چهارشنبه ۵ دی
به یه جایی که رسیدی
ارسال شده توسط نادر اقبال در تاریخ : سه شنبه ۸ مرداد ۱۳۹۲ ۱۰:۵۷
موضوع: آزاد | تعداد بازدید : ۷۴۲ | نظرات : ۳۸
|
|
بادرود خدمت دوستان گرامی این پست به نظرم زیبا آمد بر روی وبلاگ گذاشتم اما متاسفانه نام نویسنده اش را نمی دانم با تشکر از حضور گرم شما
به يکجايي از زندگي که رسيدي، مي فهمي
اوني که زود ميرنجه زود ميره، زود هم برميگرده.
ولي اوني که دير ميرنجه دير ميره، اما ديگه برنميگرده ...
به يکجايي از زندگي که رسيدي، مي فهمي
رنج را نبايد امتداد داد
بايد مثل يک چاقو که چيزها را ميبره و از ميانشون ميگذره از بعضي آدمها بگذري و براي هميشه قائله رنج آور را تمام کني.
به يکجايي از زندگي که رسيدي، مي فهمي
بزرگترين مصيبت براي يک انسان اينه که نه سواد کافي براي حرف زدن داشتهباشه
نه شعور لازم براي خاموش ماندن.
به يکجايي از زندگي که رسيدي، مي فهمي
مهم نيست که چه اندازه مي بخشيم
بلکه مهم اينه که در بخشايش ما چه مقدار عشق وجود داره.
به يکجايي از زندگي که رسيدي، مي فهمي
شايد کسي که روزي با تو خنديده رو از ياد ببري،
اما هرگز اوني رو که با تو اشک ريخته، فراموش نکني.
به يکجايي از زندگي که رسيدي، مي فهمي
توانايي عشق ورزيدن؛ بزرگترين هنر دنياست.
به يکجايي از زندگي که رسيدي، مي فهمي
از درد هاي کوچيکه که آدم مي ناله؛
ولي وقتي ضربه سهمگين باشه، لال مي شه.
به يکجايي از زندگي که رسيدي، مي فهمي
اگر بتوني ديگري را همونطور که هست بپذيري و هنوز عاشقش باشي؛
عشق تو کاملا واقعيه.
به يکجايي از زندگي که رسيدي، مي فهمي
هميشه وقتي گريه مي کني اوني که آرومت ميکنه دوستت داره
اما اوني که با تو گريه ميکنه عاشقته.
به يکجايي از زندگي که رسيدي، مي فهمي
کسي که دوستت داره، همش نگرانته.
به خاطر همين بيشتر از اينکه بگه دوستت دارم ميگه مواظب خودت باش.
و بالاخره خواهي فهميد که :
هميشه يک ذره حقيقت پشت هر"فقط يه شوخي بود" هست.
يک کم کنجکاوي پشت "همين طوري پرسيدم" هست.
قدري احساسات پشت "به من چه اصلا" هست.
مقداري خرد پشت "چه ميدونم" هست.
و اندکي درد پشت "اشکالي نداره" هست.
|
ارسال پیام خصوصی اشتراک گذاری :
|
|
|
|
|
این پست با شماره ۱۹۳۳ در تاریخ سه شنبه ۸ مرداد ۱۳۹۲ ۱۰:۵۷ در سایت شعر ناب ثبت گردید
نقدها و نظرات
تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.