تشخیص در اصطلاح بیان و نقد ادبی،نسبت دادن صفت های انسانی و جاندار به چیزهای بی جان و انتزاعی یا گیاهان است.
از آن جا که تشخیص،به دلیل عملکرد،نوعی استعاره شمرده می شود،شباهتی بین تشخیص و استعاره ی مکنیه وجود دارد که در اغلب نمونه ها کاملا منطبق هستند و حتی می توان تشخیص را نوعی استعاره ی مکنیه دانست.گاهی نیز صفات انسانی به اشیا نسبت داده می شود.لازم به ذکر است که به شکل خلاصه اضافه کنیم که استعاره ی مکنیه،استعاره ای است که تنها مشبه آن باقی مانده است و به همراه یکی از ویژگی های مشبه به می آید.
برای درک بیشتر تشخیص اشعاری را می آوریم و به با زبانی ساده به توضیح آن ها می پردازیم.
به این بیت مولانا توجه کنید:
دیده ی عقل مست تو،چرخه ی پست چرخ تو
گوش طرب به دست تو،بی تو به سر نمی شود
کلمه ی "دیده ی عقل" را ببینید.در این جا،مولانا،"عقل" را به انسان تشبیه کرده است.سپس"دیده" را که بارزترین اجزای انسان است به آن اضافه کرده است و یک استعاره ی مکنیه به وجود آورده است.به عبارتی دیگر،شاعر با تشبیه عقل به انسان،به آن جسم و جان و ویژگی انسانی بخشیده است.به این نوع استعاره ی مکنیه ای که مشبه به آن انسان باشد،تشخیص یا شخصیت بخشی می گویند.
"گوش طرب" نیز تشخیص است.
نمونه ای دیگر از تشخیص،از سهراب سپهری:
((گاه تنهایی
صورتش را به پس پنجره می چسباند
شوق می آمد
دست در گردن حس می انداخت
فکر بازی می کرد))
در این جا تنهایی صورتش را به پنجره چسبانده،یعنی برای تنهایی جان و جسم تصور شده.پس تشخیص است.
"شوق می آمد" نیز تشخیص است.چون که شوق دست و پایی برای آمدن ندارد و آمدن مخصوص انسان و حیوان است،به علاوه شوق دست در گردن حس نیز انداخته است،یعنی برای شوق،دست نیز تصور شده است که اینجا نیز تشخیص است.
"فکربازی می کرد "نیز تشخیص است؛زیرا بازی کردن مخصوص انسان است و فکر،جسم و جانی برای بازی کردن ندارد.
نمونه ای از تشخیص حافظ شیرزای:
ای نسیم سحر آرامگه یار کجاست؟
منزل آن مه عاشق کش عیار کجاست؟
در اینجا شاعر،"نسیم سحر" را مورد خطاب قرار داده است.فقط انسان است که مورد خطاب قرار می گیرد و خطاب به غیر انسان،عقلی و منطقی نیست.پس چون که شاعر،"نسیم سحر"را مورد خطاب قرار داده یعنی اینکه آن را همانند انسان دانسته است،پس تشخیص است.
نمونه ای دیگر از تشخیص،از فرخی سیستانی:
گل بخندید و باغ شد پدرام
ای خوشا این جهان بدین هنگام
در این بیت،فعل "خندیدن"به گل نسبت داده شده است که امری غیر ممکن است.یعنی شاعر گل را همانند انسان دانسته که توانایی خندیدن دارد.پس اینجا نیز تشخیص وجود دارد.
منبع اینترنت
ادب ستان هنر