یادداشت روز:
امروز رفتم سایت شعر...
که بعضی وقتا کارهای مرا هم دوستان میزارن ...
بعد نظرات را با نگاههای مخاطبانم به شعر دنبال کردم
مخاطبی یه نظرجالب گذاشت.
رفتم توی صفحه اش عرض تشکر وجواب صله رحم.
ترافیک سنگینی بود
میگم چرا خانمها سرشون شلوغه و چرا لطف دوستان برسر ما قحطیه.
سرش چنان شلوغ بود که نگو .
حالا جالبه که شعرش چندان ترافیک انداز نبود
منتها ابراز احساسات و به به وچهچه رقیبانه ی برادران دینی منو باش.
تقریبا از نوشتن نظر وتشکرمنصرف شدم که مزاحمشون نشم.
بعد گفتم طفلک با ذوق خاصی برام نظر گذاشته بد است که تشکری ازش نکنم
با همون لحن و سادگی همیشگی ام نوشتم:
(( سلام
باپوزش از خانم شاعر وهمه ی بزرگواران.
شعر خوبی بود .وسپاس از حضورسبزتان در...
و بااجازه ورخصت ازمحضر دوستان وبرادران وپدران محترم.
سه ساعت طول کشید از بالای ستون تا پایین ستون صفحه ی نظرات برسم.
نفسم بند اومد ومچ دستم درد گرفت
رقابت اینقدر تنگاتنگ !!؟
اما
نظر وشیوه ی حضورونظر دهی بعضی از آقایان دراینجا ناگاه مرا یاد مستند راز بقا انداخته است.
مخصوصا شاخ به شاخ شدن کرگدن های نر برای تصاحب...
حالا عصبانی نشید .
نگفتم همه برادران ومقاطع سنی حاضر درترافیک...
برادران من ماشالا مثل خوشه ی انگور بر محراب این صفحه آویزانند.
و ازفیوضات حضرت سرکار بهره مندند .
واین می تواند نشان از ارادت خالصانه ی حضرات مخاطبین به قلم توانمندشاعر باشد.
آقایون باور کنید من واقعا در این رقابت نقشی ندارم
واشتباهی اومدم اینجا.
فقط می ترسم که در مسیر برگشت ازصفحه منوتبدیل به عامل فتنه وبی بی سی و بی سواد و بی بی... کنید...
کلا من همیشه از این بگم نگم ها می ترسیدم.
فعلا هم فقط ترس جان برمن مستولی است.
بقول شاعر گفتنی:
ازطلاگشتن پشیمان گشته ایم مرحمت فرمائید مارا مس کنید
منتها خودتان هم مواظب درودیوار این محراب باشید
شاعران و عرفای بزرگوار شاعرانگی تان مستدام. امان بدهید رد شوم.
لیکن شما همچنان به ذکر مشغول باشید/.التماس دعا))
اومدم اول صفحه دیدم.
ای بابا
خانمه سر صفحه یه عکس خانمان براندازازخودش گذاشته که تمام فسیلها وپیرشعرا وادبای ماقبل تاریخ ساکن در قبر را کشونده بیرون.
آه
آه
آه
وبازهم آه
چه نظرات پرسوز وگدازی گذاشته بودند برای آن بانوی مخدره .
خدا کنه باهم فحش وفحشکاری نکنند سرپیری.
چش وچال براشون نمونده طفلکیا.
خواستم برگردم بگم سرکارعلییه گناه دارند اینا .
یه هفته عکس را بردار ترافیک روان بشه تورو خدا
بخودم گفتم. حمید رضا حسودی نکن .خوبیت نداره مرد.
بقول بچه ها گفتنی تصمین !! گرفتم بجای اسم خودم اسم مستعاری شبیه اسامی جذاب بانوانه بذارم با یه عکس جذاب خانمانه تا خانمان همه ی پدران و برادران دینی وبساط همشان رابردوش شان بکشانم.
وکمی از لذت لایک ونظر انبوه محظوظ بشوم.
بازهم گفتم : ای خدا.
من روحیه ی این شامورتی بازی ها را ندارم اقلا منو آدمم کن
یا ذائقه ادبی به ادب دوستان عنایت فرما
ویا روحیه ی توجهات آقایان را تطهیر فرما
یاچشم ودل ما را از تصاویر جذاب مخدرات سیر بفرما
بقول حاج رضا
اصلا خود خدا مقصره که آلت جرم رادر اختیار ما گذاشته!!
اونم دیده ما با این چیزا دست ودلمون میلرزه هی از حورالعین و...به ما وعده داده
آخه خدا جون یه نظر به اینا ومن بی نوا بنداز کجا با لوندی این حورالعینان زمینی پای ما به بهشت برین ودستمان به حورالعینان آسمانی وعده داده شده حضرت عالی میرسه.
از اون لحاظ
بی خیال
من حوصله کل کل با نکیر ومنکر ندارم.
اصلا تقصیر خدا هم نیست.
خدایا العفو.
من که خوب می دونم نصفش تقصیرمطالبات وتوقعات وبی ظرفیتی ما آدمهاست
ونصف دیگه هم تقصیرازما بهتران یا همین پزشکای فوق محترم جراحی پلاستیک و صاحبان صنایع آرایشی زنانه هست.که درممالک اجنبیه ومزدوران برحقشان در داخل وخارج هست
که بخاطریه مشت دلار ناقابل ، قورباغه را جای فولکس واگن به ملت قالب می کنند
آه یادم اومد
بازهم پای زنان درمیان آمد
اصلا ولش کنید
ما که خرمون ازکره گی دم نداشت
شانس که نداریم
بهتره پرونده را همین جا مختومه کنیم
اعتراف می کنم
که تقصیر من بوده که ندید بدید بازی در آوردم...
حمیدرضا ابراهیم زاده 3 آبان1393