«ايهام تضاد » به كار بردن دو كلمه است به گونه اي كه به ظاهر متضاد به نظر مي آيند امّا در معنايي كه مورد نظر گوينده يا نويسنده است ، تضادي در بين آن ها نيست . مثال 1:
« آشنايي نه غريب است كه دلسوز من است چون من از خويش برفتم دل بيگانه بسوخت » (حافظ )
واژه ي غريب به معني شگفت است و با آشنا و خويش ايهام تضاد دارد .
مثال 2 :
« بيا كه قصر امل سخت سست بنياد است بيار باده كه بنياد عمر بر باد است » ( حافظ )
بين « سخت و سست » ايهام تضاد برقرار است زيرا سخت دو معني دارد . 1- صفت و آن در مقابل سست است چنان كه در جاي ديگر حافظ مي گويد :
خواهي كه سخت و سست جهان بر تو بگذرد بگذر زعهد سست و سخن هاي سخت خويش ( حافظ )
2- قيد به معني بسيار است چنان كه حافظ مي گويد :
در حقّ من لبت اين لطف كه مي فرمايد سخت خوب است وليكن قدري بهتر از اين ( حافظ )
همان گونه كه مي دانيم ايهام تضاد از نظر ساخت به ايهام تناسب همانند است با اين تفاوت كه پيوند ايهامي در آن تضاد است نه تناسب . بدين گونه كه گوينده واژه اي در كلام خود بياورد كه دو معني داشته باشد و معني نزديك در آن مورد نظر نيست و معني دور آن با واژه هاي ديگر كه در كلامش آمده تضاد داشته باشد . مانند واژه ي « مجنون » در اين بيت سعدي :
« اگر عاقل بود داند كه مجنون صبر نتواند شتر جايي بخواباند كه ليلي را بود منزل » ( سعدي )
واژه ي مجنون دو معني دارد : يكي عاشق ليلي كه مورد نظر سعدي است و ديگري ديوانه كه با واژه ي عاقل در تضاد است .
نمونه ي ديگر از آن را در اين بيت خاقاني مي بينيم :
« گر سر يوم يحمي بر عقل خوانده اي پس پايمال مال مباش از سر هوا »
در ميان دو واژه ي ( سر و پا ) ايهام تضاد وجود دارد . سر داراي دو معني مي باشد . يكي به معني سر و دگري به معني فكر و انديشه و يا در جاي ديگر مي فرمايد :
كار من بالا نمي گيرد در اين شيب بلا در مضيق حادثاتم بسته ي رنج عنا
واژه ي « بالا » ايهام دارد يكي به معني رونق كه مورد نظر شاعر است و ديگري بلندي و معني دوم با شيب متضاد است .
« واژه هاي بيگانه و خويش » در بيت هاي رهي معيّري و حافظ ايهام تضاد دارد :
سوزد مرا سازد مرا در آتش اندازد مرا وز من رها سازد مرا بيگانه از خويشم كند ( رهي معيّري)
يار بيگانه مشو تا نبري از خويشم غم اغيار مخور تا نكني ناشادم ( حافظ )
منبع ؛نت