شنبه ۱ دی
واجآرایی: تهدید یا فرصت؟!
ارسال شده توسط محمد شریف صادقی در تاریخ : يکشنبه ۱۸ شهريور ۱۴۰۳ ۰۳:۴۱
موضوع: آزاد | تعداد بازدید : ۱۶۷ | نظرات : ۱۱
|
|
این متن برگرفته از نقدیست که بر شعر خانم برما نوشته بودم. چون نسبتا جامع بود آن را به عنوان مطلب ادبی با تغییراتی منتشر می کنم:
واج آرایی از صنایع ادبیست و کاربرد آن در بیان مهم است؛ یکی از دلایل جذابیت موسیقی شاعری مثل حافظ و تا حدی مولانا استفاده از واج آرایی، جناس و هماهنگی های صوتی دلچسب در شعر آن هاست.
اما...
واجآرایی یک شمشیر دو لبه است: نه تنها گاهی بعضی واج آراییها سودی ندارند بلکه منجر به ثقل تلفظ میشوند. از آن مهمتر ممکن است بسیار تصنعی به نظر برسند. یک مثال از حافظ میزنم:
کمر مور کم است از کمر کوه اینجا
در این مصراع بسیار زیبا شعر مثل آب روان است و جمله بدون هیچ تکلفی بیان شده: کمر یک مور در این وادی که من سیر میکنم از کمر کوه هم فراخ تر است. حالا چرا این واج آرایی حافظ انقدر موفق است؟ اولین و مهمترین دلیل آن این است که بیانش عادی است و خالی از چیزی مثل تتابع اضافات مصنوعی است. مثلا اگر حافظ میگفت:(کمرِ کوهِ این کیانِ کم پیدا) این هم واج آرایی است ولی خواننده مثل برق تشخیص میدهد که واج آرایی مصنوعی است و به جای آنکه واج آرایی در خدمت کلام باشد این (کلام است که در خدمت واج آرایی است).
دومین دلیل این است که حافظ صرفا به واج آرایی یک حرف اهمیت نمیدهد بلکه هم نشینی حروف هم برای او مهم است:
(کم)ر (ک)وه (کم) است از (کم)ر مور اینجا
یعنی هم نشینی م و ک . به این دو مثال دقت کنید:
(1) از مولانا: سر ما هست و من، مجنون مجنبانید رنجیرم
در این مثال نه تنها هم نشینی حروف (م، ج، ن) مدام تکرار شده است موسیقی معنوی هم روان است: مجنون را به زنجیر میبندند و جنباندن زنجیر هم امری مشهود است. بنابراین خواننده هنگام خواندن این مصراع زیبا از جلال الدین نه تنها از موسیقی صوتی شعر جلال الدین لذت میبرد بلکه هیچ چیز تصنعی در آن نمی بیند: دیوانه ای که زنجیر بسته شده و میگوید زنجیرم را نجنبانید که...
دقیقا نکته همین است: موسیقی صوتی حدالامکان بهتر است با موسیقی معنوی هماهنگی داشته باشد؛ همانطور که کمر و کوه تناسب معنی دارند و تضاد کوه و مور از جهت بزرگی و کوچکی واضح است مثل این کلمات که هم از نظر صوتی نزدیکند هم از نظر معنوی تضاد ، تقابل یا تناسب دارند: فیل و فنجان، پیل و پشه، شور و شیرین، دیری و دوری و...
(2) از حافظ: سرو چمان من چرا میل چمن نمی کند
حافظ نه فقط واج آرایی کرده بلکه از هم نشینی و نزدیکی (چ، م، ن) پشت سرهم استفاده کرده و چمان و چمن هم جناس هستند:
سرو (چم)ا(ن) (من) (چ)را (م)یل (چمن) (نم)ی ک(ن)د
ضمنا نوعی انتقال صوتی هست. از چ به میم، از میم به نون، از نون باز به چ از چ بار به میم و...
ضمنا در واج آرایی لزومی ندارد حروف مشترک باشند گاهی حروفی که واجگاه مشترک هم دارند می توانند استفاده شوند مثلا (ک، خ، گ) واجگاه نزدیکی دارند. این شعر زیبا از خانم مهدیس رحمانی را ببینید:
نشکن به کلوخ کینه سینهم را، دوست
نش(ک)ن به (ک)لو(خ) (کین)ه (سین)م را دوست
نه تنها واج آرایی ک در ایتدای مصراع هست اما شاعر با ایجاد تنوع صوتی موسیقی را از واج آرایی ک به شکل نرم و آرام به تناسب کینه و سینه انتقال میدهد و باید دانست گاهی تکرار زیاد یک حرف حوصله سربر میشود و باید علاوه بر همنشینی صدا ها به تنوع هم توجه کرد.
گاهی واج آرایی دست و پا گیر است. مثلا اگر یک نفر بگوید:
سنگْ گر داری...
اینجا اتفاقا اشتراک گ باعث ثقل تلفظ است. یا این مثال بامزه:
شیش سیخ کباب، سیخی شیش هزار
این جمله واج آرایی (س، ش) دارد ولی تلفظش سخت است و سخت در ذهن ماندگار میشود و اتفاقا واج آرایی نقطه ضعف آن است نه نقطه قوت آن.
نکتهٔ مهم دیگر که باید در نظر گرفت این است که بعضی حروف واج آرایی قدرتمند تری دارند (مثل ج یا چ) و بعضی ضعیف تر (مثل د، ر).
نکتهٔ دیگر اینکه گاهی واج آرایی یا هم نشینی به هدف اینست که (صدا)یی طبیعی را القا کند. مثلا حرف س (و گاهی ش) ممکن است بر سکوت دلالت کند یا مثلا همنشینی (خ،ش) هم می تواند صدای خش خش را تداعی کند هم خشم و شورش را:
گر چه در شکل و شمایل اشک ریزد با خشوع...
شیخِ خشمینخوی ما، خاشع به جز بر خویش نیست
یا مثلا هم نشینی مداوم الف کشیده و ه (آه، ماه، راه، وللّه) می تواند صدای آه کشیدن و افسوس را تداعی کند.
و نکته آخر: یک سری حروف خوب با هم همنشین میشوند و برخی بد. مثلا میم و نون، سین و شین، ج و نون و غیره.
سعی کنید موسیقی درونتان این ها را بسازد البته اصلاح و تجدید هم میتوان کرد. و اینکه باز هم تکرار میکنم واج آرایی در خدمت موسیقی شعر است نه برعکس.
من انقدر واج آرایی زننده دیده ام که تصمیم گرفتم مطلبی درباره اش بنویسم...این نقد در مواردی به خود من هم وارد است...
|
ارسال پیام خصوصی اشتراک گذاری :
|
|
|
|
|
این پست با شماره ۱۵۰۷۷ در تاریخ يکشنبه ۱۸ شهريور ۱۴۰۳ ۰۳:۴۱ در سایت شعر ناب ثبت گردید
نقدها و نظرات
|
سلام ، واقفم باید در عمل ثابت کنم چقدر متوجه نقدتون شدم ولی چون نوشته من نسیه دیر بازگشت خواهد شد چونکه با سرمشقتون کارم رو مشقتبار کردید و البته رسیدن به گنج رو ممکن نقدا آنچه از نقدتون به متوجه شدم بیان می کنم🙏 ، در یک نگاه الکی به نقدتون، سعی کردم آنچه بعد عبور از همه الکهای موارد می مانه را با جابه جایی و جایگزین و اضافه کردن که همونها هم البته از الکها عبور می دم به چیزی که مطلوب هست تبدیل کنم ولی موفق نشدم . بهتره نگاه آرماتوری به نقدتون داشته باشم حین نوشتن نوشته بعدی،همه موارد پیچیده وچندفازی بود چون دستور تنظیم بود تا کاهش و افزایش یا حذف و حضور ، تنها موردی که واقعا و همونقدر مادی و ساده میشه الکش کرد ثقل کلام هست که از میان کام و تار صوتی باید عبور کنه، چون محدودیتهای چرخش زبان در کام هست نه در ذهن کافیه بخونیم تا این مورد رو حین نوشتن بر طرف کنیم البته توی یکی از نقدهاتون سعی کردید قوانین واجگاهی و محدوده و امکانات چرخش زبان رو تبیین کنید که موفق هم شدید، اون هم دقیق و قابل پیروی هست،مخصوصا که تو ذهن هم میشه استفاده کرد ولی فکر کنم خوندن آسونتره و سریعتر اگه مانعی نباشه هر چند از فرط زیادی مورد، موردی از داخل نوشتم مثال نزدید تا وجود یک مثال تصادفی واج آرایی شده میانشون مطمئنم کنه، ولی فکر میکنم شما سر یک کوه یخ رو دیدید و ممکنه تصنع تا ناخود آگاه من هم نفوذ کرده یا ناخودآگاه تصنعی دارم،تحت تاثیر هر چیزی، دچار بی سلیقه ای یا شاید تلقین شده باشم، این چیزی بود که خودم نمی تونستم بفهمم چون این مورد تا خیال و سرشت هم ممکنه برسه فهمیدنش سخته، برای آثار تجسمی میشه با کمک محیطی انتزاعی و چکیده، گرایش و ورودی ها را فهمید ولی در مورد مجموعه حواس و مشاهدات ، مرزها نامرئی یا در هم برهم مثل ذهن من هست فعلا و سستی مثل آنتروپی در کمین، به خاطر همین بیشتر ممنونم که نقدتون رو به هوای سهل انگار بودن من دریغ نکردین، حق با جناب سید هادی محمدی هم هست پس سعی می کنم دفتر نظامهای آشفتم که البته تردتر از برگهای پاییز هست رو قبل از فروریختن خودم ببندم دقیقا چون لذت میبرم ازش، حتی اگر دفتر دیگه ای تا مدتها باز نشه. هر چند عمل، کرامت خودش رو داره ولی میشه معنا رو در ذهن هم پویا نگه داشت.ایشون حق دارن با وجود اینکه شاعری پر احساس هستن، جدی و اضطراری نگرانیشون رو برطرف کنند، وقتی ضجه ی آفرینش با همهمه خش خش لذت بخش این ابتذال خفه میشه، اشتباه می کنیم که فکر می کنیم نوشته یا موسیقی فضایی رو اشغال نمیکنه، جدای از نیمه هادی ها و فضای باینری که ناچیز بعضی ترکیبات ناهمگون واقعا پساب احساسی و فکری دارند هر چند جدا جدا شاید سرمایه باشند راس ها وجود داره ولی ارتباط بین راسها ضعیف هست چون سخت می نویسم قلمم سنگین هست و درنگ بیشتر زمینگیرش میکنه ولی با توجه به اینکه با دونقطه هم میشه یه مسیر راست رو نشان داد بهتر کوتاهتر بنویسم اگه صبر نمی تونم کنم تا کنترل و گشت راحت تر باشه،به نظر چنین هست البته شاید اون هم سخت باشه و اما فارغ از حالت تشخیص و تجویزی و سهل کننده تمام نقدها، یعنی دست کم دادن طلا باعیار بی نظیر زمان ، نقد شما مرجعی در هیچ کتاب و جزوه ای نداره، چونکه شما حاضر شدید آنچه به زعم اکثریت بدیهیات است رو بررسی کنید کاری که شواهد نشان میده حتی برای من که بدیهی نبود ملالتبار بوده، 🙏
| |
|
درود ممنون از لطف مداوم شما سید عزیز | |
|
سلام جناب سید هادی محمدی استاد گرانقدر شعر ناب و برادر بزرگوار، در کشمکشی طولانی تر از این نوشته بالاخره این عذرنامه رو نوشتم، حالا که عنان سکوت در رفته و آن عجولانه ها نوشته شد اجازه بدید این درنگها رو هم بنویسم حداقل تلاشی برای عذر خواهی ، لطفا منو ببخشید، صادقانه بگویم برعکس شعراتون که هیچکدام از سیناپسهای آماده و بی اصطکاک مغز عبور نمی کنه و آدم را یاد کوچه های تنگ وغیر متقاطع (معنا نه عروض) محله های قدیمی میندازه که ترس از گم شدن، به بنبست رسیدن و خفت شدن در آنها تا کابوسهایمان حتی بعد از دسترسی آسان به نقشه های به روز راه یافته، میندازه ، که از قضا موضوع نادیده گرفته شده در جایی خلوت و مناسب حتما خفتمون میکنه و با لحن جدی و تسلیم کننده ای میگه :هر چی توجه داری رد کن بیاد یا مغزتو متلاشی می کنم، برعکس، نقدها و درسهای حرفه ای شما بسیار خوش گذر و بی اصطکاک و امن است و اگر به تداعی های راهزن بی ملاحظه و عجول فرصت ندیم قبل از ایجاد هر مقاومت، می رسه به جایی که محاسبه کردید ، صحبتی هم که با جناب محمدشریف صادقی داشتید آنقدر واضح و سر راست بود که بعد از متوجه شدنش خجالت بسیار نصیبم کرد از اون همه تقلا، فکر کنم از پاسخ ناسنجیده و عجولانم فهمیده باشید انسدادی وجود داشت چون علی رغم گمانم که حوصله بحث ندارید واضح می گید و می رید، مصداق در خانه کس هست یک حرف بس است،خواندید و پاسخ دادید و به نحو دیگر آنچه از وجه عام واضح بود رو توضیح دادید البته درکتون رنگ و بوی رقت ورزی داشت ولی مرحمت بود و متضاد بیرحمی که تصور میکردم، و شرمنده واقعا خجل و عذرخواه و ممنونم کردید شاید چند تداعی در تقاطع خیلی نزدیک به مبدا آمبولی کرد در اعصاب من و نشد که مغزم درست سوزنبانی کنه و از بیراهه ها موضوع گردو خاکی و کوفته رو مغزی تحویل گرفت که بی قرار بود و نسبت به یک طبع نادر احساس مسوولیت می کرد، و متاسفانه هر حرفی پشت این گره جمع شد انتقال دادم به پاسخم و خیلی حرفها که در حالت عادی به هیچ وجه از ذهن خارج نمیشه رو زدم و اگر هشدار به موقع استاد بانوی شفیق نبود هنوز در حال کدر کردن موضوع بودم البته که خیلی جاهاش واقعیت عریان بود ولی جاهاییش بی انصافی بود، اتفاقا نسبت به تفاوت و سطحی که دارید درک ورای هر توقع از تازه کارها نشون دادید ، یعنی با چشمتون کار میکروسکوپ رو انجام دادید، باور کنید ما هم که شما و بقیه استادان رو می بینیم با چشممون کار تلسکوپ رو انجام می دیم البته کار سختی نیست تاثیرات ستاره ها حس برانگیز و تاثیرات میکروب بیشتر حس برانداز، جای شکر باقیست که بعد رفع انسداد تقریبا همه را یادم هست شما در مقدمه به پر تلاشی و استعداد جناب محمدشریف صادقی اشاره کردید و بعد نقد رو آغاز، ولی متاسفانه فیلتر ی که ذهنم از نوشتار بهینه شما ساخته بود این بخش رو حداقل برای من واقعا نامرئی کرد و هنوز هم از آن خجلم شرمسارم که غافل وجزم اندیشانه شما رو انسان جزم اندیشی می دونستم البته این نظر کلی من در مورد همه انسانهایی هست که استعدادها و موهبت های بارز دارند که حق هم میدم، چطور چیزی که نبودن رو درک کنن البته در مورد انسانهای که مهارت رو کسب می کنن این حق را نمی دهم شاید ندونید چرا یا باور نکنید آدمی مثل من شعرهای شما رو می خونه چون شعرهای شما رو غالبا کسانی که به سطح مقبولی از شاعری رسیدن میخونن،پس بگذارید بگم چون هر چند از حقوق دل خوشی ندارم ولی بدون مدرک تقاضای درک نمی کنم، همونطور که فهمیدید من انسان تند ذهنی نیستم(قسمت منفی رو به هستی نسبت دادم تا فکر نکنید بافهمیدن روحیه شما با تمارض در تلاشم تقلب کنم) موارد موجود سی سال تاخیر در دریافت هم انکار رو بی حاصل می کنه ، شعرهای شما رو فارغ از موضوع نه برای لذت،بلکه نیاز دارم بخونم مثل صخره کنار دریا هست برای صخره نورد، چون قدرتی که هنوز لازم دارم ولی در کودکی جاگذاشتم رو بی نیاز از سفرمخاطره آمیز در گذشته بهم پس میده، کنج های ارزشمند برای کاویدن دوباره مرئی میشن،نگاهم تازه میشه و متعجب میشم ، نیاز دارم در ذهن آشفته و نا هموارم پرواز کنم چون از ذهن هر کس فقط خودش عبور می کنه لازم نیست نگران تقاطع ها و حق تقدم باشیم، همیشه میتونیم کوتاهترین مسیر رو استفاده کنیم حتی شاید درنگ کوتاه هم جایگزین مسیرهای طولانی فکری بشه مثلا وقتی میخوایم منظره پشت یک بن بست رو ببینیم، بعد از مدتی متوجه تغییر نگرش و دریافت سریعتر میشم و سرعت ذهن بیشتر و بیشتر میشه البته می دونم توازن ارکان و تناوب قطعی رًوی کمی قابل پیش بینی و خوشایند می کنه این موضوع رو ، کمی شبیه خوابهایی که در چند دقیقه اندازه یکماه خواب میبینیم و گاهی از بیداری متنبه کنندهتر است، میشه قدردان چنین چیزی نبود؟ درسهاتون که مرجع جامع و بهینه برای کسی که علم جو هست به کنار واضحترین موضوع اینکه وجود منتقدین مثل شما حرکت ایجاد می کنه و لازمه ی پیشرفت هست حتی اگر جامعه ای جویای این پیشرفت نباشه، البته بازخورد برای همه ی انسانها ضروری هست چه استاد چه شاگرد ، بحث ادب قدر دانی و اراده و قصد و وظیفه نیست این ناشکری از نفس طامع که در ما میتازد هم بعیده در مورد جلب توجه بگم برعکس شما برای تلاشهایی که وابسته به وفاق هست توجه ارزشمندترین چیز هست ، من هم برای خودم می نویسم ولی اگر انتشار دادم حتما برای دیگران است، کتمان نمی کنم حتی اگر موفق نباشم باز راهی برای ارزیابی هست، به غیر نوشته هایی که ناخودآگاه میجوشه جداً فکر می کنم تردستی همه نوشته ها این هست که دیگران رو متوجه نقطه ای کنند که تا قبل از نوشته شدن خود نویسنده هم ازش غافل بوده، و البته مشترک با فریب یا فرافکنی و گاه هدف پوچ هم میتونه بشه اگه بخوایم شوق و الزام هر کدوم نیروی محرکه جدا و کافی برای عمل هستن و ما در سایت به لطف حضور اساتید ی چون شما همه رو داریم حق دارید بازخورد چنین نقدهای توربویی رو در نوشته های بی نقص ببینین در واقع شما چیز بدی نگفتین شما میگین اگه کسی ادعای تغییر پذیری میکنه ولی تغییر نمی کنه یا بدتر میشه، یا خنگ هست یا تنبل که در هر صورت مثل کسی که مخالف تغییر هست باید باهاش رفتار کرد ، عایدی نظر و خط مشی نقد شما کاتالیزوری هست یا جا زدن یا جا افتادن که هر دو از درجا زدن مثل من بهترن(در اصل جا افتادن بهی داره دو تای دیگه بد و بدتر) می فهمم ولی باور کنید انسان بودن کمی پیچیده تر هست نوشتن حالا که موهبتم رو کنار گذاشتم مثل سوپاپ اطمینان هست چون انسان هستم و نمی توانم ریسک کنم ببینم چه مقدار از تنش دیو من رو آزاد می کنه، منطقی در آدمهایی مثل من زمزمه میکنه که شما و دیگر شاعران هستند و تلاش ما حتی اگر تا رعشه مردمک چشمان بیخوابمون هم پیش بره در هر صورت ذبح میشه و البته عاقبت همین منطق قانعم میکنه چرا اصلا می نویسم وقتی شماها هستید و آن موقع جا می زنم چیزی که شما زودتر پیش بینی یا بهتر بگم محاسبه کردید 🙏
| |
|
سلام. اوه درسته😂😂😂 اصلا حواسم نبوده😂🤦🤦🤦 ممنون که یادآوری کردید | |
تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.
ممنون از اشتراک آن
درودبزرگوار