران آمد و به وسیله فتحعلی خان صبا به دربار راه یافت و جزو غلامان خاص درآمد و به فرمان شاه تحت نظر و تربیت صبا مشغول تحصیل شد؛ و در پنج سال چنان معلوماتی از علوم زمان بدست آورد که شاه چون فضایل او را دید لقب " فاضل خان " به او داد و به سمت جارچی باشی، یعنی رئیس و سرکرده منادیان دربار، منصوب شد. او چند سال جزو منشیان مخصوص شاه کار میکرد و در سفر و حضر ملتزم رکاب بود و چون بیانی خوب داشت، قصایدی را که فتحعلی خان ملک الشعراء و دیگران در مدح شاه می سرودند حفظ و رعایت میکرد و بدین مناسبت تخلص شعری خود را نیز " راوی " قرار داد.
در روز آدینه، 24 رجب سال 1244 ه. ق. ( 30 ژانویه 1829 م) واقعه ناگوار قتل گریبایدوف، سفیر روس در تهران پیش آمد، و هفت ماه بعد شاهزاده خسرومیرزا، یکی از پسران کهتر عباس میرزا نایب السلطنه، با هیئتی برای عذرخواهی مامور دربار روسیه شد. فاضل خان هم جزو این هیئت بود.
هیئت نمایندگی خسرو میرزا در راه قفقاز به پوشکین، شاعر نامی روس، برخورد که با آرتش ژنرال پاسکویچ به میدان جنگ با عثمانی میرفت.
پوشکین شرح این ملاقات را در سفرنامه ارز روم چنین آورده است:
«عجله داشتم که هر چه زودتر به تفلیس برسم...... منتظر شاهزاده ایران بودند. در نزدیکی ده کازبیک (قاضی بیگ) با چند دستگاه کالسکه برخوردیم و راه چون تنگ بود، بند آمد. در آن میان که وسائطه نقلیه از کنار هم رد میشدند، افسر نگهبان به ما گفت که وی شاعر دربار ایران را بدرقه میکند و به خواهش من مرا به فاضل خان معرفی کرد. به کمک مترجم خواستم به تعارفات پر آب و تاب شرقی بپردازم. اما چقدر شرمنده شدم وقتی که فاضل خان شیرینکاری نابجای مرا با فروتنی ساده و مودبانهای پاسخ داد و اظهار امیدواری کرد که باز در پترسبورگ مرا ببیند و تاسف خورد که آشنایی ما طولانی نبود. ناچار شدم این لحن شوخی پر افاده خود را عوض کرده، با عبارات معموله اروپایی با او سخن گویم. این پیش آمد باید برای ما روسها درس عبرتی باشد که شوخی و مسخرگی را کنار بگذاریم و من خود از این پس درباره کسی از روی کلاه پوستی و سر انگشتان خضاب کرده اش قضاوت نخواهم کرد.»
فاضل خان زمانی هم به وزارت همدان منصوب گشت، و چون در آنجا وامدار شد و به وی سخت گذشت به تهران بازگشت و دوباره جزو منشیان مخصوص درآمد. در زمان سلطنت محمد شاه هم چندی به همین سمت باقی بود تا عزلت گزید و « از حضرت سلطان راتبه یافت » و سر انجام در سال 1253 یا 1254 ه. ق. بر اثر بیماری شدید چند ماهه در تهران درگذشت.
صاحب دیوان
میرزا تقی علی آبادی، پسر میرزا زکی، مستوفی الممالک آغا محمد خان، در علی آباد(شاهی) به دنیا آمد. مردی بود فاضل و کار آزموده و صاحب قلم. چون در محل روزگار بر او سخت گرفته بود و کارش رونقی نداشت، از مازندران به تهران آمد و به وسیله فتحعلی خان صبا به دربار فتحعلی شاه معرفی و ابتدا به سمت منشی مخصوص مشغول کار شد؛ و پس از سه سال به ریاست بیوتات سلطنتی منصوب گردید. او مورد اعتماد شاه بود و پیغامها و رسائل محرمانه شاه به وسیله وی ابلاغ میشد. چند سال بعد به وزارت زنجان منصوب شد و ده سال در آنجا ماند و پس از ده سال به امر شاه به تهران بازگشت و چندی بعد لقب " صاحبدیوان " یافت. اما چهار سال بعد ( 1248 ه.ق.) به جرم اینکه دهی را بی فرمان پادشاه منشور کرده و به سیورغال مردی داده بود، معزول شد و میرزا تقی نوایی مازندرانی به جای وی منشی الممالک شد.
بعد از جلوس محمد شاه به سال 1250 ه. ق.، علی آبادی در شوال آن سال مامور شد از شاهزاده محمد قلی میرزا ملک آرا، فرماندار مازندران، که به تهران احضار شده و بیم آن میرفت که سرکشی کند، استقبال نماید. او ماموریت خود را به خوبی انجام داد و بعد مامور شیراز شد. در آنجا با وصال شیرازی الفت یافت و پس از سه سال به علت بیماری با اجازه شاه به تهران بازگشت و چندی نگذشت که دچار سکته و خانه نشین شد و به فلج پا و نابینایی گرفتار بود تا در جمادی الثانی سال 1256 ه. ق. درگذشت.
صاحبدیوان در شمار چند تن نویسنده طراز اول صدر حکومت قاجاریه است. قائم مقام در منشآتش از او به احترام نام میبرد و در نویسندگی به استادیش می ستاید.
صاحب ترجمه شعر هم می سرود و " صاحب " یا " صاحبدیوان " تخلص میکرد. اشعارش تعریفی ندارد. دو نسخه از دیوان او در کتابخانه مدرسه سپهسالار تهران موجود است.
خواجه عبداللّه انصاری[ویرایش]
خواجه عبدالله انصاری معروف به پیرهرات، در قرن پنجم هجری در هرات به دنیا آمد.در جوانی علوم دینی وادبی را فرا گرفت.وی به دو زبان فارسی و عربی شعر سروده است واز پیشگامان نثر مسجع محسوب میشود .کتابهای او به شرح زیر است:
مناجات نامه، رساله دل و جان، رسالهٔ هفت نثار، قلندرنامه، محبت نامه، طبقات صوفیه، کنزالسالکین، کشف الاسرار، صد میدان و رباعیات.
منابع[ویرایش]
پرش به بالا↑ ادبیات فارسی،سوم متوسطه،رشته ادبیات وعلوم انسانی
ابومحبوب، احمد، کالبدشناسی نثر، تهران: نشر زیتون ۱۳۷۴.
همایی، استاد جلالالدّین. فنون بلاغت و صناعات ادبی، جلد اوّل (صنایع لفظی بدیع و اقسام شعر فارسی)، چاپ سوّم، انتشارات توس، تهران، ۱۳۶۴
از ویکیپدیا، دانشنامهٔ آزاد
شعر منثور پس از تحوّلي كه با ظهور نيما يوشيج در قالب شعر پديد آمد، كساني به اين فكر افتادند كه شعر را قدري بيشتر از قيد و بند آزاد كنند. كم كم شعرهايي ديده شد كه ديگر از وزن و قافيه عاري بودند و با عناوين \"شعرمنثور\" يا \"شعر سپيد\" در مطبوعات و مجموعه شعرها به چاپ رسيدند.
به طور مشخّص نمي توان گفت باني اين گونه شعرها چه كسي بوده، ولي نام شعر سپيد تا سالهاي سال، با نام يك شاعر قرين شد. امروز، اين شيوه به عنوان يكي از شاخه هاي اصلي قالب هاي نوين، در كنار شعر نيمايي حضور دارد و تا حدّي موقعيّت خود را نيز تثبيت كرده است.
شعر منثور، از وزن كاملاً بي بهره است و تقيّدي نيز به كاربرد قافيه ندارد. طبعاً ظاهر اين گونه شعر، همانند نثر است و همين، كمابيش، مايه بروز مخالفتهايي با آن شده است. اين پرسش مطرح است كه اگر كمترين اثري از وزن نباشد، براستي تفاوت شعر منثور با نثري شاعرانه چيست؟ بايد پذيرفت كه اين تفاوت اندك است و به روشني نمي توان مرزي بين ظاهر شعر منثور و نثري كه مايه هايي از عناصر شعر داشته باشد يافت.
شاعران اين قالب، سعي مي كنند با مصراع بندي شعري، تفاوت آثارشان با نثر را گوشزد كنند; ولي متأسفانه، بسياري از اين شعرها، جز همان مصراع بندي پلكاني، اشتراكي با شعر ندارند. ما پيشتر، از آشفتگي بازار شعر نو سخن گفتيم. اين آشفتگي در شعر منثور بيشتر نمود دارد تا شعر نيمايي. اكنون هر چند شمار شاعران شعر منثور بسي بيشتر از شاعران نيمايي سرا است، تعداد شعرهاي منثور معروف و ماندگار، بسي كمتر از شعرهاي نيمايي اي است كه در حافظه جمعيِ فارسي زبانان امروز، جايي يافته اند. براستي انگيزه شاملو و ديگران، از ايجاد شعر منثور چه بوده و اينان چه چيزي را جايگزين وزن كرده اند؟ شاملو \"وزن را باعث انحراف ذهن شاعر و انحراف از جريان خود به خود شعر\" مي داند، حتّي وزن نيمايي را. او وزن را از ميان برداشته و در مقابل سعي كرده است بعضي تكنيكهاي زباني و ديگر اشكال موسيقي، ـ به ويژه موسيقي داخلي و موسيقي معنوي ـ را جايگزين آن كند تا كلام به نثر نگرايد. توجّه بيشتر اين شاعر، بر ايجاد تمايز در سخن به كمك آرايه هاي زباني مثل تكرار، حذف، قرينه سازي، باستانگرايي و دو نوع ديگر موسيقي يعني موسيقي داخلي و معنوي بوده است. او كوشيده به اين ترتيب، نثروارگي سخن را بپوشاند.
اين شعر از اين شاعر را ببينيد:
گفتند:
\"ـ نمي خواهيم
نمي خواهيم
كه بميريم!\"
گفتند
\"ـ دشمنيد!
دشمنيد!
خلقان را دشمنيد\"
چه ساده
چه به سادگي گفتند و
ايشان را
چه ساده
چه به سادگي
كشتند!
و مرگ ايشان
چندان موهن بود و ارزان بود
كه تلاش از پي زيستن
به رنجبارتر گونه اي
ابلهانه مي نمود:
سفري دشخوار و تلخ
از دهليزهاي خم اندر خم و
پيچ اندر پيچ
از پي هيچ!
نخواستند
كه بميرند،
يا از آن پيش كه مرده باشند
بار خفتي
بر دوش
برده باشند،
لاجرم گفتند
كه \"ـ نمي خواهيم
نمي خواهيم
كه بميريم!\"
و اين خود
وردگونه اي بود
پنداري
كه اسباني
ناگاهان به تك
از گردنه هاي گردناك صعب
با جلگه فرود آمدند
و بر گرده ايشان
مرداني
با تيغ ها
برآهيخته
و ايشان را
تا در خود باز نگريستند.
جز باد
هيچ
به كيف اندر نبود.
جز باد و به جز خون خويشتن،
چرا كه نمي خواستند
نمي خواستند
نمي خواستند
كه بميرند.