دیشب خروس کدخدا باخود عهد کرده بود که دیگر برای مرغ ها آواز نخواند
آری خروس دل بسته ی مرغ های دریایی شده بود
بی درنگ تنهایی خود را غوغا بر آمیز چپ وراست به همه می گفت
یک شب به سرش زد با مردمان روستا به دریا رود
آری دوست داشت لب ساحل برای مرغان دریا یی آواز بخواند
کدام مرغ دریایی شیفته آواز خروس می شود
عجب خروس دل دریایی داشت که تاج سرش را می خواست فدای مرغ دریایی کند
کدام مرغ از شیوه عاشق شدن خروس تعجب برانگیز تخم های خودرا لب ساحل کنار شن ها بارور کند
آهای خروس کدام فعل عقیم شده مرغ ها تو را ترغیب می کند به سمت دریا
برگرد آوازت را قبیله به قبیله در گوش کر کز کرده مرغان بخوان
هیچ مرغ دریایی هم آغوش بستر تو نخواهد شد
برگرد حنجره به حنجره خنجر به پهلوی زمین عاصی بزن
گاهی ترغیب می شوی که مرغ سیاه همسایه وفادارتر از مرغ سفید دریایی ست
دریا هیچ وقت پناه آرامش تو نخواهد بود
بر بال کدام مرغ سینه به سینه میخواهی آوازت خوش باشد
برگرد مرغ سیاه کز کرده همسایه منتظر آواز توست
هرچند سپیده دلداه غرور توباشد
آری مرغ ها جنون تو را دوست دارند
وتو قد قد ناهنگام مرغ ها را دوست بدار
....................................
با احترام محمدرضا آزادبخت
خیلی جالب بود
درداستان سرایی موفق ترازشعریدبه نظرم
آفرین جناب آزادبخت