🍃به نام خدا🍃
🍃🌺🍃ملمّعی از سعدی 🍃🌺🍃
- سَل المَصانِعَ رَکباً تَهـیـمُ فی الفَلواتِ (1)
تو قدر آب چه دانی که در کنارِ فراتی
- شبم به روی تو روزست و دیده ام به تو روشن
وَ اِن هَجَرتَ سَواءً عَشـیّــتی و غـداتی (2)
- اگر چه دیر بماندم امید برنگرفتم
مَضی الزمانُ وَ قلبی یَقول أنکَ آتٍ (3)
- من آدمی به جمالت نه دیدم و نه شنیدم
اگر گُلی به حقیقت عجینِ آبِ حیاتی
- شبانِ تیره اُمیدم به صبحِ رویِ تو باشد
وَ قَد تُفَـتّــَشُ عَینُ الحیوةِ فی الظلماتِ (4)
- فــَکــَم تُمرِّرُ عَیشی وَ أنتَ حامِلُ شَهد ٍ (5)
جواب تلخ بدیعست از آن دهانِ نباتی
- نه پنج روزه ی عمرست که عشقِ رویِ تو ما را
وَجَدتَ رائحةَ الوُدِّ إن شَمَمتَ رُفاتی (6)
- وَصَفتُ کلَّ ملیح ٍ کما یُحِبّ و یَرضی (7)
محامد تو چه گویم که ماورای صفاتی
- اخافُ منکَ وَ ارجُوا و استغیثُ و ادنو (8)
که هم کمندِ بلایی و هم کلیدِ نجاتی
- ز چشمِ دوست فُتادم به کامه ی دلِ دشمن
احِـبّـَتی هَجَرونی کما تَشاء عَداتی (9)
- فراقنامهی سعدی عجب که در تو نگیرد
وَ اِن شَکـَوتُ الی الطیرِ نُحنَ فِی الوکرات (10)
🍃🌺🍃
1- (گواراییِ) چشمهها را از سوارانِ سرگردان در دشتها بپرس.
2- اگر از نزدِ من بروی ؛ روز و شبم تفاوتی نمی کند (مساوی است).
3- زمان (بسیار گذشته است) ولی دلم می گوید که تو خواهی آمد...
4- که همانا چشمه ی آب حیات در تاریکی ها یافت می شود.
(تفتّش: فعل مجهول بر وزن تُفعَّلُ از باب تفعیل)
5- چقدر زندگانی را برایم تلخ می خواهی حال آنکه تو خودت صاحب شهد و شیرینی هستی.
6- عطرِ دوستی را از خاکِ مزارم استشمام خواهی کرد اگر آن را ببویی.
7- هر رویِ نَمکین را آنگونه که او دوست داشت و می پسندید ؛ وصف نمودم . (تحب و ترضی نیز در برخی نسخ ها ذکر شده است: دوست داری و می پسندی)
8- از محنت تو می هراسم و با این حال به تو اُمید دارم ؛
از تو کمک می خواهم و به تو تقرّب می جویم.
9- دوستانم از من دوری می خواهند ؛
همان طور که دشمنانِ من اینگونه می پسندند.
10- اگر به پرندگان ، شکایت از جُورِ تو می بردم ؛ در لانه های خود
ناله سر می دادند .
( نُحنَ : فعل ماضی بر وزن قـُـلنَ : نوحه کردند که اینجا با توجه به حرف شرط ان ، ماضی استمراری معنا می شود ؛ ناله می کردند ) .
🍃🌺🍃