به تازگی مجموعه اشعار معصومه ضیائی در آلمان منتشر شده است. این کتاب با عنوان "سکوت صدای روشنی دارد"، مجموعهی ۹۰ شعر از شعرهای کوتاه و بلند این شاعر ایرانی مقیم آلمان است. این مجموعه نخستین کتاب منتشر شده از کارهای این شاعر است. تا کنون شعرهای زیادی از او در نشریات مختلف ادبی در ایران و در خارج از کشور به چاپ رسیده است. بسیاری از کارهای ادبی، از جمله ترجمهی شعرهای بعضی از شاعران آلمانی و داستانهای کوتاه این شاعر در سایتهای ادبی منتشر شده است .
شعرهای این مجموعه به دورههای مختلف زندگی این شاعر تعلق دارد. شعرهایی که بازتاب لحظههای ساده و صمیمی شاعر هستند . زبان شعر ضیائی، زبانی روان و لطیف و با تصاویری روشن و سرشار از لحظههای شاعرانه است.
نخستین شعر این مجموعه که عنوانش "سکوت صدای روشنی دارد" چنین آغاز میشود:
سکوت صدای روشنی دارد
سفید
آبی
زرد
سبز سبز ...
این زبان سکوت، زبان خاموش و گویای شاعر است در رابطه با عناصر هستی در پیرامون شاعر. در شعر دیگری چنین میخوانیم :
همیشه سکوت
همیشه نگاه
با نگفتهها
پیر میشویم
شاعر باور دارد که میتوان به سادگی و زیبایی با جهان در گیر شد و رابطهای شاعرانه و ماندگار برقرار کرد، بی آنکه بخواهی کلامی بر زبان جاری کنی.
... تنها باید
پنجره را گشود
و دید
که یک پرنده
بال میزند
و آبی میشود!
شعرهای این مجموعه از لحظههای نوستالژیک و دلتنگیهای انسان امروز، انسان پرتاب شدهای به سرزمینی غیر از زاد بوم خویش حکایت میکند. با رویای بازگشت به وطن و آرزوی دیدار دوبارهی سرزمینی که همه جان و دل شاعر به آن وابسته است .
پیراهنی از باد بر تن میکنم
و بر فراز سیم های خاردار
بال میگسترم
و سبک میشوم
. . .
لحظهی دیدار میرسد
میآیم!
دلتنگی شاعر برای آنها که دوستشان میدارد، برای خاطرات گذشته، و دریغ برای سالهای خاکستر شده و بی بازگشت. احساس اندوهبار تبعید و بیگانگی در سرزمینی نا آشنا، بیان درد دوری و آوارگی انسان سرگشتهی این عصر که به تبعیدی ناخواسته تن داده است:
سرد
سرد
سرد،
هوا
دستها
و آبی چشمهاشان
شعرها بیانگر همدلیهای شاعر با دوست و با یار و دیار اوست، همدردی با جانهای شیفتهی سرزمینش:
بیرون از خاک دستی
آستین پیراهنی، سری
کاکل پریشان پرپری
در گوری که گور نیست
در گورستانی که این عکس است
در شعر فشردهی دیگری با استفاده از تصویری گویا همین اندوه و همدردی با جانهای پرپر شده را بیان میکند:
در فاصلهی دهان و فریاد
طنابی تاب میخورد
پرسهی کبود نیلوفری
بر پلکان دارد
امید و باورمندی به هستی و از کنار لحظههای شکننده گذشتن و به زیبایی زندگی رسیدن در شعری با نام "در پاییز" اینگونه تصویر میشود:
نمیشکنم
نمیافتم
دست درخت را میگیرم
و به بهار میبرم!
. . .
نمیشکنم
نمیافتم
مشتم را برای گنجشکها میگشایم
و از حافظهی فصل میگذرم!
هرچند واقیعت مرگ، ادامهی زندگی را دلنشینتر و زیباتر میکند، اما پذیرفتن مرگ و پایان زندگی حقیقتی تلخ است که تنها با حضور عشق به فراموشی سپرده میشود.
در برخورد با عشق و مرگ، شاعر با تصاویر و نگاهی شاعرانه اینگونه میسراید:
تاریک تاریک
مرگ است
گاهی
در را میبندد
پنجره را میبندد
پیراهن سیاهش را میپوشد و
زیبایی را
تباه میکند .
شعر "بدبینی"، ص ۴۷
و در شعر "مرگمویهها " ص ۹۵ چنین میخوانیم:
از شما دور
مهربان و
صمیمیترم با مرگ . . .
در برخورد با عشق و حضورش در شعرهای این شاعر، میتوان به شعرهای زیبایی همچون "تو خوب بودی، مثل ماه" ص ۱۷ و شعر "عشق" ص ۴۸ اشاره کرد:
دلم برای تو تنگ است
برای ماه
که مثل تو بود و
نمیترسید . . .
. . .
من شبهای بیستارهی نیامدنت را
به هیچ خوابی نگفتهام
ماه میداند!
و در شعر "عشق" میخوانیم:
با آبها آمده بود
با آینهها
و نگاهش
آسمانی گمشده داشت . . .
. . .
شادی کوچک باران
حرفی تازه
لهجهای ساده و زیبا بود
ابزار کار شاعری کلمات، مفاهیم و ایماژها هستند، همانگونه که هنرمند نقاش با بوم و رنگها و تصاویرش، اثری هنرمندانه میآفریند. در شعرهای خانم ضیایی، تصویرها و مفاهیم تازه فراوان بکار گرفته شده است. اما این مضامین و تصاویر و واژهها از آنجا که مأنوس ذهن شاعر شدهاند، در بعضی از شعرهای این مجموعه کاربردی تکراری دارند. استفاده از واژگان نو و تصاویر تازه به زیبایی بیشتر شعرها کمک خواهد کرد.
با امید آنکه انتشار این مجموعه شعر زیبا سرآغاز انتشار مجموعه شعرهای دیگری از این شاعر باشد.