سایت شعرناب محیطی صمیمی و ادبی برای شاعران جوان و معاصر - نقد شعر- ویراستاری شعر - فروش شعر و ترانه اشعار خود را با هزاران شاعر به اشتراک بگذارید

منو کاربری



عضویت در شعرناب
درخواست رمز جدید

اعضای آنلاین

معرفی شاعران معاصر

انتشار ویژه ناب

♪♫ صدای شاعران ♪♫

پر نشاط ترین اشعار

حمایت از شعرناب

شعرناب

با قرار دادن کد زير در سايت و يا وبلاگ خود از شعر ناب حمايت نمایید.

کانال تلگرام شعرناب

تقویم روز

چهارشنبه 5 ارديبهشت 1403
  • شكست حملة نظامي آمريكا به ايران در طبس، 1359 هـ‌.ش
16 شوال 1445
    Wednesday 24 Apr 2024
      به سکوی پرتاب شهرت و افتخار ،نجابت و اقتدار ... سایت ادبی شعرناب خوش آمدید مقدمتان گلباران🌹🌹

      چهارشنبه ۵ ارديبهشت

      پست های وبلاگ

      شعرناب
      صبر
      ارسال شده توسط

      مهدی رفوگر

      در تاریخ : چهارشنبه ۲۶ اسفند ۱۳۹۴ ۲۲:۵۶
      موضوع: آزاد | تعداد بازدید : ۱۲۷۴ | نظرات : ۶

      دیگر صبرم تمام شده بود ....باید یک کاری میکردم.....دیگر از این همه بی تفاوتی خسته شده بودم .....باید هر روز اینجا ساعت ها می ایستادم .....آخرش هم بی نتیجه و دست خالی باز می گشتم ....بالاخره تصمیم قطعی گرفتم .......گل ها را در سطل آشغال شهرداری که در نزدیکی ام بود ....انداختم .....سیمکارت گوشی را بیرون آ ورده....میان انگشتانم با یک ضربه شکستم و به کنار گل ها پرتاب کردم .....به سو ی خانه راه افتادم ....خوشحال و بی خیال .....مثل یک پرنده آ زاد .....به درب پارک که نزدیک شدم .....صدایی به گوشم رسید که می گفت ....بی شعور بالاخره آمدی .....خیلی آ دم کثیف و پستی هستی.....
      به طرف صدا برگشتم .....خودش بود ..........آنجا ایستاده و مرا با عصبانیت نگاه میکرد ....
      گفتم ....اینجا چکار میکنی؟؟؟؟
      گفت .....یک ماه است هر روز پیام میدهی که اینجا منتظر من هستی و نمیایی....بعد میگویی اینجا چکار میکنم...؟
      مثل آ دم های گناهکار زبانم گرفت و با دست اشاره کردم و گفتم ....من آ نجا منتظرت بودم ....درب شرقی پارک ...نه اینجا .....هر روز آ نجا منتظرت بودم ....به خدا دروغ نمیگویم ......
      نگاهی به سرتا پای من کرد و گفت ....بابا راست می گوید تو گیجی ......آن درب غربی است ....اینجا درب شرقی است .....دیوانه .....
      حرفی برای گفتن نداشتم .....لال شده بودم .....
      گفت .....بیا ....برویم یک قهوه بخوریم .....
      گفتم ......باشد .....ولی بگو چکار کنم ....بابا راضی شود.....
      همینطور که دست مرا گرفته بود و به دنبال خودش میکشید .....گفت ....تو را به خدا قسم میدهم یک کمی به اطراف خودت دقت کن و گیج نباش .... مجنون قرن بیستم.......
       

      روزگار بدی است .....همه می خواهند ستاره بچینند و برای این کار بر شانه دوستان خود سوار می شوند....
      مهدی رفوگر

      ارسال پیام خصوصی اشتراک گذاری : | | | | |
      این پست با شماره ۶۷۶۸ در تاریخ چهارشنبه ۲۶ اسفند ۱۳۹۴ ۲۲:۵۶ در سایت شعر ناب ثبت گردید

      نقدها و نظرات
      منصور شاهنگیان
      پنجشنبه ۲۷ اسفند ۱۳۹۴ ۰۸:۰۷

      با درود و تبریک سال نو ...

      موفق و پیروز باشید ...

      خندانک خندانک خندانک


      ابوالحسن انصاری (الف رها)
      جمعه ۲۸ اسفند ۱۳۹۴ ۰۹:۴۰
      درود برشماو خسته نباشید.
      سال نو مبارک باد
      خندانک خندانک خندانک
      خندانک خندانک
      خندانک
      یاسر رییسوند(پاییز)
      جمعه ۲۸ اسفند ۱۳۹۴ ۱۷:۴۹
      درود شاعر عزیز خندانک
      مینو غفوری
      جمعه ۲۰ فروردين ۱۳۹۵ ۱۹:۳۶
      درود برشما
      خندانک
      تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.



      ارسال پیام خصوصی

      نقد و آموزش

      نظرات

      مشاعره

      کاربران اشتراک دار

      محل انتشار اشعار شاعران دارای اشتراک
      کلیه ی مطالب این سایت توسط کاربران ارسال می شود و انتشار در شعرناب مبنی بر تایید و یا رد مطالب از جانب مدیریت نیست .
      استفاده از مطالب به هر نحو با رضایت صاحب اثر و ذکر منبع بلامانع می باشد . تمام حقوق مادی و معنوی برای شعرناب محفوظ است.
      0