اگر ادبیات را زبان گویای یک ملت بدانیم شعر برگ های درخشانی از دردها آلام اندیشه ها بایدها نبایدها شدن ها و نشدن ها را در برمی گیرد و به عبارت ساده تر دمیدن امید در روح ملتی ست که ناامید از گذشته و امروز چشم به فردای سوخته می دوزد و در این گستره شعر برای شاعربه قول زنده یاد سیمین بهبهانی حریر آبی و بی نهایتی می شودکه تا کهکشان ادامه می یابد و کاش شاعر می توانست در گرته ی زرین آفتابش تن بیندازد و در بخور خیال گونه ی ابرش تنفس کند.
در این حال و هوا ازیاد نبریم رسالت بزرگ ادبیات کسب معرفت و تواضع و فروتنی ست وآنچه که شاعرو نویسنده را ماندگار می کند دغدغه ی دردمندانه ی اوست امروز جامعه ی ما نیازمند نسلی است که با ره توشه ی ادبی خود به روز باشند قلم های جوان را دریابند آنان را به بوته ی فراموشی نسپارند دغدغه ی دردمندانه ی آنان رابه بهانه های واهی ازیادنبرند روح نوآوری و اندیشیدن هنرمندانه را در آنان سرکوب نکنند و بیش از این مایه ی دلزدگی نسل جوان را فراهم نسازند .
می دانم و می دانید که سبک نوی شعر فارسی راهیچکس نمی تواند انکار کند انکار این سبک و نادیده گرفتن بنیانگذاران آن و بی احترامی مطلق به کسانی که امروز فراتر از مرزها ادبیات ما را با نام آنان می شناسند اجحاف بزرگی است که هرگز نسل آینده ما را به خاطر آن نخواهد بخشید گرچه معتقدم چنین اتفاقی هرگز رخ نخواهد داد و آفتاب هرگز در حجاب ظلمانی پنهان نخواهد بود .
این را ازیادنبرید که ریشه ی پیدایش شعر نو انتقاد مستقیم به شعر دوره ی بازگشت بود که هیچ نتیجه ای جز تقلید از گذشتگان به همراه نداشت ودر این شعر علاوه بر تازگی زبان تفکرآگاهانه و اندیشه از یاد نمی رودو نگاه نوین شاعر به جهان درون و بیرون بر روابط زبانی و گزینش واژگان تاثیرگذار می شود و حقیقت نمایی مهم ترین خاصیت این شعر می شود و خواننده در احساسات شاعر سهیم می شود .
آنچه که گفتم تنها اشارتی کوتاه به وضعیت شعر نو بود که امروز جایگاه خود را درمیان دوستداران ادبیات بازیافته و نمودی از مردمی شدن ادبیات در دوره ای است که دردها همچنان می تازند و روح تشنه سایه سار آرامش واژه ها را جستجو می کند باامید به آگاهی و رهیدن از رنج های پیش رو .صادقانه بگویم شعرنو متعهد است احساس دارد درد دارد بگذار دیگران ما را شبه معلمان کوچک و نادان بدانند.
و ختم کلام سخن زنده یاد احمد شاملو:
موضوع شعر شاعر پیشین
از زندگی نبود
در آسمان خشک خیالش ، او
جز با شراب و یار نمی کرد گفتگو
او در خیال بود شب و روز
در دام گیس مضحک معشوقه پای بند
حال آن که دیگران
دستی به جام باده و دستی به زلف یار
مستانه در زمین خدا نعره می زدند
موضوع شعر شاعر پیشین چون غیر ازاین نبود
تاثیر شعر او نیز چیزی جز این نبود
...................................................................
منابع و ماخذ :
دانشنامه ی شعر ، حسن امینی
سبک شناسی شعر ، سیروس شمیسا
تاریخ ادبیات ایران ، توفیق سبحانی