سایت شعرناب محیطی صمیمی و ادبی برای شاعران جوان و معاصر - نقد شعر- ویراستاری شعر - فروش شعر و ترانه اشعار خود را با هزاران شاعر به اشتراک بگذارید

منو کاربری



عضویت در شعرناب
درخواست رمز جدید

معرفی شاعران معاصر

انتشار ویژه ناب

♪♫ صدای شاعران ♪♫

پر نشاط ترین اشعار

حمایت از شعرناب

شعرناب

با قرار دادن کد زير در سايت و يا وبلاگ خود از شعر ناب حمايت نمایید.

کانال تلگرام شعرناب

تقویم روز

چهارشنبه 28 آذر 1403
    18 جمادى الثانية 1446
      Wednesday 18 Dec 2024
        مقام معظم رهبری سید علی خامنه ای و انقلاب مردمی و جمهوری اسلامی ایران خط قرمز ماست. اری اینجا سایت ادبی شعرناب است مقدمتان گلباران..

        چهارشنبه ۲۸ آذر

        پست های وبلاگ

        شعرناب
        شاید من...
        ارسال شده توسط

        محمد رضا خوشرو (مریخ)

        در تاریخ : ۳ روز پیش
        موضوع: آزاد | تعداد بازدید : ۵۴۹ | نظرات : ۲۷

        ​​​​​​برای تشکر از استاد ملحق،🌹
         
        شاید من..
        تمام لوازم و اسباب اثاثیه در خانه مانده بود.
        و نتوانستیم هیچ نوع لوازمی با خود بیاوریم . پدر می‌گفت بعداً برمی‌گردم و لوازم را می آورم .البته هیچ وقت لوازم خانه به دستمان نرسید و همه در آبادان ماند .
        فقط لوازم مهم در زیر آن حجم آتش عراقی ها برداشته شد چند دست لباس و لوازم آشپزخانه و چند وسیله دیگر . سقف دو اتاق خانه به طور کامل تخریب شده بود و به نوعی نمی‌توانستیم لوازم دیگری همراه بیاوریم خیلی از لوازم هایی که پدرم برای خانه از خارج خریده بود در خانه مانده بود.
        با حکم مامورت پدرم و بعد از چند روز به شهر رشت رسیدیم مشخصا خمام .
        و بعد از اسکان موقت پدرم برای بستری شدن به تهران رفت .
        عمو و خانواده پدرم کارهای بستری شدن او را انجام دادند .و بعد از دو هفته پدرم به شمال و پیش ما برگشت .
        هنوز به آب و هوای رشت عادت نکرده بودیم مخصوصا پدرم  و ما بچه ها ولی این بار شرایط برای مادرم فرق میکرد .
        چون مارم  زاده شمال کشور بود و از این انتقالی حرفی نمی‌زند و به نوعی خوشحال بود .
        پنج ساله بودم که برای اولین بار خاک مرطوب شمال را لمس میکردم .
        و سال بعد برای آمادگی باید به کلاس درس میرفتم ، مأموریت خارج از کشور پدرم که دوباری به تعویق افتاده بود .
        اینبار به صورت جدی تر  به او ابلاغ شده بود . و بعد از یک سال در کنار ما بودن به کشور ایتالیا رفت تا در رشته آب شیرین کن کشتی به تحصیل ادامه دهد .
        با نبودن پدرم . در کنار مادر که با جان و دل از ما نگهداری میکرد زندگی میکردیم .
        البته خانواده مادرم پشت ما بودند و کم و کسری احساس نمیشد .
        به علت مسیر طولانی مدرسه و خانه و با شرایطی که مادرم داشت و با نامه ای که از نیروی دریایی گرفتیم و با هماهنگی مدیر مدرسه سالهای آمادگی و اول و دوم دبستان را در مدرسه دخترانه درس خواندم .
        مدرسه دخترانه نزدیک خانه ما بود و با خواهر بزرگترم به مدرسه می‌رفتیم .
        ادامه دارد .🌹
         

        ارسال پیام خصوصی اشتراک گذاری : | | | | |
        این پست با شماره ۱۵۲۹۷ در تاریخ ۳ روز پیش در سایت شعر ناب ثبت گردید

        نقد و آموزش

        نظرات

        مشاعره

        کاربران اشتراک دار

        محل انتشار اشعار شاعران دارای اشتراک
        کلیه ی مطالب این سایت توسط کاربران ارسال می شود و انتشار در شعرناب مبنی بر تایید و یا رد مطالب از جانب مدیریت نیست .
        استفاده از مطالب به هر نحو با رضایت صاحب اثر و ذکر منبع بلامانع می باشد . تمام حقوق مادی و معنوی برای شعرناب محفوظ است.
        1