سایت شعرناب محیطی صمیمی و ادبی برای شاعران جوان و معاصر - نقد شعر- ویراستاری شعر - فروش شعر و ترانه اشعار خود را با هزاران شاعر به اشتراک بگذارید

منو کاربری



عضویت در شعرناب
درخواست رمز جدید

معرفی شاعران معاصر

انتشار ویژه ناب

♪♫ صدای شاعران ♪♫

پر نشاط ترین اشعار

حمایت از شعرناب

شعرناب

با قرار دادن کد زير در سايت و يا وبلاگ خود از شعر ناب حمايت نمایید.

کانال تلگرام شعرناب

تقویم روز

جمعه 23 شهريور 1403
    10 ربيع الأول 1446
      Friday 13 Sep 2024
        مقام معظم رهبری سید علی خامنه ای و انقلاب مردمی و جمهوری اسلامی ایران خط قرمز ماست. اری اینجا سایت ادبی شعرناب است مقدمتان گلباران..

        جمعه ۲۳ شهريور

        پست های وبلاگ

        شعرناب
        معجزه مهر
        ارسال شده توسط

        منصور دادمند

        در تاریخ : ۲ هفته پیش
        موضوع: آزاد | تعداد بازدید : ۵۰ | نظرات : ۳

        معجزه مهر
        در یک عملیات در پاکسازی کردستان توسط کوموله دستگیر شده در بین راه به زندان یک بار نگهبان خلع سلاح کردمو که فرار مسلحانه ام به شکست انجامید صد در صد می دونستم چند روز دیگه اعدام خواهم شد و زنده ماندم  برای  تبلیغات به روز جشن استقلاب کوموله بود
        در روز جشن وقتی من را رئیس نیروهای مسلح کومله معرفی کرد  گفت  ارپی جی زن بودم وموقع اسارات نارنجک کشیدم و قصد کشتن آنها را داشتم این یعنی بی برو برگرد اعدامی هستم در بین راه همان شب بعد از فرار من را نصف شبی برای اعدام بردند  و تجربه عملی اعدام پیدا کردم  انهم در لحظه ای که چشمهایم بسته یودند و صدای گلنگدن جوخه اعدام میشنیدم  بعد از چند لحظه میدانستم مرگ به سراغم خواهد آمد اما در آن سکوت هولناک  چشمهایم باز کردند و مسئول کوموله گفت آخرین بارت باشه که قصد فرار داری باری به زندان رسیدیم  و منتظر حکم اعدامم بودم که از ده پایینی می آمد در بند اعدامی ها بودم سیزده نفر بودیم که شش نفر ما اعدام شده بودند اما من که جرمم بسیار بدتر از همه بود اعدام نشده بودم از آن تعجب آور تر مرا از بند اعدامیان بیرون آورده بودند و مسئول تمام اسیران کرده بودند  یکبار با وساطتم کسی را که میخواستم اعدام کنند نجاتش دادم مانده بودم چرا اینقدر به من احترام میگذارند و از اعدامم خوداری کردند  در یک روز باور نکردنی پدرم را دیدم که برای آزادی ام به ده آمده بود  با پولی که همراه اورده بود ازاد شدم  البته بیش از شش ماه اسیر بودم و هیچ زندانی بیش از سه ماه نگه نمی داشتند  وقتی ازاد شدم و به خانه آمدم پدرم گفت می دونی چرا کومله ها نکشتنت گفتم چرا پدرم در یک مغازه میوه فروشی در میدان انقلاب تهران داشت موقع خالی کردند میوه ها کارگر کردی در تخلیه بار کمکمان میکرد و پدرم پولی به آن کرد میداد یک روز وقت عید که میخواست به شهرستانش در سنندج بره از پدرم تقاضای کمک مالی برای خانواده اش کرد و پدرم کمک خوبی به اون کرددر روز جشن کوموله آن کرد مرا دیده بود و مرا به خوبی شناخت پیش مسئول کوموله ها رفت بود و گفته بود پدرم مدافع کارگرها هست اگرمرا بکشند  خیلی ها به مقابله به کومله  رو می اورند.باعث ضربه بزرگ مادی و معنوی به کومله میشه و..

        ارسال پیام خصوصی اشتراک گذاری : | | | | |
        این پست با شماره ۱۵۰۲۱ در تاریخ ۲ هفته پیش در سایت شعر ناب ثبت گردید

        نقدها و نظرات
        شاهزاده خانوم
        ۲ هفته پیش
        خاطره سیاسی جالبی بود...😎
        کوملههه... اسمش باحاله خندانک
        درود بر شما خندانک
        از یکم بیشتر نیاز به ویرایش داشت خندانک
        موفق باشید خندانک
        محمد شریف صادقی
        ۲ هفته پیش
        چه جالب...
        تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.



        ارسال پیام خصوصی

        نقد و آموزش

        نظرات

        مشاعره

        کاربران اشتراک دار

        محل انتشار اشعار شاعران دارای اشتراک
        کلیه ی مطالب این سایت توسط کاربران ارسال می شود و انتشار در شعرناب مبنی بر تایید و یا رد مطالب از جانب مدیریت نیست .
        استفاده از مطالب به هر نحو با رضایت صاحب اثر و ذکر منبع بلامانع می باشد . تمام حقوق مادی و معنوی برای شعرناب محفوظ است.
        0