در نقص سواد تو همین یک کلمه بس
یک مصرع با سین و یکی ثای مثلث
«محمد علی افراشته»
این همه قاعده برای وزن و قافیه در شعر کلاسیک برای بالا بردن کیفیت موسیقایی اثر است و همین معیار یعنی کیفیت موسیقایی شعر، قاعدتا باید مبنای قاعده سازی باشد.
در شعر کلاسیک فارسی بخش عمده ای از این قواعد از شعر عربی وارد شده است. اما این واردات قاعده، چندان بر روال قاعده نبوده و در مواردی ملاحظات خاص زبان فارسی در آن رعایت نشده است. البته برخی از مواردی که به موسیقی شعر فارسی صدمه می زدند کنار گذاشته شده است. اما قواعدی هستند که به موسیقی شعر صدمه نمی زنند بلکه زایدند و دست و پای شاعر را می بندند.
همین بیتی که در اول این نوشته آوردیم چه مشکلی دارد؟ چرا نمی توان بس را با مثلث هم قافیه کرد. چرا نمی توان حیاط را با حیات، یا غذا را با قضا به عنوان کلمات قافیه در شعر به کار برد. مگر موسیقی نباید معیار قاعده سازی وزن و قافیه باشد؟ «ت» با «ط» در لفظ چه تفاوتی دارند. یا «ذ» با «ض» یا «س» با «ث». اگر شعر عربی بود این تفاوتها معنی دار می شدو عدم رعایت آنها به موسیقی شعر لطمه می زد.
آیا این خلط موسیقی با حروف روی کاغذ نیست؟
اگر در آینده حروف الفبایی زبان فارسی تغییر کند این ایرادات رفع خواهد شد بدون این که شاعر در شعر خود تغییری بدهد!
البته از موضوع اختلاف عقیده با افراشته که بگذریم، این بیت او که در اول این نوشته آوردیم، جذابیت خاص خودش را دارد. قاعده ای را که علیه آن سخن سرایی می کند در محتوای سخن نقض می کند و چون این امر آگاهانه است به آن زیبایی می بخشد. اگر بخواهیم این زیبایی را از نقطه نظر صنایع ادبی کلاسیک بنگریم و کمی تا قسمتی هم تساهل و تسامح به کار بریم شاید آن را به نوعی صنعت «تجاهل العارف» دانست. نوعی خلاقانه از کاربرد این صنعت.