آقای "سید علی عبداللهی" شاعر و مترجم ادبی زادهی ۱۰ فروردین ماه ۱۳۴۷ خورشیدی در روستاي سيوجان از توابع شهرستان بیرجند است.
خود عبداللهی درباره خاطرات دوران کوکیاش میگوید: "من فرزند اول خانوادهای يازده نفره هستم. پدرم کشاورز فقير و بیسوادی است که از کودکی در کنارش و روی زمين کار کردهام. برای گذران زندگیام هر کاری که فکر کنيد انجام دادهام (البته غير از کارهای غيرقانونی و سياه). کارگری، کار در هتل، کار در قنات در صد متری زيرزمين، شاگردی کاميون، پلسازی، کار در دفتر فنی و... برای همين همواره به کار بيش از حرف و سخنپردازی اهميت میدهم."
عبداللهی پس از اتمام دوران دبیرستان در بیرجند در کنکور سراسری شرکت کرد و در رشته زبان و ادبیات آلمانی دانشگاه شهید بهشتی تهران پذیرفته شد و تحصیلاتش را تا اخذ مدرک کارشناسی ارشد همین رشته در دانشگاه تربیت مدرس ادامه داد.
عبداللهی بجز شعر، در سه زمينهی شعر و نثر آلمانی، فلسفه و ادبيات نوجوانان متشخص است. با این وجود شهرت عبداللهی بیشتر به خاطر ترجمههای گوناگون او از زبان آلمانی است. از ترجمهی آثار نیچه گرفته تا ترجمهی شعرهای اریش فرید و داستانهای هاینریش بل و فرانتس کافکا را میتوان در کارنامهی او پیدا کرد. «آواره و سایهاش» و «سپیدهدمان» از نیچه، «آمریکا» فرانتس کافکا، «قورباغهها جدیجدی میمیرند» گزیدهی شعر آلمانی، «هرگز مگو هرگز» گزیدهی شعرهای برتولت برشت و «هنر رفتار با زنان» نوشتهی آرتور شوپنهاور از مهمترین ترجمههای اوست.
▪کتابشناسی:
از او تا کنون چندین مجموعه شعر و دهها کتاب ترجمه و تالیف منتشر شده است، از جمله:
- هی راه میروم در تاریکی (مجموعه شعر)
- این است که نمیآید (مجموعه شعر)
- درود بر نهنگ (مجموعه شعر)
- بادها شناسنامهی مرا بردند (مجموعه شعر)
- باغ هزار گل (درباره منوچهری دامغانی)
و...
▪نمونهی شعر:
(۱)
[فواره، نه درخت و قله]
هر چیز بلندایی دارد
درخت قله فواره.
ما که چنتهی ابرها را دیدهایم
و تکیهمان
فقط به باد نیست
جا دارد شما را
که پشت و وارو میزنید
بر سکوی عاریتی
و خود را سیلی زن آسمان میدانید
همیشه آن سومی بدانیم
که نه درخت را میشناسد
نه پا بر قلهها گذاشته است.
(۲)
[نیمهی رو به آسمان]
باران میشویدش
آفتاب خشکاش میکند
باد در گوشاش نجوا دارد
شب در دامن میگیردش
و برایاش لالایی میخواند؛
فقط آن نیمه از سنگ
که رو به آسمان دارد.
(۳)
[از روزنوشتها]
روزهای بدی دارم
روزهای بدی داریم
روزهای خوشی دارند.
روزهای خوشی خواهم داشت
روزهای خوشی خواهیم داشت
روزهای بدی خواهند داشت.
(۴)
[من یا تو؟]
من تاریکم یا تو
در این راه شیری
که تو را نمییابم
یا تو میگریزی
که نیابمت
به هیچ سال و هیچ ماه
و هیچ روز؟
(۵)
[چنین گفت دریا!]
از حدود تو بیزارم
از نهرها و حواشی محتوماش
که هی قرار را در گوشم موعظه میکنند
بوسهی نوازش نیست
رفت آمدم بر کناره
لیسهی خشم است
در اتفاق آبی
تا بلکه زنجیری تمثیلها نباشم.
▪نمونهی ترجمه:
دو شعر از «ماشا کال کو» (۱۹۰۷-۱۹۷۵) را از کتاب «صد سال شعر آلمانیزبان» میخوانید:
(۱)
[گوشهنشین]
به سمت او سنگ پرتاب میکردند
او اما در اوج درد لبخند میزد
فقط میخواست باشد، نه جلوه کند
کسی ته دلش را ندید
هیچکس گریستنش را نشنید
به دل صحرا زد
در قفایش سنگ پرت میکردند
او از همان سنگها برای خودش خانهای ساخت.
(۲)
[هیچ است]
فرزانه میگوید
تا میتوانی به دستش آوری
با باد در نفست خواهد وزید
آرام و بیخبر
فرزانه میگوید
هیچ است.
گردآوری و نگارش:
#زانا_کوردستانی