سایت شعرناب محیطی صمیمی و ادبی برای شاعران جوان و معاصر - نقد شعر- ویراستاری شعر - فروش شعر و ترانه اشعار خود را با هزاران شاعر به اشتراک بگذارید

منو کاربری



عضویت در شعرناب
درخواست رمز جدید

معرفی شاعران معاصر

انتشار ویژه ناب

♪♫ صدای شاعران ♪♫

پر نشاط ترین اشعار

حمایت از شعرناب

شعرناب

با قرار دادن کد زير در سايت و يا وبلاگ خود از شعر ناب حمايت نمایید.

کانال تلگرام شعرناب

تقویم روز

يکشنبه 2 دی 1403
    22 جمادى الثانية 1446
      Sunday 22 Dec 2024
        مقام معظم رهبری سید علی خامنه ای و انقلاب مردمی و جمهوری اسلامی ایران خط قرمز ماست. اری اینجا سایت ادبی شعرناب است مقدمتان گلباران..

        يکشنبه ۲ دی

        پست های وبلاگ

        شعرناب
        شاید من ...
        ارسال شده توسط

        محمد رضا خوشرو (مریخ)

        در تاریخ : ۲ هفته پیش
        موضوع: آزاد | تعداد بازدید : ۵۹۵ | نظرات : ۱۲

        زندگی منشوریست در حرکت دوار منشوری که پرتو پرشکوه خلقت با رنگ های بدیع و دلفریبش آن را دوست داشتنی  خیال انگیز 
        و پر شور ساخته است ...
        متنی فراموش نشدنی از سریال داستان زندگی با صدای عطااله کاملی .
        سفر در دوران نوزادی همراه خانواده گام های اولیه ای برای راهی نچندان آسان در زندگی من بود .
        و البته این سفر اولین سفر طولانی خانواده هم محسوب میشد .
        دلتنگی ها با همراه شدن خانواده دایی م در این سفر به حداقل رسیده بود .
        پدرم و داییم هر دو در این ماموریت با خانواده راهیِ شهر آبادان شده بودند .
        اون موقع پدرم یک ماه روی کشتی بود و یک هفته در خانه .
         شرایط خدمت در کشتی جنگی همواره خانواده را در نگرانی نگه می‌داشت نگرانی که نه میشد در موردش حرف زد و نه نمیشد در موردش فکر نکرد .
        نوعی نگرانی خاموش ...
        البته شرایط در زمان صلح فرق میکند .
        ولی آماده باش منظم از وظایف هر ارگانیست .
        در نبود پدرم.
        مادرم هم مادرمان بود هم پدرمان .
        جای دارد همین جا قدردان تمام مادران فداکار  باشم .
        ظاهراً سفری آرام و دوست داشتنی و پر خاطره در انتظار ما بود حد اقل برای چند ماه اول .
        بومی های محل هم همسایگان خوبی بودند و خاطره های فراموش نشدنی با چند همسایه که همیشه یادشان در خانواده ما زنده است .و در زمان حمله عراق هر دو خانواده به شهادت رسیدند .
        در هفته ای قرار داشتیم که پدرم در خانه بود ، خانواده دایی م برای دور هم بودن چند بلیت سینما تهیه کرده بودند .
        و قرار بر این بود فردا شب به اتفاق داییم به سینما رکس آبادان برویم .
        مادرم میگوید،  همان شب من تب و لرز شدیدی گرفتم و هرکاری کردند تب پایین نیامد .
        صبح به اتفاق خانواده داییم من را به بیمارستان  ارتش می‌رسانند و تا شب 
        هر دو خانواده در بیمارستان بودند .
        پاسی از شب نگذشته خبر آتش سوزی سینما رکس آبادان در بیمارستان میپیچد .
        و همه از این خبر شکه میشوند ...
        صبح روز بعد خبر آتش سوزی سینما رکس در کل کشور میپیچد . 
        ادامه دارد .🌹
         
         

        ارسال پیام خصوصی اشتراک گذاری : | | | | |
        این پست با شماره ۱۵۲۷۴ در تاریخ ۲ هفته پیش در سایت شعر ناب ثبت گردید

        نقد و آموزش

        نظرات

        مشاعره

        کاربران اشتراک دار

        محل انتشار اشعار شاعران دارای اشتراک
        کلیه ی مطالب این سایت توسط کاربران ارسال می شود و انتشار در شعرناب مبنی بر تایید و یا رد مطالب از جانب مدیریت نیست .
        استفاده از مطالب به هر نحو با رضایت صاحب اثر و ذکر منبع بلامانع می باشد . تمام حقوق مادی و معنوی برای شعرناب محفوظ است.
        2