فرامرز سلیمانی شاعر و مترجم ایرانی چهارم دی ماه در هفتاد و پنج سالگی در آمریکا درگذشت. آشنائی من با فرامرز سلیمانی به زمانی می رسد که مجموعه ای از عاشقانه های پابلو نرودا را با همکاری احمد محیط ترجمه و منتشر کرد. دورانی که اهل هنر ایران به یاری چند مترجم جوان و به ویژه احمد میرعلائی شعر و ادب آمریکای لاتین را کشف کرده بودند و شاعرانی مانند بورخس، پابلو نرودا، اوکتاویو پاز و چندین چهره برجسته دیگر دریچه تازه و دینامیکی به جهان هنر مدرن گشوده بودند که برای شاعر ایرانی تازگی داشت. ترجمه آثار آنها در آن دوره و به رغم این که از زبان دوم (انگلیسی) صورت می گرفت تاثیر چشمگیر و ماندگاری بر شاعران، به ویژه نسل جوان تر گذاشت.
فرامرز سلیمانی اگر چه از نخستین شاعرانی بود که شعر آمریکای لاتین را به خواننده ایرانی معرفی کرد اما گمان نمی کنم شاعران نامبرده بر شعر خود او تاثیر چشمگیری گذاشته باشند. اگر بخواهم به صورت اجمالی تاثیر شاعر یا جریانی را در شعر او پی گیری کنم به بیژن جلالی و احمدرضا احمدی می رسم با دامنه گسترده تری از واژه های ادبی. اما او خودش و شعرش را بیشتر به یدالله رویائی و شعر حجم نزدیک می دید و در جامعه ادبی نیز از پیروان رویائی محسوب می شد. ناگفته نماند که در آنتالوژی ها از او به عنوان شاعر موج نو و شعر ناب نیز نام برده اند.
فرامرز سلیمانی از همان دوران دانشجوئی و در کنار ترجمه اشعار نرودا که شامل چهار مجموعه می شود به سرودن شعر و انتشار آن پرداخت. اشعار نخستین او با استفاده از زبان و ساختار رایج آن دوره سروده شده و غالبا متاثر از فضای کودکی و نوجوانی اوست که در شهر شمالی ساری سپری شده و از همین جهت طبیعت و آب و درخت در آنها واژه های کلیدی محسوب شده و جایگاه ویژه ای دارند. او در اشعار آن دوره اش به ویژه در اشعاری با عنوانهای (رویائی) و (دریايی) سعی می کند به نوع نگاه و مضامین یدالله رویائی برسد. با این تفاوت که دریا برای رویائی که در حاشیه کویر متولد شده است بیشتر بر آمده از عقده کم آبی است که به مرور به استعاره می انجامد. دریا در شعر سلیمانی اما در اکثر موارد مانند طبیعت و جنگل گستره ای جغرافیائی است که در قالب تصاویری دلنشین ارایه می شود.
دریائی ۹
دریای بی کران
کرانه مخملی را
هاله ای آبی می زند
آینه در مه می گرداند
تا که نیکان پنهانش را
به ریشه های زلال
جوان دارد ........
( از کتاب شبانه باغ سنگی)
سلیمانی در دوره کوتاهی در کنار پرویز اسلام پور، احمد رضا چه کنی و چند تن دیگر به (شعر ناب) روی می آورد که با رهنمودهای منوچهر آتشی و در اوج سیاست زدگی ادبیات به میدان آمده است تا شعر را از شعار و سیاست دور کند. متاسفانه اکثر شاعرانی که وارد این عرصه می شوند توجه چندانی به جنبه ها و جلوه های ساختاری مورد نظر منوچهر آتشی ندارند و بیشتر به خاطر اختلاف عقیده با شاعران متعهد است که به این جریان می پیوندند. در مورد فرامرز سلیمانی و با استناد به اشعاری که پس از آن دوره منتشر می کند می توان گفت شعر ناب نگاه او را به جنبه های زیبا شناختی شعر تا حدی گسترش می دهد. در اشعار غالبا کوتاهی که پس از آن در رویائی ها و (شب رویایی ها) منتشر می کند اگر چه طبیعت و جلوه های زیبای آن کماکان حرف اول را می زند، اما شعرها از ساختار پاکیزه تری برخوردارند و گرایش به ایجاز در آنها چشمگیر تر از آثار قبلی اوست .
آینه بر دیوار
آینه را
که می شکند
هزار پاره تنش
نقش می زند
بر دیوار
(رویائی ها)
سیاست و مشکلات جامعه حتی در دوره ای که شعر سیاسی باب پسند روز است در شعر سلیمانی جایگاه و نقش بارزی ندارد. او به دردهای انسان معاصر اگر چه بی اعتنا نیست، اما از دریچه رابطه ای که آدمی با طبیعت دارد به آنها می پردازد و از عناصر طبیعت هم برای ابراز آنها استفاده می کند.
گذشته از موج و مکتب های ذکر شده سلیمانی از بنیان گذاران جریانی به نام (موج سوم) نیز هست. این جریان اما بیشتر یک نام گذاری است که بر مبنای تقسیم بندی کرونیکال شکل گرفته و شامل شاعرانی می شود که پس از انقلاب و جنگ پا به عرصه گذاشتند و از آنجا که بر مبنای زیبا شناسی مشخصی شکل نگرفته آن طور که مطرح و چشمگیر باشد جا نیفتاده است. با این تفصیل و بی آن که بخواهم جنبه های مثبت شعر و شخصیت او را نا دیده بگیرم می توان گفت فرامرز سلیمانی عمیقا به هیچ یک از این سبک ها مؤمن نماند و هیچکدام از این گرایشات نیز به استثنای شعر ناب تاثیر عمیق و ماندگاری بر شیوه و نگاه او به شعر و شاعری نگذاشت. شاید مثبت ترین جنبه فعالیت او این باشد که در جهان بدبین شعر فارسی شاعر خوشبین و پر نشاطی بود.
شعر پانزدهم از مجموعه شب رویاییها
پرنده با درخت می خواند
با برف می نشیند
در باد می رقصد
به سفر باران می رود
سبز آبی می شود
آفتابی می شود
پروانه را به آوارگی
راه پشت سر چگونه می سپرد ؟
فرامرز سلیمانی گذشته از انتشار چندین مجموعه شعر مانند شب رویائی ها، آوازهای ایرانی و گلوی سرخ سهراب در زمینه نقد شعر و تهیه و تدوین آنتالوژی (گلچین) نیز فعال بود و نخستین کسی است که مجموعه دقیقی از شاعران زن معاصر با عنوان (بارورتر از بهار) در ایران منتشر کرد.
سلیمانی شاعر و پزشک آزاد منشی بود و هرگز نشنیدم به تلخی و آزردگی از کسی یاد کرده یا نوشته باشد. همیشه با بزرگان اهل هنر و ادبیات ایران در رابطه و مکاتبه بود اما کار پر مسئولیت و پر مشغله اش به عنوان پزشک شاید فرصت و اجازه نداد که شعرش را به جایگاه رفیعی همسنگ آنها برساند. اگر چه کم نبوده اند پزشکان پرکاری مانند چخوف که ستاره درخشانی در آسمان ادب شده اند و مدیران پرمشغله ای مانند والاس استیونس که به یاری نوعی انضباط نظامی شعر خود را را به کمال رسانده اند، اما در یک نگاه وسیع شاید بتوان شغل های وقت گیر را نوعی سندروم برای هنرمند محسوب کرد که تداوم و کار بی وقفه را (دست کم در گستره ای ده ساله) که لازمه پرورش استعداد است از او می گیرد یا مانند تقی مدرسی موکولش می کند به دوران باز نشستگی که ذهن دیگر جلا و شفافیت گذشته را ندارد.
او از معدود شاعرانی است که در مهاجرت نیز هر از گاه با نشریات داخلی همکاری داشت و تعدادی از کتابهایش طی سالهای اخیر در ایران به چاپ رسیده اند، در خارج از کشور نیز در آغاز مهاجرت انتشارات (کتاب موج) را بنیان گذاشت که چندین مجموعه از اشعارش از همین طریق منتشر شدند و سپس سردبیری نشریه ای به نام (نوشتا) را به عهده گرفت که غالبا به کار شاعران جوان و نزدیک به موج سوم و پست مدرن ایرانی می پرداخت.
عباس صفاریشاعر!