آقای "مجتبی خرسندی" شاعر لرستانی، زادهی ۲۱ مهر ۱۳۷۲ در بروجرد است. او دارای مدرک کارشناسیارشد زبان و ادبیات فارسی از دانشگاه قم و بیشتر فعالیت خرسندی در حوزه شعر آیینی است و علاوه بر شعر کلاسیک، در عرصه نوحهسرایی نیز فعالیت میکند.
کتاب «جمع مفرد» برگزیدهی تکبیتهای علوی توسط او گردآوری شده است.
از او دو مجموعه شعر به نامهای «تیغ هفتاد و دو دم» (اشعار عاشورایی) و «نقطه ضعف» به چاپ رسیده است. «نقطه ضعف» نخستین مجموعهی غزل اوست که در بردارندهی چهل غزل با مضامین عاشقانه و اجتماعی است. خرسندی این اشعار را با درونمایههای سبک هندی سروده است.
وی در نخستین جشنواره منطقهای شعر «رایحه رضوی» که با حضور هشت استان در سالن الغدیر فرمانداری سلسله برگزار مقام نخست بخش شعر کلاسیک فارسی را به دست آورد.
▪نمونهی شعر:
(۱)
[گریه]
خودش چون باعث درد است حاشا میکند، گریه
که شب تا صبح حالم را تماشا میکند گریه
نمیخواهم شکستم را ببیند هیچ کس اما
مرا هر بار بین جمع رسوا میکند گریه
به زور خنده میخواهم که رازم را نگه دارم
ولی مشت من دیوانه را وا میکند گریه
اگرچه طبع او گرم است اما من چنان سردم
که روی گونهام احساس سرما میکند گریه
شنیدم خنده بر هر درد درمان است و میبینم
که دارد دردهایم را مداوا میکند گریه
یکی در آینه میپرسد از من گریهات از چیست؟
به خود میآیم و حل معما میکند گریه
دوباره درد دل ها را غزل کردم که بنویسم
دوباره زیر آن ها را چه امضا می کند؟
(۲)
[تازه]
گریبان مرا هر لحظه میگیرد غمی تازه
که هر آن میروم از عالمی تا عالمی تازه
اگرچه یک نفس مهمان دنیا هستم اما کاش
در این غربتسرا حتی نمیکردم دمی تازه
اگر که جای هر کینه درختی سبز بنشیند
در آن صورت هوای شهر خواهد شد کمی تازه
دوباره دستهایم را دخیل اشک خواهم کرد
برای درد خود پیدا نکردم مرهمی تازه
تمام رازها را برملا کردند محرمها
دگر رازی نمیگویم مگر با محرمی تازه
مرا جدی نمیگیرند دیگر مردم دنیا
بیا ای مرگ تا پیدا نمایم همدمی تازه
فقط باید دل خود را به دست عشق بسپارم
به امیدی که او از من بسازد آدمی تازه.
(۳)
[کنگره]
بیا که باز کنی بغض کور هر گره را
بخند و زنده کن از نو هزار خاطره را
تمام شهر به شوق تو چشم خواهد شد
اگر که باز کنی یک دقیقه پنجره را
اگر به من برسی بینیاز خواهم کرد
به خاطر تو گداهای شهر سامره را
تو شاه بیت کلیدی ذهن من هستی
همین که رو بشوی میبرم مشاعره را
اگر غزل بشوی با تو کسب خواهم کرد
مقام اول بیش از هزار کنگره را.
(۴)
[ناخوانده]
ای جمع در وجود تو کل عصارهها
درمانده از بیان تواند استعارهها
بیتو دوباره جمعه و بیتو دوباره... آه!
از رفت و آمد همهی این دوبارهها
بیمبتداست هر خبری بیحضور تو
پس بینهاد مانده تمام گزارهها
ای ماه پشت ابر اگر جلوهای کنی
پر میکنند دور و برت را ستارهها
وقتی برای آمدن توست، بیگمان
خوب است پاسخ همهی استخارهها
وقتی ظهور میشود اصلیترین خبر
معطوف میشوند به سمتت اشارهها
یک روز میرسد که تمام موذنان
سر میدهند نام تو را از منارهها.
(۵)
[حرمها]
نه ضریحی، نه رواقی و نه سقاخانهای
چشمها چیزی نمیبینند جز ویرانهای
زائری اینجا نخواهد دید صحن و گنبدی
کفتری اینجا نخواهد خورد آبودانهای
سنگ اگر باشد در اینجا آب خواهد شد دلش
کوه خواهد بود اگر اینجا نلرزد شانهای
روضه ممنوع است، حتی بیصدا و زیر لب
پاسخش چوب است وقتی که بجنبد چانهای
کافران مامور اجرای امور دین شدند
قبله باز افتاده در دست بت بیگانهای
روز و شب گرم طواف قبلههای خاکیاند
با دوچشم کاسهی خون دستهی پروانهای
عاقبت یکروز خواهدساخت روی این قبور
گنبدی از شعرهایش شاعر فرزانهای
عاقبت یک روز این غمخانه احیا میشود
صاحب ایوانطلاها و حرمها میشود.
(۶)
[گناه]
نباید گفت در پروندهی آدم گناهی نیست
که در دیوان عالم "بیگناهی" کم گناهی نیست
خداوندا تو شاهد باش تنها اشتباه ما
دل از دنیا بریدن بوده که آن هم گناهی نیست
اگرچه شادی از دنیا نصیب ما نشد، اما
خوشا آنها که در دلهایشان جز غم گناهی نیست
بهغیر از اینکه "حتما حکمتی دارد" چهباید گفت؟
که در پروندهی خود هرچه میگردم گناهی نیست
خدا با نام او یک سوره نازل کرده در قرآن
که ثابت میکند بر عهدهی مریم گناهی نیست
من از غفران او یک لحظه هم غافل نخواهم شد
که غیر از "ناامیدی" در همه عالم گناهی نیست.
(۷)
[شوق]
اگر سوار و اگر که پیاده میآییم
به شوق توست که جاده به جاده میآییم
هزار شکر که در اوج این همه سختی
به دیدن حرم تو چه ساده میآییم
بزرگ و کوچک ما شوق کربلا دارند
بدیهی است که با خانواده میآییم
اگرچه سختی و دشواری است، اما ما
به خُلق باز و به روی گشاده میآییم
"به رغم مدعیانی که منع عشق کنند"
به حکم عشق الهی زیاده میآییم
شکوهمندترین نوع انتظار این است
همین که خسته ولی ایستاده میآییم
در این مسیر فقط در پی رضای توایم
که فکر غیر تو از سر نهاده، میآییم
بیا به دیدن ما ای امام صاحب امر
که ما به شوق تو با این اراده میآییم.
(۸)
[حدود]
رها کرد از غم دنیا تمام تار و پودش را
علی تا وقف دینش دید سرتاسر وجودش را...
بجز مولای ما دیگر امیری نیست در تاریخ
که خود زحمت کشید اما به مردم داد سودش را
جهان چون شمع بیتالمال شد خاموش، وقتیکه
نفهمید از مقامات علی حّد و حدودش را
نه ملاها و عالمها، نه سائلها و مسکینها
ندانستند قدرش را، نفهمیدند جودش را
زمین و آسمان و منبر و محراب دلتنگاند
رکوعش را، سجودش را، قیامش را، قعودش را
فراز مطلق دنیاست وقتی در تمام عمر
ندیده هیچکس جز لحظهی سجده فرودش را
خودش را مرکب طفل یتیمی میکند مردی
که شمشیر آرزو دارد ببیند رنگ خودش را
علی آن شب از این دنیای فانی رفته که دیده
میان آسمان خانهاش ماه کبودش را
کسی که حق او را ناجوانمردانه غاصب شد
گناهی کرد و در چشم دو عالم کرد دودش را
زمین هر آینه چشم انتظار دیدن روزیست
که در آیینهی موعود میبیند نمودش را.
(۹)
[حسرت]
نام حسین را که نوشتم قلم گریست
اول قلم گریست، سپس دفترم گریست
هرچند باعث همهی گریهها غم است
اما همین که داغ تو را دید، غم گریست
اشکی نداشت چشم من از کثرت گناه
آن را به حق فاطمه دادم قسم، گریست
با ارزش است پیش تو و مادرت حسین
چشمی که پای روضهی تو دمبهدم گریست
خوشبخت آن که بین حسینیه گریه کرد
خوشبختتر کسی که میان حرم گریست
گوشه به گوشه کرببلا روضههای توست
اینگونه بود زائر تو هر قدم گریست
یک قطرهاش شفاعت یومالورود ماست
چشمان ما برای تو با این رقم گریست
در روز حشر حسرت بسیار میخورد
هرکس که در مصیبت ارباب کم گریست
فرموده است؛ "مرهم زخم دل من است"
چشمی که در عزای علیاکبرم گریست.
(۱۰)
[نان و نمک]
شب شاهد چشمهای بیدار علیست
تاریخ در آرزوی تکرار علیست
عمریست جهان ریزهخور سفرهی اوست
هر چند که نان و نمک افطار علیست.
گردآوری و نگارش:
#لیلا_طیبی (رها)