قسمت دوم خوابگاه
بعد از سال تحویل پارامیس پیامکی ارسال نمو د
برای شروع دوباره وباز تولید
(مربع پارامیس-سما مربع )
دقیقاًراس ساعت 1:51بامداد
سلام شب بخیر رفتم بیمارستان بفرست برام ببخشید
روز شنبه بود من ساعت 5:57 دقیقه پیامک خواندم چون خواب بودم سلام اگه بیداری زنگی بزن
دوباره ساعت 7:23 دقیقه پاسخ داد سلام حالم خوب نیست
جواب دادم بلا دور می تونی زنگ بزنی بیدار ماندم می خواستم از حالت با خبر باشم صدات بفهمم متوجه شدم بدون اینکه توجه ایی به پیام بکنه شماره کارت جدید فرستاده
می تونستی بیشتر بفرست
پاسخ دادم واریز شد
پارامیس مجدداً پیامک کرد سلام زندگیم ممنونم حالته خوبه راستی یه چیزی یه کاری داشتم انجام می دی
گفتم خُب آره
می تونی زنگ بزنی ؟
به دایی ....... حال واحوال بکنی چون باش راحتی
بهش بگو یه دختر هست دستش خالیه
سرطان خون داره نیاز به ده میلیون داره هرچقدر می تونی در توانت هست کمکش کنی
ببخشید مثه اینکه مامان اینا بیدارشدند
اگه پنج میلیون بده خیلی خوب میشه ولی اسم مرا نیار
گفتم اتفاقاً چند سالی پیش برام پیامکی فرستاد پیرمرد درویشی
کسی را نداره به کمک نیازه داره نمی دونم چه مبلغی کمک اش کردم ولی به خاطر رضای خدا
جواب دادم وپرداخت کردم
خب حالا شما ی زنگی بخاطر من بزن خدا بزرگه
مرس زندگیم دوباره پیام داد سلام نفسم
خونه مادر بزرگه هستم مهمان آمده خیلی شلوغ هست ساعت 21:6 دقیقه بود اخر شب وقتی رفتن؛ زنگ می زنم بهت
شما خودت اذیت نکن ،باشه نگران نباش
تا ساعت 4:12 بامدادروز بعد پیام داد شب بخیر نفسم حالت خوبه بیداری زند گیم
خالم اینا تصمیم گرفتن بخوبند اینجا تا الان سر پا بودم پذیرای شام جارو وشست وشوی ظرف
حیاط و دستشویی ببخشید امشب نشد صداتو بشنوم همه کسم خیلی دل تنگتم
خُب یعنی همه این کارها را تنها خودت انجام دادی می گفتی حالم خوب نیست یه بهانه می آوردی جوابم نداد تا اینکه درست ظهر روز بعد ساعت 12 پیام داد عموجونم از ساعت 4 بامداد توی بیمارستانم بابام داره می یاد حالم خیلی بده دکترا میگن تا آمپولت رو نزنی همین جوری وزودتر از عمرت میمیری
پلاکت خونم خیلی آمده پایین می خوان عزامم کنن ایلام
گوشی را میدم دست مامانم آخه نباید گوشی دستم بگیرم خطر ناکه
فقط جون آرامیس جون عزیزت هرکاری کردی پنج میلیون برام جور کن بفرست دوستت دارم و دلتنگتم می بوسمت زندگیم دعا کن واسم
تونه ترس چیزی نیست آمپول می زنی خوب میشی حتماًدعا می کنم برات فقط بگو یا زهرا
حالا این پیام دقیقاً شب 21 رمضان بود
پرسیدم کدام بیمارستان اعزام میشی
شماره مامانت بده زنگ بزنن به مامانت
نه زندگیم تورا خدا این کار نکن هیچ کسی نمی دونه من این جورم به هیچ کسی نگو قسم ات دادم جون پارامیس ، جون بچه هات
دوست ندارم اعزام بشم
باشه فهمیدم نگران نباش تنها ازت اجازه خواستم
دردت بجونم منتظرم دوستت دارم می بوسمت زندگیم
ببین پارامیس بلند کن بیا اینجا امکانات بیش تره
تو جورش کن آمپولم بزنم داغونم نفسم داره نفسم بند میاد درد دارم
بعدش میام،
ولی من منظورم خوزستانه
عمو جورش کن حالم بده تورا خدا من اول قسم ات می دم به خداو به این شب عزیز قسم ات می دم کمکم کن دارم خیلی درددارم
خب الان کجایی خونه یا بیمارستان؟
پاسخی دریافت نکردم
پیام بهش دادم از لحظه ایی که این خبر شنیدم حالم بدشد پشت کتف هام تیر می کشید خیلی درد داشتم هنوز دارم متوجه می شی انگار اصلاً من برا ایشون شرح ندادم خوند نشنیده گرفت
فقط یک کلمه پاسخ داد ، بیمارستان
پس آمپول زدی ؛الان بهتری کی پیش ات هست
خُب اول باید پول واریز کنم ،عمو دارم دیوانه می شم جورش کن برام بفرست
زود بیمارستانم
رفتم باجه کارت به کارت کردم براش ،چون همراه بانکم مشکل داشت
پیام دادم بهش واریز شد بعد از سه ساعتی پیام دادم خوب شدی کی پیشت هست
جواب داد زندگیم ماماتم بال سرم هست
بعد از این جمله من ام خیالم را حت شد بعد گفتش نفسم ام پول را وارد کردم به حساب دوستم که تهران هست گفته اولین آمپول پلاکت ام فردا می رسه دستم ، زندگیم خیلی دوستت دارم می بوسمت یعنی می خواهی بگی بیمارستان برات کاری نکرد
چرا فعلاً تزریق خون کردند
راستی دکتر به مامانم گفت چرا گوشی دستش هست اگه چیزی شد مسئو لیت اش
با خودتون ، مامانم می خواد گوشی را از من بگیره
فقط خواست م بدونی یه دنیا مدیونتم
تا نفس می کشم دوستت دارم شب بخیر
ادامه ...
نویسنده : منوچهر فتیان پور (راد)