شنبه ۶ ارديبهشت
لطفا نبخش
ارسال شده توسط سید علیرضا دربندی در تاریخ : ۳ روز پیش
موضوع: آزاد | تعداد بازدید : ۵۴ | نظرات : ۰
|
|
سی و یک ساله بود و زیبا و زیباییش یک رنگ و شکل متفاوتی از بیست سالگی هایش گرفته بود
یازده سال از زندگی مشترکش میگذشت و
تمام وجودش را رخوتی از خلأهایی عاطفی گرفته بود
مردمان از دور او را خوشبخت می پنداشتند و خودش از این خوشبختی به ستوه آمده بود
با شماره شوهرش تماس گرفت و جواب نداد؛ همین چند ساعت قبل وقتی با وقاحتی بی مانند به او گفته بود عاشق دختری شده و قصد دارد مجدد ازدواج کند و او هم باید رضایت بدهد؛ با دعوایی شبیه به کتک کاری خانه را ترک کرده بود
از خانه بیرون زد و به خانه پدریش رفت و یکراست به اتاق زمان مجردیش که دست نخورده نگهش داشته بودند
وارد اتاق که شد خوده بیست سالگیش را دید که پریشان از یک کنج اتاق به کنج دیگر اتاق می رود و هر چند لحظه یک خنده هیستریک میکند و از اینکه نامزدش را با دختر دیگری دیده و نمیتواند از او دل بکند؛ حرصش گرفته بود
اما با چرخش عقربه های ساعت رو به جلو این حرص و کمتر و کمتر میشد و به سمت فریب دادن خود پیش میرفت و با خود میگفت؛ ندیدی پشیمان است ندیدی گریه میکرد و میگفت دیگر هیچ وقت تکرار نمی کند
امروزش با عجزی رقت انگیز به او گفت لطفا نبخش ؛ او تکرار میکند نه یکبار که بارها و تو مدام محکومی که ببخشی چشمان از عشق کور شده ات را باز کن و نبخش و خود را وارد جهنم نکن
اما دخترک بیست ساله عاقبت تسلیم عشق شد و همان شب بخشید
نویسنده : علیرضا دربندی
|
ارسال پیام خصوصی اشتراک گذاری :

|

|

|

|

|
این پست با شماره ۱۵۵۷۸ در تاریخ ۳ روز پیش در سایت شعر ناب ثبت گردید