سایت شعرناب محیطی صمیمی و ادبی برای شاعران جوان و معاصر - نقد شعر- ویراستاری شعر - فروش شعر و ترانه اشعار خود را با هزاران شاعر به اشتراک بگذارید

منو کاربری



عضویت در شعرناب
درخواست رمز جدید

معرفی شاعران معاصر

انتشار ویژه ناب

♪♫ صدای شاعران ♪♫

پر نشاط ترین اشعار

حمایت از شعرناب

شعرناب

با قرار دادن کد زير در سايت و يا وبلاگ خود از شعر ناب حمايت نمایید.

کانال تلگرام شعرناب

تقویم روز

يکشنبه 2 دی 1403
    22 جمادى الثانية 1446
      Sunday 22 Dec 2024
        مقام معظم رهبری سید علی خامنه ای و انقلاب مردمی و جمهوری اسلامی ایران خط قرمز ماست. اری اینجا سایت ادبی شعرناب است مقدمتان گلباران..

        يکشنبه ۲ دی

        پست های وبلاگ

        شعرناب
        محمود مشرف آزاد تهرانی شاعر تهرانی
        ارسال شده توسط

        لیلا طیبی (رها)

        در تاریخ : شنبه ۱۵ ارديبهشت ۱۴۰۳ ۰۰:۵۷
        موضوع: آزاد | تعداد بازدید : ۱۱۳ | نظرات : ۰

        زنده‌یاد "محمود مشرف آزاد تهرانی" مشهور به "م.آزاد" شاعر ایرانی، زاده‌ی ۱۸ آذر ماه ۱۳۱۲ خورشیدی در تهران بود. "حسن تهرانی" معروف به "بیژن تهرانی"، نویسنده، تهیه‌کننده، فیلم‌نامه‌نویس و کارگردان ایرانی، برادر اوست.
        در سال ۱۳۳۶ از دانشکده ادبیات و زبان فارسی دانشگاه تهران لیسانس گرفت و دوره دانشسرای عالی تهران را نیز گذراند. سپس ۱۰ سال به آموزگاری ادبیات فارسی پرداخت و در سال ۱۳۴۶ به استخدام کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان درآمد. او علاوه بر ترجمه اشعار شاعران سرزمین‌های دیگر، در زمینه‌ی زندگی‌نامه، نقد ادبی، و قصه به شعر و نثر برای کودکان کتاب چاپ کرده‌ است. 
        او یکی از درخشان‌ترین چهره‌های شعر غنائی معاصر است. اشعار او بیشتر عاشقانه‌اند و زبانی سرشار از کلمات خوش آهنگ و روان دارند.
        آشنایی او با شعر کلاسیک و شعر نو، و تجربه اندوزی در شعر بزرگسالان پیش از پرداختن به ادبیات کودکان سبب شد که بازآفرینی‌های ارزشمندی از شاهنامهٔ فردوسی، مثنوی معنوی مولانا، کلیله و دمنه، منطق الطیر عطار نیشابوری و نیز از ادبیات فلکلوریک ایران برای کودکان، هنگامی که مواد خواندنی برای کودکان ایرانی اندک بود، پدیدآورد. 
        وی بیش از ۴۰ کتاب کودک و بیش از ۱۴ کاست، شعر و قصه برای کودکان منتشر شده‌ است.
        سرانجام پس عمری خدمات فرهنگی و ادبی، در تاریخ ۲۹ دی ماه ۱۳۸۴، در هفتاد و دو سالگی بر اثر ابتلا به سرطان حنجره، درگذشت.
        در ۲۷ آبان ۱۳۹۹، به پاس خدمات فرهنگی او، کوچه یکم در محدوده خیابان کلاهدوز به نام م _آزاد تغییر نام یافت.

        ▪︎کتاب‌‌شناسی:
        ▪︎شعر:
        - دیار شب - ۱۳۳۴
        - قصیده‌ی بلند باد و دیدارها، تهران: انتشارات مروارید، ۱۳۴۵
        - آئینه‌ها تهی‌ست، تهران: جوانه، ۱۳۴۶
        - با من طلوع کن، تهران: انتشارات اشرفی، ۱۳۵۲
        - گزینه‌ی اشعار، تهران: انتشاران مروارید، ۱۳۷۴
        - گل باغ آشنایی (مجموعه اشعار)، تهران: نشر علم، ۱۳۷۸
        - باید عاشق شد و رفت (گزیده)، تهران: نشر ماه‌ریز، ۱۳۷۹
        - بهارزائی آهو (گزیده)، تهران: دارینوش، ۱۳۸۵
        - باید عاشق شد و خواند: زندگی و شعر م. آزاد، محمد مفتاحی، تهران: نشر ثالث، ۱۳۸۸
        ▪︎ترجمه و تألیف:
        - پریشادخت شعر (زندگی و شعر فروغ فرخ‌زاد) 
        - شعرهای کارل سندبرگ
        - بعل زبوب (خداوندگار مگس‌ها) 
        - سفرهای شگفت ادیسه 
        - دن آرام (میخائیل‌الکساندروویچ شولوخوف) 
        - ادبیات کودکان
        ▪︎ادبیات کودک:
        - طوقی 
        - عمو نوروز
        - کی از همه پر زورتره
        - لی‏لی - لی‏لی حوضک 
        - شعرهایی برای کودکان
        - از شاهنامه:
        زال و سیمرغ - ۱۳۵۱
        زال و رودابه - ۱۳۵۲
        هفت خوان رستم - ۱۳۵۷
        کاوه آهنگر 
        - خاله سوسکه 
        - خاله موندگار
        - گنجشکک اشی مشی و لک‏لک باغبون باشی 
        - گزیده داستان‌های مثنوی
        - نمایشنامه‏ای منظوم برای کودکان (کاست) 
        - طوطی و بازرگان
        - خاله سوسکه کجا میری؟
        - بز بز قندی
        - جم‌جمک برگ خزون (ترانه) 
        - بچه‌ها بهار (ترانه) 
        - پیره ‏زن گل پیرهن 
        - شهربازی 
        و...

        ▪︎نمونه‌ی شعر:
        (۱)
        بی‌تو خاکسترم
        بی‌تو ای دوست 
        بی‌تو تنها و خاموش
        مهری افسرده را بسترم
        بی‌تو در آسمان اخترانند 
        دیدگان شررخیز دیوان
        بی‌تو 
        نیلوفران آذرانند 
        بی‌تو خاکسترم
        بی‌تو ای دوست 
        بی‌تو این چشمه‌سار شب آرام
        چشم گریزنده‌ی آهوان‌ست 
        بی‌تو این دشت سرشار
        دوزخ جاودان‌ست 
        بی‌تو مهتاب تنهای دشتم 
        بی‌تو خورشید سرد غروبم 
        بی‌تو نام و بی‌سرگذشتم 
        بی‌تو خاکسترم
        بی‌تو ای
        دوست 
        بی‌تو این خانه تاریک و تنهاست 
        بی‌تو ای دوست 
        خفته بر لب سخن‌هاست 
        بی‌تو خاکسترم
        بی‌تو 
        ای دوست.

        (۲)
        من زاری سه تاری را شنیدم
        از دورهای دور
        در های و هوی باد
        من زاری سه تاری را در باد
        از کوچه‌های دور شنیدم که می‌گریست 
        سروی میان باغ
        کنار جوی
        در، های و هوی سبز گیاهان پیشخوان‌ها 
        از ریشه‌ها جدا
        من زاری سه تاری را از کوه
        و های های مردی را از دشت 
        می‌شنیدم که می‌خواندند 
        مرد و سه تار مرد
        گاهی خدا خدایی 
        از همدلی جدایی را می‌گرییدند 
        دیدم که پارسایی 
        بر بام‌های سرد سحر ناله کرد و خواند 
        با 
        زاری سه تار
        در های و هوی باران دیدم
        که آب‌ها از چشمه‌ها تراویدند 
        و گیاهان دشت‌ها روییدند 
        با شور سه تار
        گل‌های سپید در سایه‌ی بید 
        رقصیدند 
        آنگاه خموش دیدم
        در آفتاب نگاه
        سروی مستی‌ست 
        بیدی سازی
        و آن مست سیاه
        تشنه‌ی
        نوری‌ست 
        و آن ساز خموش
        چشمه‌ی آوازی.

        (۳)
        چشم‌های تو گل‌های یادند 
        در زمستان خاموش بی‌داد
        وه چه تاریک و افسانه زادند
        خون نیلوفران بهارند 
        با رگ شاخساران بی‌برگ
        چشمه سارند و آیینه وارند 
        آن شکوه گریزان اندوه
        ای دو چشم هراسان شمایید 
        در زمستان خاموش بیداد 
        یاد را برترین پادشایید.

        (۴)
        [چهار] 
        رگ پرنده‌ها را
        در کوچه‌ها گریستن 
        از کوچه‌ها گریختن 
        زیستن 
        در کوچه باغ‌ها 
        شب‌ها 
        با چراغ‌ها شکفتن 
        خفتن با لاله‌های لال
        نام ترا شنیدن از رود
        خاموش و بی‌خیال
        از رودها گذشتن 
        در چشمه‌های باران
        یاد سبز آب‌ها را
        شنیدن
        رفتن 
        رفتن 
        دیدن 
        اشراق آفتاب تماشا را
        بیگانه بودن
        بودن
        در خواب‌های سنگین 
        رنیگن 
        رنگین‌کمانی بودن
        آرام
        بیدار
        بیدار بودن
        بودن
        بازیچه‌ی خیال شدن
        به سرابی سیراب شدن
        افسانه‌یی گفتن 
        در خواب شدن
        در پشت پیشخوان دکان‌ها 
        آواز خواندن
        مستانه خواندن
        ناساز خواندن
        در پشت پیشخوان دکان‌ها 
        در خواب رفتن 
        در خواب دیدن
        گلدوزی
        ستاره‌ها را
        بر دریا 
        و سوزن سپیده‌ی شبنم‌ها را بر انگشت 
        بوی خون گل‌ها را
        ترسیدن
        بیدار شدن
        با دست‌های خونین آواز خواندن
        ترا نامیدن
        ترا ندیدن
        گرییدن
        مهربان بودن
        گریان بودن
        خواندن
        خواندن.

        (۵)
        [چهره دو]  
        پشت حصیر پنجره دیوار روبرو تنهاست 
        پشت حصیر پنجره دیوار روبرو زندانی‌ست 
        دیوار زندانی فریاد می‌زند 
        آه ای حصارهای حصیری
        ای کودکان خواب‌آلود
        من کودکانه بر می‌خیزم
        می‌بینم 
        گلدان‌های پر گل 
        گل‌های نارنجی 
        در سایه خواب می‌بینند 
        پشت حصیر پنجره
        من خاموشم 
        خاموش
        مادرم نمازش را خوانده‌ست 
        دیوار روشن‌ست 
        این حصار حصیری
        طومار شعر طولانی را بر می‌چیند 
        من سیگاری
        بر لب 
        مادرم را می‌بینم که بر می‌گردد
        می‌خندد
        چادرش را بر کمر می‌بندد
        ماهی‌ها در حوض
        نزدیک فواره
        نان ریزه‌ی ستاره‌هایش را می‌بینند 
        و دعایش می‌کنند.

        (۶)
        [به من سکوت بیاموز]  
        مرا به آتش بسپار ای پرنده سرخ 
        که در کویر صداهای دور می‌نگری
        و در نگاه تو گل‌های یاس می‌خشکند 
        سفال خالی گلدان ماه را بشکن 
        مرا بسوزان ای بانگ 
        روشن ای خورشید 
        مرا به دوزخ بسپار
        باد را بگذار
        که در کویر صداهای دور بگریزد
        مرا به آتش بسپار ای برهنه‌ی تاک
        مرا به خوشه‌ی زرین بادهای هراسان که در خزان شعله‌ور مرگ رها شده‌اند 
        بپیوند 
        در آن هیاهوی سبز 
        سفال آبی گلدان همیشه خالی ماند 
        مرا به دریا بسپار ای هیاهوی سبز 
        سفال خالی خاموشی از تو می‌شکند 
        و ابر خسته‌ی مرداب را
        که در همیشگی آب‌ها رها شده است 
        به صخره می‌راند 
        در آن هیاهوی نیلی پرنده می‌خواند 
        و روشنایی فریاد صخره در همه‌ی آفتاب می‌تازد
        مرا بباران ای جام روشن ای باران
        که در کویر صداهای دور می‌باری
        و در نگاه تو گل‌های یاس می‌رویند 
        به من رمیدگی ماه نیمه روشن را
        در آب‌های خلیج 
        و ساقه‌های گیاهان و نخل‌های بلندی که شط شعله‌ور از ماه خفته می‌طلبند 
        به من شکفتن و باریدن و سپید شدن
        به من زمستان بودن میان گلدان‌ها 
        به من سکوت بیاموز
        ای برهنه‌ی تاک
        و آب‌های زمین 
        درون بستر شط 
        به سوی باغ خلیج 
        که در هیاهوی سبز بهار پنهان‌ست 
        همیشه می‌رانند.

        گردآوری و نگارش:
        #لیلا_طیبی (صحرا) 

        ارسال پیام خصوصی اشتراک گذاری : | | | | |
        این پست با شماره ۱۴۷۱۳ در تاریخ شنبه ۱۵ ارديبهشت ۱۴۰۳ ۰۰:۵۷ در سایت شعر ناب ثبت گردید
        ۱ شاعر این مطلب را خوانده اند

        رضااشرفی فشی

        نقدها و نظرات
        تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.



        ارسال پیام خصوصی

        نقد و آموزش

        نظرات

        مشاعره

        کاربران اشتراک دار

        محل انتشار اشعار شاعران دارای اشتراک
        کلیه ی مطالب این سایت توسط کاربران ارسال می شود و انتشار در شعرناب مبنی بر تایید و یا رد مطالب از جانب مدیریت نیست .
        استفاده از مطالب به هر نحو با رضایت صاحب اثر و ذکر منبع بلامانع می باشد . تمام حقوق مادی و معنوی برای شعرناب محفوظ است.
        2