سایت شعرناب محیطی صمیمی و ادبی برای شاعران جوان و معاصر - نقد شعر- ویراستاری شعر - فروش شعر و ترانه اشعار خود را با هزاران شاعر به اشتراک بگذارید

منو کاربری



عضویت در شعرناب
درخواست رمز جدید

معرفی شاعران معاصر

انتشار ویژه ناب

♪♫ صدای شاعران ♪♫

پر نشاط ترین اشعار

حمایت از شعرناب

شعرناب

با قرار دادن کد زير در سايت و يا وبلاگ خود از شعر ناب حمايت نمایید.

کانال تلگرام شعرناب

تقویم روز

جمعه 2 آذر 1403
    21 جمادى الأولى 1446
      Friday 22 Nov 2024
        مقام معظم رهبری سید علی خامنه ای و انقلاب مردمی و جمهوری اسلامی ایران خط قرمز ماست. اری اینجا سایت ادبی شعرناب است مقدمتان گلباران..

        جمعه ۲ آذر

        پست های وبلاگ

        شعرناب
        نامه دختر بی سرپرست گلفروش به پدر و مادرش
        ارسال شده توسط

        عبدالله خسروی (پسر زاگرس)

        در تاریخ : شنبه ۲ اسفند ۱۳۹۳ ۱۲:۳۱
        موضوع: آزاد | تعداد بازدید : ۶۰۰ | نظرات : ۱

        نامه دختر بی سرپرست گلفروش به پدر و مادرش
        نوشته : عبدالله خسروی ( پسرزاگرس )
        سلام بابا .. سلام مامان
        امروز دلم خیلی برایتان تنگ شده بود و میخواستم بیام سر قبرتون و باهاتون حرف بزنم ولی از آنجا که کسی را ندارم تا مرا به قبرستان بیاورد و خودم چون بچه ام و اگر تا آنجا بیام شاید گم بشم و از طرفی شما که غریبه نیستین پول واسه کرایه ندارم و هم اینکه از دست عمو حیدر کتک میخورم تصمیم گرفتم به حرف دوستم نرگس عمل کنم و برایتان نامه بنویسم و توی صندوق پست بزارم تا هر وقت آقای پستچی آمد نامه را برایتان به قبرستان بیاورد .. آخه آدرس گیرنده رو قبرستان نوشتم .. راستی نرگس تنها دوستمه و باهم یا گدایی می کنیم و یا گل میفروشیم .. ما همه مون واسه عمو حیدر کار می کنیم .. صبح ها ما را با ماشین میبرد و در سرچهارراهها پیاده می کند و شب ها هم دنبالمان میاد و ما را به خانه میبرد .. در خانه اش حدود بیست تا بچه مثل من هست که همگی کسی رو ندارند و برای عمو حیدر کار می کنند .. از گدایی تا فروختن گل و آدامس و .. ما همه مون سخت کار می کنیم و عمو حیدر در عوض فقط کمی غذا و جای خواب به ما میده ... مامان بین خودمان بماند .. به بابا نگی .. عمو حیدر هر وقت کم کاسبی می کنیم ما را کتک میزند و آنشب به ما شام نمیدهد .. مامان از شش ماه پیش که شما رفتین پیش خدا هنوز یک دل سیر غذا نخوردم .. تازه حتی لباس گرم هم به ما نمیده .. دیروز باران بود و چون کفش هام سوراخ بودند تمام انگشتان پاهام یخ زدند .. از دیشب تا الان مرتب سرفه می کنم ولی کسی حواسش به من نیست .. بابا کجایی تا من را به دکتر ببری .. مامان به این زودی کجا رفتی .. کاش بودی و دست مهربانت را بر سرم می کشیدی و الان برام سوپ درست میکردی .. بابا اگه بودی نمیزاشتی عمو حیدر من را کتک بزند و تازه الان بجای گلفروشی داشتم کلاس چهارم درس میخوندم .. بابا از وقتی تو و مادر به جرم قاچاق اعدام شدین زن عمو فقط یک هفته باهام مهربان بود و بعد از مدتی یک شب من را آورد سر یک میدان و به عمو حیدر فروخت .. آخه گناه من چیه ؟
        من که هوز بچه ام وکار بدی نکردم .. چرا نباید مثل همه بچه ها لباس خوب بپوشم و اسباب بازی داشته باشم .. واسه چی من بجای مدرسه باید کار کنم .. مامان من هم دلم میخواد دوستای مدرسه مو بیارم خونه و باهاشون بازی کنم .. منم دلم غذای خوشمزه وگرم میخواد .. بابا اینقدر دلم واسه دیدن برنامه کودک تنگ شده نگو .. عمو حیدر اینجا نمیزاره تلویزیون نگاه کنیم .. میگه زود بخوابید تا صبح زود بیدار بشید .. بابا چرا خدا حواسش به بچه هایی مثل ما نیست .. مگه نمیگن خدا بچه ها رو دوست داره .. نکنه فقط بچه پولدارها رو دوست داره .. مامان تو رو به حضرت فاطمه زهرا قسم میدم یکشب از آسمون پایین بیا و من رو ببر پیش خودتون .. هر وقت بچه ای رو با مامان وباباش می بینم اینقدر غصه میخورم .. میرم گوشه ای و واسه بیچارگی خودم گریه می کنم .. تازه کسی نیست دلداریم بده واشکهامو پاک کنه .. آخه من چه گناهی کردم .. خدایا اینجا که واسه من از جهنم بدتره .. من رو ببر بهشت .. تا دوست داشته باشم ..
        خداحافظ مامان وبابا .. دعا کنید زود بیام پیشتون ..
         

        ارسال پیام خصوصی اشتراک گذاری : | | | | |
        این پست با شماره ۵۰۹۱ در تاریخ شنبه ۲ اسفند ۱۳۹۳ ۱۲:۳۱ در سایت شعر ناب ثبت گردید

        نقدها و نظرات
        تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.



        ارسال پیام خصوصی

        نقد و آموزش

        نظرات

        مشاعره

        میر حسین سعیدی

        لاله و گل نشانه از طرف یار داشت ااا بی خبر آمد چنان روی همه پا گذاشت
        ابوالحسن انصاری (الف رها)

        نرگس بخواب رفته ولی مرغ خوشنواااااااگوید هنوز در دل شب داستان گل
        میر حسین سعیدی

        رها کن دل ز تنهایی فقط الا بگو از جان ااا چو میری یا که مانایی همه از کردگارت دان
        نادر امینی (امین)

        لااله الا گو تکمیل کن به نام الله چو چشمت روشنی یابد به ذکر لااله الا الله چو همواره بخوانی آیه ای ازکهف بمانی ایمن از سیصد گزند درکهف بجو غاری که سیصد سال درخواب مانی ز گرداب های گیتی درامان مانی چو برخیزی ز خواب گرانسنگت درغار مرو بی راهوار در کوچه و بازار مراد دل شود حاصل چو بازگردی درون غار ز زیورهای دنیایی گذر کردی شوی درخواب اینبار به مرگ سرمدی خشنود گردی زدست مردم بدکار
        میر حسین سعیدی

        مراد دل شود با سی و نه حاصل ااا به کهف و ما شروع و با ه شد کامل اااا قسمتی از آیه سی ونه سوره کهف برای حاجات توصیه امام صادق ااا ما شا الله لا قوه الا بالله اال

        کاربران اشتراک دار

        محل انتشار اشعار شاعران دارای اشتراک
        کلیه ی مطالب این سایت توسط کاربران ارسال می شود و انتشار در شعرناب مبنی بر تایید و یا رد مطالب از جانب مدیریت نیست .
        استفاده از مطالب به هر نحو با رضایت صاحب اثر و ذکر منبع بلامانع می باشد . تمام حقوق مادی و معنوی برای شعرناب محفوظ است.
        3