زندگی منشوریست در حرکت دوار منشوری که پرتو پرشکوه خلقت با رنگ های بدیع و دلفریبش آن را دوست داشتنی خیال انگیز
و پر شور ساخته است ...
متنی فراموش نشدنی از سریال داستان زندگی با صدای عطااله کاملی .
سفر در دوران نوزادی همراه خانواده گام های اولیه ای برای راهی نچندان آسان در زندگی من بود .
و البته این سفر اولین سفر طولانی خانواده هم محسوب میشد .
دلتنگی ها با همراه شدن خانواده دایی م در این سفر به حداقل رسیده بود .
پدرم و داییم هر دو در این ماموریت با خانواده راهیِ شهر آبادان شده بودند .
اون موقع پدرم یک ماه روی کشتی بود و یک هفته در خانه .
شرایط خدمت در کشتی جنگی همواره خانواده را در نگرانی نگه میداشت نگرانی که نه میشد در موردش حرف زد و نه نمیشد در موردش فکر نکرد .
نوعی نگرانی خاموش ...
البته شرایط در زمان صلح فرق میکند .
ولی آماده باش منظم از وظایف هر ارگانیست .
در نبود پدرم.
مادرم هم مادرمان بود هم پدرمان .
جای دارد همین جا قدردان تمام مادران فداکار باشم .
ظاهراً سفری آرام و دوست داشتنی و پر خاطره در انتظار ما بود حد اقل برای چند ماه اول .
بومی های محل هم همسایگان خوبی بودند و خاطره های فراموش نشدنی با چند همسایه که همیشه یادشان در خانواده ما زنده است .و در زمان حمله عراق هر دو خانواده به شهادت رسیدند .
در هفته ای قرار داشتیم که پدرم در خانه بود ، خانواده دایی م برای دور هم بودن چند بلیت سینما تهیه کرده بودند .
و قرار بر این بود فردا شب به اتفاق داییم به سینما رکس آبادان برویم .
مادرم میگوید، همان شب من تب و لرز شدیدی گرفتم و هرکاری کردند تب پایین نیامد .
صبح به اتفاق خانواده داییم من را به بیمارستان ارتش میرسانند و تا شب
هر دو خانواده در بیمارستان بودند .
پاسی از شب نگذشته خبر آتش سوزی سینما رکس آبادان در بیمارستان میپیچد .
و همه از این خبر شکه میشوند ...
صبح روز بعد خبر آتش سوزی سینما رکس در کل کشور میپیچد .
ادامه دارد .🌹